eitaa logo
بــاݪـوݘ🌿
326 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
233 ویدیو
7 فایل
بـاݪـوݘ ←بہ معناے"آغوش"یار❤ تو اگر سرباز آمریکا باشی تركت نميكنم! برایت آنقدراز خمینی میخوانم که چمران شوی :)🌱 به صَرفِ شِناس🍃↓ @aaye213 به صَرفِ ناگفته هابگوشیم💌↓ https://harfeto.timefriend.net/16253897957965 کپی؟ نه
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر بزرگم سواد نداشت؛ هر وقت می‌خواست به مادر بزرگم ابراز احساس کند فقط میگفت چه خبر حاج خانم؟ و من پس از سالها فهمیدم این یعنی: دوستت دارم! @khakriz_315🌱
: اگه کسی ازتون کمک خواست کمکش کنید! شاید از خُدا کمک خواسته و خُدا آدرسِ شمارو بهش داده.. :) @khakriz_315🌱
‍ ‍ •●❥ 🖤 ❥●• لاک جیغ قرمز.. مانتوی جلو باز آلبالویی.. کفشای خوشرنگ ده سانتی.. موهای شینیون شده.. به قول مادر جون هفت قلم آرایش! تولد شیدا بود؛حسابی شیک و پیک کرده بودم! کفشا اذیتم میکرد؛پام چند باری پیچ خورد..اما مهم نبود! توی مسیر برگشت از پسرای سیکس پک دار خیابون ونک کلی تعریف و تمجید شنیدم و ذوق کردم! خستگی از سروکولم بالامیرفت کلید درو چرخوندم؛وارد که شدم جلوی در ورودی یه جفت پوتین خاکی دیدم.. قطره های خون روش خودنمایی میکرد.. بی توجه به اون،رفتم سمت پذیرایی تا یکم روی مبل لم بدم ،خستگیم در بره.. شالم رو برداشتم که پرت کنم روی مبل؛ یهو با صدای سرفه یه مرد و یالا گفتنش شالی رو که معلق بود بین زمین وهوا گرفتم و انداختم روی سرم.. سربه زیر گفت سلام! من اما زل زدم بهش و گفتم سلام! مثل پسرای کوچه بازار چشماش چار تا نشد و از حدقه نزد بیرون.. حتی یه لحظه نگاهمم نکرد! نیشش تا بناگوش باز نشد..! انگار نه انگار یه دختر با اینهمه رنگ و لعاب جلوش وایستاده.. فقط عرق شرم وخجالت روی پیشونیش نقش بست.. من برعکس اون؛ در ریلکس ترین حالت ممکن بودم! با چشم غره ی وحید خودمو جمع کردم رفتم آشپزخونه.. مادر جون گفت دوست وحیده؛تازه از ماموریت اومده... خیره به گلای یاس روی میز ناهارخوری رفتم تو فکر.. [چرا خجالت کشید؟! چرا مثل بعضی از آقایون منو برانداز نکرد!] صدای مادر جون منو به خودم آورد لیلی جان بیا برای خداحافظی.. رفتم برای بدرقه.. آستین سمت چپش کاملا خونی بود!خونی که خشک شده... پرسیدم دستتون زخمیه؟ گفت نه..! خون زخمای دوستمه... تو بغل خودم شهید شد؛امروز آوردیمش.. منم هنوز فرصت نکردم لباسامو عوض کنم.. [مادر جون] خیر از جوونیت ببینی پسرم...جونتو گذاشتی کف دستت.. [آقا محسن] وظیفه ست مادر... هر قطره ی خون من فدای تار موی ناموسم.. تا اینو گفت سنگینی نگاه مادر جونو رو خودم حس کردم کمی موهامو زدم زیر شال... آقا محسن برای حفظ حریم من و امثال من می جنگید... اونوقت من ندای آزادی سر داده بودم! آزادی پوچ! یاعلی گفت و رفت! من موندم و چار دیواری اتاق و یه پازل بهم ریخته توی ذهنم! پوتین وخاک وخون.. ناموس و تار مو... مانتوی جلو باز و حیا... کفش جیغ و لاک جیغ..! حجاب و حجاب و حجاب! یه شهید و یه پلاک! @khakriz_315🍃
سر سفره نشستی قبل خوردن غذا بگو : ☘السلام_علیک_یا_اباعبدالله☘ بعد شروع کن غذاتو بخور ، همین میشه غذای روضه❤️ 👌 @khakriz_315🌱
بدون شرح😐😐 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @OstadRaefipoor1
بسم الله الرحمن الرحیم🌹
خدایا ،ی وقتا نمیدونیم صلاحه ،نیست ،ممکنه ،،ناممکنه البته برای توناممکن نداره، ی وقتا دلمون میخواد ازجاش دربیاد ،ی وقتا اون ته تهای دلمون میگیم خب خداکه میبینه چرا هیچ کاری نمیکنه،اما خداجون توبه دل نگیریا ، اون روزا سخت ترین روزائیه که داریم نازمیکنیم تا بغلمون کنی ... آخه دیگه توانی برای بنده بی نوات نمونده ،تنها چیزی که آرومش میکنه آغوش خودته خدایا این روزا سخت به آغوشت نیازدارم.... @khakriz_315🍃
‌‌‌ همہ‌‌ی‌آدمیان‌ خطا مۍ‌کنند و بھترین خطاکاران ‌توبھ‌‌کنندگان‌ هستند :) - رسول‌اکرمۖ؛ الدرّالمنثور @khakriz_315🌱
بہ قول یہ بنده خدایی.....یہ وقتاے نیازه چند وقت فضای مجازی رو ترک کنی! واسه بهتر شدن حال خودت! نہ اینکه بدتر ، پناه بیاری بهش... بہ خودمون رحم کنیم💔🙂
۱)الحمدلله هستیم🙂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۲)رفقا هم همینجان🌱👀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۳)علیکم السلام.....✨