eitaa logo
با نهج البلاغه
2.4هزار دنبال‌کننده
184 عکس
43 ویدیو
17 فایل
رسیدن به نهج البلاغه هدف نیست، هنر آن است که از دروازه نهج البلاغه بگذریم و به صاحب نهج البلاغه برسیم. کانال با نهج البلاغه فرصتی است برای تامل در نهج البلاغه و آرزویی است برای رسیدن به او. ادمین تبادلات: @sardar_1313 ادمین کانال: @ashaiery
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله 🔵پیامدهای افزایش مالیات در وضعیت بد اقتصادی وَ لْيَكُنْ نَظَرُكَ فِي عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِكَ فِي اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِكَ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ الْعِبَادَ وَ لَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلًا نهج البلاغه بیش از آنکه در اندیشه اخذ مالیات باشی باید در اندیشه آباد کردن سرزمینها باشی چرا که مالیات به دست نمی‌آید مگر در برابر آباد کردن سرزمینها. و حاکمی که بدون آباد کردن سرزمینها از مردم مالیات بستاند هم شهرها را ویران می‌کند و هم بندگان خدا را نابود می‌کند و هم حاکمیتش دوامی نخواهد آورد. ✍️حاکمیتی که بین «خدمات‌‌رسانی به مردم» و « گرفتن از آنان» تناسب برقرار نکند، به سه مشکل مبتلا خواهد شد: 1. ویرانی سرزمینها 2. نابودی مردم 3. کاهش عمر ،شماره 150 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 علیه السلام ابن مرجانه وقتی دید اسم امام سجاد نیز علی است از ایشان پرسید: «مگر علی آن برادرت نبود که خدا او را در کربلا کشت؟!» امام سجاد علیه السلام ابتدا به او فرمودند که برادرشان را خدا نکشته بلکه ستم‌پیشگان کشته‌اند اما وقتی ابن مرجانه بر سخن خود اصرار ورزید امام (ع) در پاسخ به وی این جمله‌ی قرآن را تلاوت کردند که: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» (الزمر : 42). ابن مرجانه با شنیدن این جمله‌ چنان از کوره در رفت که بی‌درنگ فرمان قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد و اگر اراده‌ی الاهی شجاعت بی‌بدیل حضرت زینب (س) را بهنگام به هنگامه نمی‌کشاند امام سجاد (ع) نیز به شهادت می‌رسیدند(تاريخ الطبري، ج5، ص:458)! ✅اینک جای این پرسش است که ابن مرجانه از چه چیزی عصبانی شده است؟! برای فهم این نکته باید به دو چیز توجه کرد: یکی زمینه صدور این سخن امام سجاد علیه السلام و دیگری معنای دقیق آیه قرائت شده. 🔸توجه به زمینه‌ي صدور سخن امام نشان میدهد که سخن امام (ع) در شرایطی صادر شده که دشمن، شهیدان کربلا و بازماندگان آنان را افرادی خارج از دین و بی‌مبالات به آیین اسلام و در مقابل، خود را مجاهدی دین‌دار معرفی کرده است. علاوه بر این برای این که تأثیرگذاری سخن امام را در کوفه به صفر برساند علی (ع) و خاندان او را از پیش در بین مردم کوفه کذّاب معرفی کرده است. در چنین فضایی اولا باید امام سجاد (ع) اعتماد مردم را به صداقت خود جلب می‌کردند تا تهمت کاذب بودن را نقش بر آب کرده باشند، ثانیا باید نشان می‌دادند که از دین خارج نشده اند و ثالثاً باید برای مردم کوفه ثابت می‌کردند که این مدعیانِ دیانت چون از اصل دین‌داری که کتاب خدا است بی‌خبرند (و بر خلاف آن سخن می‌گویند) مسلمان‌نمایان کاذبی بیش نیستند. 🔸از نظر معنای آیه نیز باید توجه کرد که در این آیه (الله یتوفی الانفس حین موتها) اولا مُردن به خود انسان اسناد داده شده بود (موتها)، ثانیا کشتن انسان به خداوند اسناد داده نشده بلکه فقط گرفتن جان میتی که [به سبب هر عامل دیگری] در زمان موت خویش به سر می‌بَرَد به خدا نسبت داده شده است. 👈بنابراین امام (ع) با تلاوت این آیه به این معانی اشاره کرده بودند: 1️⃣به ابن مرجانه فهماندند که خدا انسان‌ها را نمی‌کشد بلکه فقط روحشان را [که به سبب هر عامل کشنده‌ای در حال مفارقت از کالبدشان است] برمی‌گیرد! در نتیجه این سخن او که قتل انسانها را به خدا نسبت می‌دهد اشتباه است. 2️⃣به دیگر شنوندگان فهماندند که ابن مرجانه نه تنها درباره‌ی مرگ و زندگیِ انسان‌ها سخن نادرستی زده بلکه این کسی که مدعی مسلمانی است در بنیادی‌ترین مسائل (مرگ و زندگی) به وضوح اعتقادات ضدقرآنی دارد. 3️⃣امام ع کاری کردند که همه بدانند دیدگاه امام سجاد نه تنها درست است بلکه مبتنی بر آیات قرآن نیز هست. 4️⃣به شنوندگان فهماندند که مسلمان واقعی امام است که معارفش را از قرآن کریم اخذ می‌کند نه مدعیانی که از معارف قرآنی بی‌خبرند. 5️⃣با تمسک اعتماد برانگیز به کتاب الاهی، قداست مقام ایشان چنان آشکار شد که دیگر وصله‌ی کاذب بودن به آن مقام قدسی نمی‌چسبید. این شجاعت بینظیر بود که در آن توانست را این چنین مستأصل بکند. شماره 29 ع https://telegram.me/banahjolbalaghe https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله با زیبایی های نهج ◀️خفتگانِ بیدار...❗️ ۱۰۸ : مَا لِي أَرَاكُمْ ... أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ... [ ای مردم کوفه ] مرا چه شده که شما را بیدارانی خفته، حاضرانی غایب، بینندگانی نابینا، شنوندگانی کَر می بینم! 🌹عناصر زیبایی شناختی : 1️⃣ پارادوکس: در اینجا حضرت، مخاطبان خودشان را در عین بیداری خفته خوانده‌اند. انتساب خفتگی «نوّم» به شخصی که او را بیدار «ایقاظ» میدانیم، باعث میشود کلمه «ایقاظ» خودش با خودش تضاد پیدا کند (خودنقضگری= پارادوکس). این آرایه که به این شکل در علم مطرح نشده یکی از جنبه‌های زیبایی شناختی است که در نقد ادبی از آن سخن به میان میآید. ، افزون بر زیبایی، موجب میشود مخاطب به فکر فرو رود. همین اتفاق در تعبیر «شُهُوداً غُيَّباً» و تعبیر «نَاظِرَةً عَمْيَاء» و تعبیر «سَامِعَةً صَمَّاء» و «نَاطِقَةً بَكْمَاء» نیز رخ داده است. 2️⃣ () کسی که ابزاری در اختیار دارد اما از آن استفاده نمی کند یا درست استفاده نمی کند مثل کسی است که اصلا چنین ابزاری ندارد. لذا نسبت دادن خفته و غایب و نابینا و کور به این افراد مجاز ( استعاره) است چون اینها به درستی و در مسیر حق از بیداری و حضور و چشم و زبانشان استفاده نمی کردند. 3️⃣ : حضرت بجای اینکه بفرمایند که ما لکم أراکم... ( چه شده است شما را که این گونه می بینم)، می فرمایند ما لی أراکم... ( مرا چه شده که شما را اینگونه می بینم). وجود این تغییرسیاق# یا التفات# (طبق برخی مبانی) غرضی در پی دارد. چه بسا حضرت می خواهندآنقدر این پدیده را عجیب و غیرواقعی جلوه دهند که می فرمایند من را چی شده که آنهارا اینگونه می بینم! و الا امکان ندارد آنها اینگونه بشوند. ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره ۵۲ https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵خطای مترجمان و شارحان در فهم یک کلمه از ... لَيْسَ شَيْ‏ءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ ... تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُم‏. در جلب خوش‌بینی حاکم به مردم هیچ چیزی موثرتر از آن نیست که ... حاکم "مجبور کردن مردم به آنچه که حق والی نمی‌دانند" را ترک کند. 🔻جمله «ما لیس له» یعنی آنچه که حاکم در آن حقی ندارد ولی عبارت «مَا لَيْسَ لَهُ قبلهم» با قید «قِبَلَهم» یعنی آنچه که از دیدگاه مردم حاکم در آن حقی ندارد. بنابراین حضرت ظاهرا می‌‌خواهند بیان کنند هرچه را که حق خود می‌داند نباید بر مردم تحمیل کند بلکه صرفا اموری را می‌تواند بر مردم تحمیل کند که مردم نیز تحمیل آن امور را حق حکومت بدانند. به عبارت دیگر مردم آنچه را که حق حاکمیت ندانند زیر بارش نیز نخواهند رفت پس حاکم نیز نباید مردم را به آن امور وادار کند. ↩️نتیجه آنکه بر تقدم رتبی (نه زمانی) دارد. () ◀️کلمه «قِبَل» به چه معنا است؟ خلیل دو معنا برای قبل بیان کرده: «طاقة» و «لدن». آنچه دراین جمله قصد شده معنای دوم است. 🔺اغلب مترجمان و شارحان نتوانسته‌اند معنای این جمله را به دست بیاورند. مثلا مرحوم شوشتری در بهج الصباغة در صحت متن نسخه تشکیک کرده و خود با افزودن کلمه‌ای دیگر معنا را تغییر داده است! در شرح منهاج البراعة کلمه «قِبَلَهم» اصلا ترجمه نشده است! ☑️تنها در ترجمه نهج البلاغه قرن 5 و6 تعبیری آمده که به معنای مورد نظر نزدیک است: و بگذاشتن كراهت داشتن [او] ايشان را بر آنچه [كه‏] نباشد مر والى را [سزاوار] نزديك ايشان. ،‌ شماره 58 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵معرفی حضرت به عنوان بهترین گزینه برای خلافت توسط !!🤔😳 قَالَ مُعَاوِيَةُ بْن أبي سُفْيَان: من أولى الناس بهذا الأمر؟ قالوا: أنت، قَالَ: لا ولكن علي بْن الحسين، أمه ابنة أبي مرة بْن عروة بْن مسعود ، وأمها بنت أبي سُفْيَان، فيه شجاعة بني هاشم، وحلم بني أُمَيَّة، ودهاء ثقيف. [انساب الاشراف للبلاذري ج 5 ؛ ص : 136]📚 🔹برخی معتقدند معرفی حضرت علیه السلام به عنوان بهترین گزینه برای خلافت توسط با ذکر خصائص مذکور ، به خاطر سه عامل زیر بود : 1- معاویه نیاز داشت تا زمینه را برای جانشینی پسرش یزید که جوان بود آماده کند فلذا می خواست با معرفی حضرت علی اکبر به عنوان گزینه مناسب برای خلافت ، زمینه را برای مطرح شدن افراد جوان جهت کسب کرسی خلافت مهیا کند. و الا معاویه در مقابل امام علی و امام حسن علیهما السلام سالها برای حفظ قدرتش جنگیده بود و معنا نداشت اسمی از اهل بیت ببرد. بدیهی است در جامعه ای که هنوز صحابی شاخص و آقا زاده های خلفاء سابق ، گزینه های اصلی برای فتح کرسی خلافت بودند ، توجه به گزینه های جوانتر دور از ذهن عامه مردم بود. 2- معاویه قصد داشت از طرفی امتیازات قبیله ای و از طرفی دیگر امتیازات حاشیه ای همچون شجاعت و سخاوت و زیرکی را به عنوان معیار انتخاب خلیفه در جامعه رواج دهد. در همین راستا قصد داشت به فضایلی همچون شجاعت و سخاوت و زیرکی ، رنگ و بوی قبیله ای بدهد. 3- معاویه قصد داشت امتیاز بنی هاشم را به یک فضیلت (شجاعت) محدود کند و انتساب ایشان به پیامبر "ص" را نیز کم رنگ جلوه دهد. ✍️محمدعلی ملِک؛ حوزه علمیه اصفهان. ، شماره 53 https://telegram.me/banahjolbalaghe https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله 🔵 از علوم ادبی تا اجتهاد و تفسیر شیخ حسین حلی ره یکی از بزرگترین شاگردان محقق نائینی و صاحب یکی از مهمترین کرسیهای درس خارج در نجف بود. یکی از شاگردانش نقل کرده است که وی آشنایی با علوم ادبی را برای اجتهاد کافی نمیدانست و معتقد بود باید در ادبیات به اجتهاد رسید. این محقق بزرگوار جدا کردن دانش تفسیر از علوم ادبی را نیز درست نمیدانست. قيل إنّ الاجتهاد يتوقّف علي عدّة علوم: علم اللغة و الصرف و النحو و العلوم الثلاثة (المعاني، و البيان، و البديع) و ذلك لأنّه توجد في هذه العلوم نكات تقوّي المجتهد و تعينه علي استنباط الأحكام. ثمّ يقول:وَ اعْلَمْ: أنَّ هَذِهِ الامُورَ مِمَّا لا بُدَّ مِنْهَا، وَ لا بُدَّ لِلْمُتَعَلِّم الْمُرِيدِ لِلِاجْتِهَادِ أنْ يَتَعَلَّمَهَا حَقَّ التَّعَلُّم بِحَيْثُ يَصِيرُ مُجْتَهِداً فِي هَذِهِ الْعُلُومِ؛ وَ لَا يَكْتَفِي بِقرَاءَةِ كِتَابِ صَرْفٍ وَ نَحْوٍ. هَذَا مُضَافاً إلى مَدْخَلِيَّةِ هذِهِ الْعُلُومِ لِعِلْمِ الاصُولِ أيْضاً؛ لِمَا فِيهِ مِنْ رِوَايَاتٍ لَا يَتَّضِحُ الْمُرَادُ مِنْهَا إلَّا بِالتَّعَلُّمِ فِي هَذِهِ الْعُلُومِ. و كذلك فإنّ المجتهد يحتاج إلي علم التفسير و الإحاطة بمعاني كتاب الله إذ إنّ اجتهاده متوقّف عليه. و أمّا فصل علم التفسير عن الصرف و النحو و اللغة، فغير صحيح، و إنّما التفسير عبارة عن مجموعة من العلوم المدوّنة و المنظّمة في كتاب واحد، فيصحّ أن يسمّي بدائرة المعارف. نعم لا بدّ أن يرجع المجتهد إلي الروايات الواردة في معاني الآيات للخروج عن التفسير بالرأي؛ لكنَّ هذا إنّما رجوع بالروايات، لا بكتاب الله. 📚سید محمدحسین حسینی تهرانی؛ ولاية الفقيه في حكومة الإسلام، ج‌1، ص: 234‌
بسم الله 🔵حرف جر فی و علَی ⁉️در آیه مبارک «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» (سبأ: 24) چرا برای «هدایت» «عَلی» و برای «ضلال» حرف جر «في» به کار رفته است؟ ☑️ در برهان میگوید: صاحب هدایت گویا بر اوضاع تسلط دارد به هر سو که با دقت مینگرد، اشیاء برای او آشکار است و با اراده و آگاهی انتخاب میکند و پیش میرود اما صاحب ضلالت گویا در گمراهی خودش غرق شده و در تاریکی عمیقی فرو رفته و خودش هم نمیداند که در کجا هست و به کجا میرود! (البرهان، ج‏4، ص: 154). پ ن: در نهج البلاغه نیز آمده است: وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُودا؛ً الْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در تصویر این عقبه کئود، مسافر سبک‌بار با حرف جاره فی و مسافر سنگین‌بار را با حرف جاره علی به تصویر کشیده‌اند. دوگانه «فی و علَی» در ساخت ، دوگانه بسیار زیبایی است که در صحیفه و نهج البلاغه به کرات به کار رفته و و تفسیر آن نیاز به بررسی بیشتری دارد. ، شماره ۵۳ https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله بازگشت جاهلیت در عصر خلفا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ () «گرفتاری و امتحان شما به همان گرفتاری و امتحان روزگار بعثت پیامبر بازگشته است» علی علیه السلام در اولین خطبه‌ای که بعد از به دست گرفتن قدرت ایراد کرد، تصریح کرد که جامعه در این سه دهه‌ای که از وفات پیامبر می‌گذرد به همان سابق بازگشته است! 🔻یکی از تقسیمات طبقاتی (از نشانه های جاهلیت) که در عصر شیخین پدیدار شد تقدم قریش بر غیرقریش بود. بر خلاف دستورات قرآن و سنت، قبیله قریش با حدیثی که توسط خلیفه اول تبیین و به نحو خاصی تفسیر می‌شد، با امتیازات خاصی بر دیگر قبایل برتری داده شد!( طه حسین، انقلاب بزرگ (مترجم: سید جعفر شهیدی) ص 37 تا 40) ریشه برتری دادن قریش بر غیرقریش توسط شیخین به علاقمندی خاص شیخین به مشرکان قریش مکه، برمی‌گشت. این علاقمندی شیخین به قریش مکه، امری نوپا نبود بلکه ریشه در زمان پیامبر داشت هرچند ایشان همواره شیخین را از گرایش به قریش مکه نهی کرده بودند. 1️⃣ مثلا وقتی اسیران جنگ بدر را به مدینه آوردند، عمر بر کشتگان مشرک جنگ بدر گریست و پیامبر اکرم با شنیدن این خبر ناراحت شدند و خواستند عمر را کتک بزنند که عمر از غضب ایشان به خدا و رسولش پناه برد.( زمخشری؛ ربیع الابرار، ج 4 ص 51 تا 53) این داستان به ابوبکر نیز اسناد داده شده است(ن ک: حسین حسینیان مقدم، مناسبات مهاجرین و انصار ص 100 و 101). 2️⃣پیامبر در جنگ خندق وقتی برای ورودی‌های خندق نگهبان می‌گماشت در کنار هر یک از مهاجرانی که به نگهبانی از ورودی‌ها گماشته شده بودند، یکی از انصار را نیز گذاشته بود. علامه جعفر مرتضی عاملی احتمال داده است که علت گماشتن یک سرباز انصاری در کنار یک سرباز مهاجر همین علاقمندی شک‌برانگیز برخی از مهاجران به قریش بود، که ممکن بود مورد سوء استفاده دشمن قرار بگیرد.( جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9 ص 171 ) 3️⃣ در گزارش دیگری آمده است که روزی بلال و صهیب و سلمان ابوسفیان را دیدند و خطاب به یکدیگر گفتند: «هنوز شمشیرهای خداوند سهم خود را از دشمن خدا نگرفته است». ابوبکر از دست آنان عصبانی شد که چرا به شیخ و بزرگ قریش چنین می‌گویید؟ پیامبر او را از ناراحت کردن کسانی مانند بلال و صهیب و سلمان نهی کردند!( ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2 ص 637) 4️⃣ گزارش شده است که ابوبکر در جنگ بدر به قریشی‌ها وعده پنهانی داده بود که برای آزادسازی اسیران آنان تلاش کند! اتفاقا از پیامبر درخواست می‌کرد که ایشان اسیران را آزاد کنن(واقدی، المغازی، ج 1 ص 107 و 108) ،شماره 151 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 پانزدهم 1️⃣فضای صدور آنچه سید رضی تحت عنوان خطبه 15 نهج البلاغه آورده، بخشى از خطبه‏ اى است كه امام علیه السلام بعد از بيعت مردم با آن حضرت در مدينه ايراد فرمودند و در آن به تمام افرادى كه در عصر عثمان اموال بيت المال را غارت كرده بودند يا از طرف خليفه به آنها اهدا شده بود هشدار می دهند كه بايد تمام اين اموال را به بيت المال باز گردانند و اگر باز نگردانند با توسل به زور از آنان گرفته خواهد شد (پیام امام، ج1، ص526). 2️⃣اهمیت خطبه 1. بیان پاره ای از مظاهر عدل علوی 2. اداره جامعه بر اساس علم عادی نه بر پایه علم غیب. 3️⃣مضامین خطبه 1. اگر چیزی از بیت المال به عنوان مهر زنان قرار داده شده یا با آن، کنیزی خریداری شده باشد، این اموال را بیت المال بازخواهم گرداند. 2. عدالت مایه گشایش برای مردم است / دامنه عدل وسیع است (دو برداشت از عبارت: فانّ فی العدل سعة) 3. کسی که عدالت بر او ناگوار باشد، ظلم بر او دشوارتر خواهد بود. (در تفسیر این کلام، وجوه متعددی بیان شده است) 4️⃣لطایف خطبه 1. از عبارت «لو وجدته» (اگر بیابم...) می توان دو نکته به دست آورد: الف) قرار نیست امام علیه السلام جامعه را بر اساس علم غیب اداره کنند. ب) دفع این شبهه که اگر در جایی دیدید مال به ناحق برده شده ای، به بیت المال بازگردانده نشد، علی علیه السلام از وجود آن ظلم نامطلع بوده است نه آنکه با علم بدان، بنا بر مصالح شخصی یا سیاسی از آن چشم پوشی کرده باشد. 2. شارحان و مترجمان نهج البلاغه، عبارت «فإنّ فی العدل سعة» را اینگونه معنا کرده اند که عدل، سبب گشایش و توسعه بر مردم و مایه رفاه آنان است، در حالیکه می توان توسعه در عدل را به معنای توسعه در دامنه عدل و عدم استثناء چیزی در اجراء عدل دانست. موید این مطلب آن است که این عبارت، تعلیل برای بازگردان مهر زنان و ثمن کنیزان به بیت المال قرار داده شده است یعنی دامنه عدل آنچنان وسیع است که هیچ مصلحتی نمی تواند مانع اجرای عدالت باشد لذا دامنه عدل شامل مهر زنان و امثال آن نیز می شود. 5️⃣مصادر خطبه الأوائل ابوهلال عسکری/ دعائم الاسلام قاضی نعمان/ اثبات الوصیة مسعودی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️استاد علی رحیمی ؛ حوزه علمیه شیراز https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله 🔵آزای بیان در نهج البلاغة لا تَکُن‌ عَبدَ غَیرِکَ‌ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّا این بیان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در نهج‌البلاغه، هزار سال قبل از طرح مسئله‌ی در کشورهای غربی مثل فرانسه یا جاهای دیگر است که می‌فرماید: لا تَکُن‌ عَبدَ غَیرِکَ‌ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّا، از این روشن‌تر دیگر چه میشود؟ یعنی انسانها حُرّند، آزادند؛ آزادی شامل همه‌ی انواع آزادی میشود. ➕یا آن جمله‌ی دیگری که معروف است: ا«ستعبدتم النّاس و قد خلقهم الله احرارا»؛ این خطاب به بعضی از فرمانداران آن دوره است که «استعبدتم النّاس»؛ شماها می‌خواهید با مردم مثل برده رفتار بکنید در حالی که خداوند متعال آنها را آزاد آفریده؟ اینها معارف اسلامی است. از این قبیل، در معارف اسلامی زیاد است؛ در نهج‌البلاغه کلمات متعدّدی در این زمینه وجود دارد... آیت الله ۱۳۹۹/۰۱/۰۳ 🔻در اعلامیه حقوق بشر که فرانسویها منتشر کردند آن جمله طلائیش که این اعلامیه با آن شروع می‌شود این است : " خدا انسانها را آزاد آفریده است " امیرالمؤمنین در هزار و دویست‌ سال قبل از آنها فرمود : « لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا » (، فلسفه اخلاق، ص 156) ،شماره 152 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵سه مشکل در ترجمه یک جمله وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيمَا يَعْنِيه () هرکس بداند سخنش نیز جزء اعمالش است [و اعمال هم ریز و درشتش مؤاخذه دارد] سخنی نخواهد گفت مگر درباره آنچه که برایش مهم باشد. سه مشکل در ترجمه متن وجود دارد: 1️⃣اینکه «کلام» از چه جهت ملحق به «عمل» شده؟ در اینجا سخن، از آن‌جهت به عمل ملحق شده که مؤاخذه دارد. ابن‌میثم می‌گوید: کسی که بداند سخنش نیز جزء اعمال اوست چنین قیاسی را سامان می‌دهد: «سخن عمل است. عمل غیرمهم و غیرمربوط مؤاخذه دارد. سخن غیرمربوط و غیرمهم نیز مؤاخذه دارد.» بعد از این قیاس، دیگر فقط در امور مهم و مربوط به خودش سخن می‌گوید. 2️⃣ اینکه معنای «قلّ» چیست؟ «قلّ» به معنای نفی است نه به معنای «قلّت و کم بودن»! 3️⃣ اینکه معنای «فیما یعنیه» چیست؟ «یَعنِی اَمرٌ فُلاناً» یعنی آن امر برای فلانی مهم است(تاج العروس). مترجمان معمولا یکی از سه مشکل فوق را نتوانسته‌اند حل کنند! ⚡️مثلا مترجمی تعبیر «کلامه من عمله» را به معنای «گفتارش از کردارش سرچشمه می‌گیرد» و مترجم دیگر به «عملش برخاسته از سخنش است» و مترجم دیگری «گفتارش در پی کردارش می‌آید» و ... برگردانده‌اند! ⚡️بسیاری از مترجمان «قلّ» را به معنای کم شدن معنا کرده‌اند! ⚡️در برگردان کلمه «فیما یعنیه» نیز خطا رخ داده؛ مثلا یکی از مترجما آن را به «آنچه منظورش است» برگردانده است. ،‌ شماره 59 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵عملی که از نماز و روزه هم بالاتر است امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین وصیتی که به فرزندانشان بیان کردند، انسجام خانوادگی و سلامت روابط ذوی الارحام را مورد تأکید قرار دادند و برای فرزندان و اقارب خود از نقل کردند که روابط میان خود را اصلاح کنید که سالم بودن روابط فیمابین خانواده‌ها و بستگان از نماز و رزوه هم برتر است. أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وُلدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم) يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ ... در برخی نسخه‌های این نامه در ادامه این جمله نیز آمده است: آنچه دین را از بین می‌برد بغض بین بستگان و خانواده‌های مومن است. دقت کنید در احوال بستگانتان و به آنها رسیدگی کنید تا خداوند حساب و کتاب آخرتتان را بر شما آسان کند « وَ إِنَّ الْمُبيرَةَ الْحَالِقَةَ لِلدّينِ الْبُغْضَةُ لِذَوي أَرْحَامِكُمُ الْمُؤْمِنينَ وَ فَسَادُ ذَاتِ الْبَيْن‏ .. انظروا إلى ذوي أرحامكم فصِلوهم يهوّن اللّه عليكم الحساب‏» (تمام نهج البلاغه ص 994) در ماه رمضان که توفیق نماز و روزه وجود دارد، به فکر این عمل برتر از نماز و روزه نیز باشیم. ،شماره 154 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵دو صفت از صفات کمترتوجه شده علی علیه‌السلام از زبان یک دشمن! بسیار پراحتیاط و حواس‌جمع «حَذِر و کثیر الالتفات» ◀️وقتی در جنگ احد به وحشی وعده دادند که در مقابل قتل رسول الله، علی بن ابی‌طالب یا حمزه سید الشهداء آزاد خواهد شد، وحشی در اندیشه رفت کشتن کدام یک از این سه نفر راحت‌تر است؟ ✔️ گفته است که با خودم گفتم: اما محمد که اصلا حریفش نمی‌شوم و اما علی را برانداز کردم و دیدم مردی است: بسیار پراحتیاط و حواس‌جمع (رجُلاً حَذِراً کثیرالالتفات) برای همین به کمین حمزه رفتم! (بهج الصباغة 4/77) 📚(أمّا محمّد فلا أقدر عليه، و أمّا علي فرأيته رجلا حذرا كثير الالتفات، فلم أطمع فيه، و لكن أكمن لحمزة...). پ ن: کلمه «حَذِر» بر وزن فَعِل از اوزان است. پ ن: جنگجویی بیمانند و جسور بود، چندان پرقدرت میجنگید که لحظه ای قبل از شهادت یکی از مشرکان مهاجم (سباع بن ام نیار) را گرفت و بر زمین کوبید و زانو بر سینه‌اش نهاد و مانند گوسفند سرش را برید! گفته شده که در جنگ احد چشمهایش کم سو شده بود! (جلوه تاریخ 1/248) ،شماره 155 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 شانزدهم 1️⃣فضای صدور اين خطبه، نخستين خطبه يا از نخستين خطبه‏هايى است كه بعد از قتل عثمان و به حكومت رسيدن امام (ع) در مدينه ايراد شده است (پیام امام، ج1، ص536) 2️⃣اهمیت خطبه 1. اشاره اجمالی به عمق انحرافات ایجاد شده بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) 2. پیشگوئی نسبت به آینده 3. وجود جملات بسیار بلیغ در این خطبه مضامین خطبه خطبه مشتمل بر چهار محور کلی همراه با ریزموضوعاتی می باشد: 1. برای تاکید بر اهمیت سخنانی که می خواهند بیان کنند می فرمایند: «ذمّه‏ام در گرو اين سخنانى است كه مى‏گويم و من صدق آن را تضمين مى‏كنم‏». 2. اگر عبرت از گذشته موجب هشیاری انسان نسبت به عقوبتهای آینده شود، تقوا مانع از افتادن وی در شبهات می شود. 3. ابتلائات و آزمون هایی که هنگام بعثت رسول خدا(ص) متوجه شما شد، دوباره بازگشته است. 4. اشاره به دگرگونی وضع مردم از حیث بهره مندی از بیت المال و اشغال مناصب به گونه ای که دست مفسدان از بیت المال قطع شده و از مناصب حکومتی کنار گذاشته شده و صالحان به کار گماشته خواهند شد. (وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً- وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْر) برخی شارحان اين بخش از خطبه را ناظر به زمان خلافت بنى اميه می دانند که اکابر را عقب زده، اراذل را بر سر كار آورده و بر مردم ظلم و ستم روا می دارند (شرح ابن میثم، ج1، ص300) 5. عده ای که ابتدا در همراهی حق کوتاهی کردند مشمول توفیق الهی شده عاقبت به خیر می شوند و بالعکس، عده ای که ابتدا حق را یاری کرده اند، از حق دست خواهند کشید. 6. هرگز حقیقتی را کتمان نکرده و هیچگاه دروغ نگفته ام. 7. پیش از این، حوادث این روز به من خبر داده شده بود (توسط پیامبر اکرم ص). 8. گناهان به مانند اسبان سرکشی هستند که خطاکاران را بر آن سوار کرده، زمام اسبان را از سواران گرفته و آنان را داخل در آتش می نمایند. 9. تقوا همانند مركب‏هاى رام و راهواری است كه اهلش را بر آن سوار مى‏كنند و زمام آنها را به دستشان مى‏سپارند و آنها را به بهشت جاويدان مى‏رسانند 10. حق و باطلى وجود دارد و براى هر كدام اهل و طرفدارانى است، اگر باطل حكومت كند جاى تعجّب نيست؛ از ديرباز چنين بوده است و اگر حق و پيروانش كم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشكر باطل پيروز شوند. 11. كمتر مى‏شود چيزى پشت كند و بار دیگر بازگردد. (معانی متعددی برای این جمله بیان شده است) 12. کسی که بهشت و جهنم در پیش روی اوست، از پرداختن به امور دیگر منصرف می شود. 13. مردم به سه گروه تقسیم می شوند: 1) کسی که با تلاش و کوشش، به سرعت پیش رفته و نجات می یابد. 2) کسی که به کندی طلب می کند و امید به نجات دارد. 3) کسی که کوتاهی کرده و در آتش فرومی افتد. 14. انحراف به چپ و راست، گمراهی است و راه میانه، جاده نجات است که كتاب جاويدان الهی و آثار نبوّت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنّت پيامبر (ص) از همينجاست و پايان كار به آن منتهى مى‏شود. 15. آن كس كه به ناحق ادّعایی كند هلاك مى‏شود (یا هلاک باد) و آن كس كه دروغ می گوید ناکام و ناموفق می شود (یا ناکام باد). 16. دو برداشت مخالف از عبارت «من أبدی صفحته للحق هلک»: 1) آن كس که به مبارزه با حق برخيزد هلاك می شود (پیام امام). 2) هر کس حق را در هر موقعیتی بی پروا بیان کند، از ناحیه جاهلان به هلاکت می افتد (ابن میثم). 17. در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد، 18. ريشه درختى كه در زمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى‏پذيرد و بذر و زراعت هیچ قومی در اين زمين تشنه نمى‏گردد. 19. در خانه‏هاى خود پنهان شويد (و در دسته‏بندى‏هاى منافقان و نفاق‏افكنان شركت نجوييد). 20. در اصلاح ميان خود بكوشيد. 21. توبه پيش روى شما و در دسترستان است (به آن چنگ زنيد و گذشته خود را جبران كنيد) 22. هيچ ستايشگرى جز خدا را ستايش نمی کند. 23. (در گناه و خطا) جز خويش را نبايد سرزنش نمود. ادامه در فرسته‌ی بعدی👇👇👇 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
🔵 شانزدهم👆👆👆 3️⃣لطایف خطبه 1. بازگشت ابتلائات زمان پیامبر اکرم(ص) بیانگر بازگشت مردم به عصر جاهلیت است یعنی مردم به قدری از آموزه های اصیل اسلام دور افتاده اند که رسیدن حضرت به خلافت، به مثابه ظهور پیامبری جدید است که دوباره اسلام را با خود به ارمغان آورده است. 2. امام علیه السلام در مورد گناهان از تعبیر «خَيلً شُمُسً» (اسبهاى سركش) و در مورد تقوا از تعبیر «مَطايا ذُلُلً» (مركب‏هاى رام) استفاده کرده است و اين نكته دقيقى دارد، چرا كه «خيل» در اصل از ماده «خيال» است و به افراد مغرور و متكبّر كه گرفتار خيالاتند «مُختال» گفته مى‏شود و اسب را از آن جهت «خَيل» گفته‏اند كه غالبا سبب غرور و مباهات سواركارش مى‏شود. به عكس، «مطايا» جمع «مَطيّة» از ماده «مَطو» (بر وزن عطف) به معنى جديّت و نجات در سير است، بنابراين «مطيّه» مركب راهوار و سريع السيرى است كه در مسير مستقيم به طرف مقصد پيش مى‏رود، سركشى نمى‏كند و انسان را به بيراهه نمى‏كشاند (پیام امام، ج1، ص550). 3. از تعبیر «وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا » دو نکته لطیف قابل برداشت است: الف) لجام، برای مهار هر مرکبی، ضروری است و ضرورت در دست داشتن لجام اسب وحشی، دو چندان است، حال اگر لجام مرکب گناه را از دست سوارش بگیرند، هلاکتش قطعی خواهد بود. ب) کسی که بر مرکب گناه سوار شود، به بردگی رفته است چرا که مهار زندگی خویش را در دست نداشته و سوارکاری است که هوا و هوس مسیر او را مشخص می کند نه عقلانیتی که جوهره انسانیت اوست لذا می توان گفت که زندگی بر محور گناه، بردگی، مسلوب الارادة شدن، خودباختگی، تهی شدن از مرحله انسانیت و سقوط به ورطه حیوانیت است. 4. نسبت به هر دو طایفه از اهل طاعت و معصیت، از فعل مجهول «حُمِلَ» استفاده شده است و شاید اشاره بدین مطلب باشد که انسان چاره ای جز رفتن در طریق حق یا باطل نداشته و راه سومی وجود ندارد، چرا که انسان، در حال شدن است؛ آمده ایم تا خودِ آخرتی خود را بسازیم، خود ناری یا نوری را؛ ما در اصلِ شدن، مجبوریم و تنها در چه چیز شدن، مختاریم، نار شدن یا نور شدن. این معنا با تعبیر «حقًّ و باطلً» تقویت می شود که شقّ سومی ذکر نشده است. 5. در مورد مرکب اهل معصیت می فرمایند: «و خُلِعَت لُجُمُها»؛ یعنی مرکب اهل گناه، بی لجام است، نه اینکه لجام داشته ولی لجامش را از دست سوارش گرفته باشند. این تعبیر می تواند اشاره بدان باشد که گناه، مرکبی غیر قابل کنترل است چرا که لجام، برای کنترل است و سوارکاری که سوار بر مرکب چموش بی لجام شده است، هیچ راهی برای کنترل مرکب خویش ندارد. 6. از آنجا که حذف متعلَّق، دلیل بر عموم است، عبارت «شُغِل مَنِ الجنّة و النارُ امامَه» نشان می دهد که توجه به آخرت، انسان را از توجه به غیر آن بازمی دارد و دلیلی ندارد که چون برخی شارحان، عبارت را ناظر به رویگردانی از حرام بدانیم. اهل تقوی به لذایذ دنیوی نیز رنگ اخروی می بخشند لذا توجه به دنیا، منافاتی با توجه به آخرت ندارد. 7. در عبارت «و الطّريق الوسطى هى الجادّة» تفاوت «طریق» و «جاده» در آن است که راه روشن و واضح را «جاده» می نامند (العین) یعنی راهی که بیّن الرشد است و انسان را به کمال مطلوب می رساند، راه میانه است که همان راه اهلبیت علیهم السلام است (و کذلک جعلناکم امة وسطا) برخی دیگر، «جادّة» را به «معظم الطریق» یعنی شاهراه معنا کرده اند (الصحاح). 4️⃣مصادر خطبه البیان و التبیین ابوعثمان جاحظ/ النهایة ابن اثیر/ الارشاد شیخ مفید/ عیون الاخبار ابن قتیبة/ تاریخ یعقوبی و ... https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵ما و عبرت‌گیری از مرگ دیگران ⚡️خطر دور شدن از سبک زندگی امیرالمؤمنین علیه ‌السلام روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در تشییع جنازه‌ای شرکت کرده بودند، دیدند که شخصی می‌خندد. فرمودند: «گویا [گمان کرده‌اید] مرگ فقط برای دیگران نوشته شده است! و این حقیقت فقط بر دیگران لازم شده است! گویا فکر کرده‌اید این امواتی که می‌بینیم مسافرانی هستند که به زودی به نزدمان بازخواهند گشت! در قبرهایشان جایشان می‌دهیم و میراثهایشان را می‌خوریم چنانکه گویا خودمان برای همیشه جاوید هستیم. چه عجیب است که هر وعظ دهنده‌ای را فراموش می‌کنیم در حالیکه خود آماج هر بلا و حادثه‌ [و هر لحظه در آستانه مرگ] هستیم. از توضیحات امیرالمؤمنین علیه السلام پیداست که خنده آن شخص از آنجهت که نشانه غفلت او از پدیده مهمی به نام «مرگ» بوده، موجب ناراحتی حضرت شده است. بنابراین نه تنها خنده در تشییع جنازه میت، بلکه هر چیز دیگری که موجب غفلت شود یا مانع از پندگیری انسان از دیگران شود، به اندازه همین خندیدن، عملی ناپسند و مورد بغض حضرت می‌باشد چرا که در اندیشه علی علیه‌السلام مرگ مردگان باید موجب عبرت‌گیری و بیداری زندگان شود. حضرت در جای دیگری فرموده‌اند: «مردگانتان مایه پند و عبرتتان بشوند بهتر است تا اینکه مایه افتخارتان بشوند»! (لأن یکونوا عبراً احق ان یکونول مفتخرا» () 🔻متاسفانه مدتی است برخی از اسباب غفلت، مانند موسیقی (حتی موسیقی حلال) در مراسمات تشییع و تدفین اموات مرسوم شده است. این سبک زندگی، ما را از الگوی زیستی امیرالمؤمنین علیه‌السلام دور می‌کند! حکمت 122 كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ ،شماره 156 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 یک مشکل نحوی و درخواست مشارکت از اعضای کانال أَ لَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى‏الله‏عليه‏وآله )بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْه‏ آیا نمی‌بینی ـ هرچند نمی‌خواهم [از فضائل بنی‌هاشم] دم بزنم بلکه [برای شکر،] نعمتهای خدا را برمی‌شمارم ـ که جمع زیادی از مهاجران و انصار به شهادت رسیدند و هر یک از آنها را فضیلتی بود تا اینکه وقتی شهید ما (حمزة) به شهادت رسید به او «سید الشهدا» گفتند و پیامبر فقط بر پیکر او هفتاد تکبیر در نماز میت خواند؟! مسأله ادبی یکی از دشواری‌های نحوی این عبارت این است که جمله‌ی «أنّ قوما استشهدوا...» مفعولِ «تری» است. ولی بین این عامل و معمول، تعبیر «غیرمخبر لک و لکن بنعمة الله احدّث» فاصله شده است. ❓برخی شارحان نهج البلاغه، این احتمال را مطرح کرده‌اند که تعبیرِ «غیرمخبر» از نظر نحوی حال باشد و جمله‌ی «لکن بنعمة الله اُحَدّث» نیز به آن عطف شده باشد. پرسشی که وجود دارد این است عامل این حال چیست؟ تعبیر «ألا» یا فعل «تری»؟ هر کدام که عامل باشد، چه تاثیری در معنا کردن متن دارد؟ 🔰از استادان و فضلای گرامی، درخواست میشود دیدگاه‌هایشان را به آیدی مدیر کانال( @ashaiery) بفرستند تا به نام خودشان منتشر و موجب استفاده دیگر عزیزان شود. 1 https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله نوشته‌های کوتاه خوانندگان درباره جمله «ألَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى ...» 1✍️شیخ حسین محلاتی: با توجه با اینکه متکلم (حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام) در حال بیان مطلبی است در ابتدای امر قصد دارد از مخاطب خود دفع دخل کند و خود را از اتهام خودنمایی فردی و قبیله ای مبرا کند به وی گوشزد می کند که این مطلب را درحالی می گویم که نمیخواهم از فضائل بنی هاشم دم بزنم ... لذا غیر مخبر را می توان حال از أقول محذوف دانست که قرینه معنوی دارد. (زیرا متکلم در حال سخن گفتن است) و یا بهتر است بگوییم أریک (متکلم وحده از ارائه) محذوف که قرینه لفظی (الا تری: آیا نمی بینی؟) و معنوی دارد. (زیرا متکلم میخواهد با سخنانش چیزی را به مخاطب نشان بدهد تا ببیند) 2✍️. ابن علی ابهری (نام کاربری): جمله" غیرمخبرلک ولکن بنعمه الله اُحدث لک" معترضه می باشد. و در اول این جمله معترضه، کلمه «احدّث» در تقدیر است، بنابرقرینه که وجود فعل احدث در آخرجمله می باشد. ویا اینکه در جمله معترضه، "احدّث حدیثا" را در تقدیر بگیریم، که "غیر"، صفت برای مفعول مطلق نوعی باشد. 3.✍️ مهدی احمدی: ظاهرا عامل این حال، فعلی شبیه "أُریک" است که افاده اش از ذکر "الا تری" به دست می آید. https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌