eitaa logo
«🇮🇷 بنات الحیدر 🇵🇸»
101 دنبال‌کننده
505 عکس
538 ویدیو
5 فایل
• • +اونجایى که‍ سهراب سپه‍ری گفته‍: زندگی خالی نیست ! مهربانی هست ، ایمان هست :) آری تا شقایق هست زندگی باید کرد . . - خط ارتباطی :) @Sabzali_m
مشاهده در ایتا
دانلود
❌❌📌بحث سالهاست که مورد اهمیت بوده و هست، و تبدیل به اپوزوسیون براندازی هم شده، این وسط افرادی میدونن همه دنبال این جریان هستن، با کانال و پیج زدن قصد دارن ویو و مخاطب جمع کنن.. طرف یکبارم تو فضای اجتماعی کارنکرده، اومده پست حجاب میزاره و نقد میکنه، و کلی کلیپ از جریانات روز حجاب میزاره،اخرش روی بیو کانال نوشته تبلیغات پذیرفته میشود😳🙄 خواهشا درگیر این کانال ها و پیج ها نشید، با انتشار پست هاشون هم به شایعات دامن نزنید❌ بهترین قضاوت کننده کنشگران فضای اجتماعی هستند، که واقعا تخصصی در این فضا کارمیکنند. پشت ولایت فقیه باشیم، وقتی رهبری دستور فوری جهاد تبیین را دادند یعنی اوضاع با گیرودار پلیسی حل نخواهد شد، و این دوران گذاری است که خیلی تاب نمی آورد. و و ترویج اولویت اول و آخر ماست تا زمانی که دستور ولی تغییر کند. @ya_fatemezahra_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- ! بعد از نماز زودتر رفتیم تا قبل از مهمون ها رو آماده کنیم . . خلوته خلوت با کلی صندلی و پرچم و صدای یک دو سه بلندگو میز و چیدیم منتظر اومدن وسایل و هدایا بودیم که‍ .. (: پرچم امام حسین و از بچه های بنات الحیدر اورده بود :) کلی واکنش عجیب داریم که‍ چیزی تا تدوینشون نمونده . . کلی از غافل گیر شدن مردم صحنه داریم😍 منتظرمون باشید 🤞🏼 _ _ @banat_al_heydar
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان سباجان را حتما دنبال کنید‌...👌 برای آنها که فکر میکنند کلمات هیچ اثری ندارند و نمی توانند در سرنوشت زندگی کسی تاثیر داشته باشند😱😱 . . قسمت اول...👠💔 . . ؛📚 کتاب قرار بی قرار و پدر عشق پسر❤ ادامه دارد......👀 کانال مارا به دوستان توصیه کنید. @patogh_dokhtaraneh_ir
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت دوم داستان سباجان، داستان تحول یک دختر دهه ۸۰ ای ۱۴۰۱ مشهد .🔗👠💄 📣🎶اثر کلمات در روح و قلب انسان💔 💡وقتی یک شهید بانی تحول فکری میشود.. 📭کانال مارا به دیگران توصیه کنید @patogh_dokhtaraneh_ir
-•-•-•-•-•🖤-•-•-•-•-• اگه‍ کشورایی مثل سوئد و . . کلی پول خرج میکنن تا اسمی از اسلام نیاد ما هم حتی با کم ترین کمک ها میتونیم در مقابل امام حسین و جهانی کنیم :) یه قدم کوچک میتونه کلی سر و صدا بکنه طرح مودت و رحمت ایندفعه قراره توی برنامه اجرا کنه،یه و کافه سلامت... راستی منتظر حضور گرم شما هستیم☺️ پس بسم الله - 6063731144600708 -‌I مریم سبزعلی I- کار برای امام حسین بی جواب نمیمونه :)🖤 @banat_al_heydar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🇮🇷 بنات الحیدر 🇵🇸»
#داستان_ما (حتما کلیپ را مشاهده کنید) 🖤 3 روز تا محرم.. امروز سفارشات چای ما بوی ویژه ای داشت! تمام
این دمنوش ها بی نظیرند توصیه میکنیم حتما امتحان کنید.با تمام دمنوش هایی که امتحان کردید متفاوته🌺
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•••🌿| - لحظه به لحظه تفسیر حرف حاجی بود که‍ گفت : ما ملت امام حسینیم :) در کنار عزاداری ها با استقبال مردم یه میز کوچک اما با حرف های زیاد برپا شد . . ایستگاه های مختلف از هدایا و مشاوره تا پرچم متبرک امام حسین و . ‌ . . توی پاتوق دخترونه بود و در اخر همه ما رو به این نتیجه رسوند . . انسان ذاتاً به حسین ابن علی علاقه‍ منده تو قلب شرقی و غربی غم تو زده جوونه :) _ @banat_al_heydar
. من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضه‌ی عمه می‌خواندم! اینطور رسم است که روضه‌خوان‌ها هر شبِ محرم، روضه‌ی یکی از شهدا را بخوانند. من هم می‌خواندم، اما به سَبکِ خودم! مثلا شبِ اول که روضه‌ی مسلم، باب است، از آنجایی می‌خواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهم‌آور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند می‌روند! هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیده‌ها که به همین راحتی حسین را رها می‌کنند... هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همه‌شان هم که بروند، خودم هستم... بعد هم دوید سمتِ خیامِ بی‌بی‌ها، آرامشان کرد، دل‌داریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند... باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زن‌ها و بچه‌ها... هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ... یا مثلا شبِ چهارم که روضه‌ی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پرده‌ی کجاوه‌ها را انداخت تا مبادا یک وقت این زن‌ها و بچه‌ها چشمشان به قد و قامت حر بیفتد و قالب تهی کنند! بچه‌ها را مشغول بازی کرد، زن‌ها را گرمِ تسبیح... همان روز، بینِ خیمه‌ها آنقدر دوید و آنقدر به دانه‌دانه‌شان سر زد و به تک‌تک‌شان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد... یا مثلا وقتی قرار بود روضه‌ی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد! برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتل‌ها حسین را بلند کرد و به خیمه‌گاه رساند... اما نوبت به دو آقازاد‌ه‌ی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمه‌گاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمه‌گاه بیرون نیامد، می‌خواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر، دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند.... در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همه‌ی روضه‌ها را به زینب گره می‌زدم... آنقدر از زینب می‌خواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم... بعد تازه آن وقت روضه‌ی اصلی را رو می‌کردم... حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دل کسی تکان بخورد... حالا تازه دویدن‌هایش شروع شده... اول باید یک دور همه‌ی بچه‌ها و زن‌ها را فرار بدهد... یک دور دنبال یک یکشان بدود، که مبادا یک وقت آتش به دامنشان گرفته باشد... یک دور تمامشان را بغل کند که مبادا یک وقت از ترس قالب تهی کرده باشند... در تمام این دویدن‌ها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد تا مبادا یک وقت آتش به خیمه زین العابدین افتاده باشد... بعدِ غارتِ خیمه‌گاه، باز دویدن‌های بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچه‌ها را پیدا کند... بچه‌ها را بشمارد و هی توی شماردن‌ها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچه‌ها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شده‌ها را پیدا کند... بعد باز دور بعدیِ دویدن‌هایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زن‌ها و بچه‌ها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد.... تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود... از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدن‌های زینب شروع شد! زینب هِی پِی این شترهای بی جهاز دوید تا یک وقت بچه‌ای از آن بالا پایین نیفتد... تا یک وقت، سری از بالای نیزه‌ها فرونیفتد... من آقای مداح نیستم ولی اگر بودم تمام این ده شب، روضه‌ی دویدن‌های زینب را می‌خواندم... آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه‌ها از همه جا جمع می‌شد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضه‌های زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد... ✍ملیحه سادات مهدوی
8.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت سوم سباجان... . 😡 جای آدم این شکلی تو مجلس امام حسین نیست😡!!! . . داستان یک تحول از برخورد بد تا ....؛ ادامه دارد🌱 . کانال مارا برای آنها که دغدغه دارند ارسال کنید https://eitaa.com/joinchat/1687945421C32f13deb6c