#شهیدانه🖇📿
شھیدشوشتریچہقشنگگفتھ:
قدیمبویایمانمیدادیم...
الانایمانمونبومیده💔!
قدیمدنبالگمنامیبودیم..
الانمواظبیماسممونگمنشہ.. :/!
#شھیدنورعــلےشوشترۍ
🌱 j๑ïท••↷
『@banatolamahdi♥️🌿』
از خدا میخوامـ🤲🏻
تو زندگیتون٬فقط یک بار
تو دوراهی بمونین!!!
اونم تو بین الحرمین😍
که ندونی🤔
جلو حسین(ع)زانو بزنی🌱
یا عباس(ع)🌱
🌱 j๑ïท••↷
『@banatolamahdi♥️🌿』
#رهبرانه✨💛
هࢪ شاھ وزیࢪ و راهیابے داࢪد🙂
هࢪ فࢪقہ بڔاے خود، کتابے داࢪد📚
تبریڪ بھ صاحب الزمان باید گفت😍
از اینڪه چنین نائب نابے داࢪد...♥️
🌱 j๑ïท••↷
『@banatolamahdi♥️🌿』
•『🌱』•
*إِلَهِیتَوَلَّمِنْأَمْرِیمَاأَنْتَأَهْلُهُ..
خدایا!
ڪارمراآنگونہبہسامانبرسان
ڪھتوسزاوارآنی
نہآنسانکہمندرخورآنم...(:♥️
🌱 j๑ïท••↷
『@banatolamahdi♥️🌿』
『 بَناتُالمَھدۍ 』
•『🌱』• *إِلَهِیتَوَلَّمِنْأَمْرِیمَاأَنْتَأَهْلُهُ.. خدایا! ڪارمراآنگونہبہسامانبرسان ڪھتو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیقمو رند کنین
پیتزا میدن🙁🍕🍔
https://eitaa.com/joinchat/2287009847Ceeee29ab78
هدایت شده از 『 بَناتُالمَھدۍ 』
بخونیم باهم📣♥️
اللّهُمَّکُنْلِوَلیِّکَالْحُجَّة...🙂
#قرار_شبانه ✨🌚
هدایت شده از 『 بَناتُالمَھدۍ 』
00:00
💕أللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَالْفَرَجْ💕
یھآرزوڪن😌✨
قبلخوآبوضویادتنرھ🌿
شبتدرپناهآقاصاحبالزمان🌸
https://digipostal.ir/cw6j74r
#حدیث_دلتنگے 🌿
عشق یعنی همان لحظه ای که نگاهت را از نامحرمی میگیری ...
تا مهدی فاطمه نگاهت کند✨
مراقب دل آقا باشیم :) 💔
#دلنوشته_هاے_یک_جامونده 🥀
#امام_زمان ♥
🌱 j๑ïท••↷
『@banatolamahdi♥️🌿』
『 بَناتُالمَھدۍ 』
🌿♥️『ࢪمان مسیحـا؎ عــشـق』♥️🌿 #پارت4 تمام مسیر سکوت بینمان را صدای رادیو می شکند. بابا جلوی یک
🌿♥️『ࢪمان مسیحـا؎ عــشـق』♥️🌿
#پارت5
دختر خود کارش را برمیدارد: عربی دو سه جلسه تشکیل شده ها، ولی ریاضی احتمالا از هفته بعد.
بابا می گوید: ایرادی نداره.
_ عزیزم اسمت چیه؟
_نیڪی نیایش
_ شما لطفاً این فرم را پر کنید، راستی نیم ساعت بعد کلاس عربی هست، شنبه ها و سه شنبه ها،۲:۳۰ تا ۴:۳۰
بابا مشغول پر کردن فرم می شود: اگه نتونم بیام دنبالت، اشرفی را میفرستم.
_ ممنون
سر تکان می دهد؛ فرم را امضا می کند و کارت اعتباری اش را در می آورد.
دختر چاپلوسی میکند: ممنون از حسن انتخابتون
بابا نگاهم می کند: پول داری؟
_ بله بابا
_ چیزی بخر،بخور
ذوق می کنم از این محبت غیرمترقبه:ممنون بابا
دلم برای خودم میسوزد...
_ڪاری نداری؟
_نه،بازم ممنون.خداحافظ✋🏻
بابا می رود، دختر نگاهم می کند: برو کلاس سه بشین، الان همکلاسی هاتم میان.
به طرف کلاس شماره سه میروم، روی صندلی رو به تخت می نشینم. چقدر دلم برای چادرم تنگ شده😢 کاش کمی مامان و بابا درکم می کردند، آه میکشم از ته دل...
سرم را بلند می کنم، دو پسر، هم سن و سال خودم، جلوی در ایستادن و مرا نگاه می کنند، شاید نمی دانند که من هم کلاسی شان هستم.
صدای کسی می آید: چرا نمیرین تو بچه ها؟
و پسر دیگری در چارچوب در ظاهر می شود، قد بلند است و هیکل ورزشکاری دارد. مرا که می بیند سرش را پایین میاندازد. نرم مویی صورتش را پوشانده.
بلند میشوم:سلام،من شاگرد جدید کلاس عربی ام.
دو پسر اولی، آهان میگویند و وارد میشوند و ردیف عقب مینشینند.
پسر قد بلند،هم چنان سرپایین داخل می شود و دو صندلی آن طرف تر در ردیف من مینشیند.
کمی که میگذرد، دختری هم وارد کلاس میشود و در ردیف عقب می نشیند. با کتابهایم خودم را مشغول می کنم. ناخداگاه نگاهم به پسر قدبلند میافتد، نگاهش مدام به در است،انگار منتظر ڪسۍ است...
نویسنده:فاطمه نظری
#مسیحاۍعشق
🌱 j๑ïท••↷
『@banatolamahdi♥️🌿』