eitaa logo
『‌‌‌‌ بَناتُ‌المَھدۍ 』
1.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
400 فایل
﹝﷽﹞ ❁|ـاِی‌پــادشـہِ‌خـوبــان‌دادازغــمِ‌تنـهــایۍ ❁|ـدِل‌بی‌توبہ‌جان‌آمدوقت‌است‌کہ‌بازآیۍ ‌ ‌ ‌ - @MALJA2⇤اطلاعات - ‌ ‌ ⌝وقف‌ ِ حضرت ِ یاس ِ دلبرۍ⌞ ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇📿 شھیدشوشتری‌چہ‌قشنگ‌گفتھ: قدیم‌بوی‌ایمان‌میدادیم... الان‌ایمانمون‌بومیده💔! قدیم‌دنبال‌گمنامی‌بودیم.. الان‌مواظبیم‌اسممون‌گم‌نشہ.. :/! 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@banatolamahdi♥️🌿』
از خدا میخوامـ🤲🏻 تو زندگیتون٬فقط یک بار تو دوراهی بمونین!!! اونم تو بین الحرمین😍 که ندونی🤔 جلو حسین(ع)زانو بزنی🌱 یا عباس(ع)🌱 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@banatolamahdi♥️🌿』
✨💛 هࢪ شاھ وزیࢪ و راهیابے داࢪد🙂 هࢪ فࢪقہ بڔاے خود، کتابے داࢪد📚 تبریڪ بھ صاحب الزمان باید گفت😍 از اینڪه چنین نائب نابے داࢪد...♥️ 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@banatolamahdi♥️🌿』
•『🌱』• *إِلَهِی‌تَوَلَّ‌مِنْ‌أَمْرِی‌مَاأَنْتَ‌أَهْلُهُ.. خدایا! ڪارمراآنگونہ‌‌بہ‌سامان‌برسان‌ ڪھ‌توسزاوارآنی نہ‌‌آن‌سان‌کہ‌من‌درخورآنم...(:♥️ 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@banatolamahdi♥️🌿』
رفیقمو رند کنین پیتزا میدن🙁🍕🍔 https://eitaa.com/joinchat/2287009847Ceeee29ab78
بخونیم باهم📣♥️ اللّهُمَّ‌کُنْ‌لِوَلیِّکَ‌الْحُجَّة...🙂 ✨🌚
00:00 💕أللّٰهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌الْفَرَجْ💕 یھ‌آرزوڪن😌✨ قبل‌خوآب‌وضو‌یادت‌نرھ🌿 شبت‌درپناه‌آقاصاحب‌الزمان🌸 https://digipostal.ir/cw6j74r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 عشق یعنی همان لحظه ای که نگاهت را از نامحرمی میگیری ... تا مهدی فاطمه نگاهت کند✨ مراقب دل آقا باشیم :) 💔 🥀 ♥ 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌@banatolamahdi♥️🌿』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『‌‌‌‌ بَناتُ‌المَھدۍ 』
🌿♥️『‌‌‌‌ࢪمان مسیحـا؎ عــشـق』♥️🌿 #پارت‌4 تمام مسیر سکوت بینمان را صدای رادیو می شکند. بابا جلوی یک
🌿♥️『‌‌‌‌ࢪمان مسیحـا؎ عــشـق』♥️🌿 دختر خود کارش را برمیدارد: عربی دو سه جلسه تشکیل شده ها، ولی ریاضی احتمالا از هفته بعد. بابا می گوید: ایرادی نداره. _ عزیزم اسمت چیه؟ _نیڪی نیایش _ شما لطفاً این فرم را پر کنید، راستی نیم ساعت بعد کلاس عربی هست، شنبه ها و سه شنبه ها،۲:۳۰ تا ۴:۳۰ بابا مشغول پر کردن فرم می شود: اگه نتونم بیام دنبالت، اشرفی را میفرستم. _ ممنون سر تکان می دهد؛ فرم را امضا می کند و کارت اعتباری اش را در می آورد. دختر چاپلوسی میکند: ممنون از حسن انتخابتون بابا نگاهم می کند: پول داری؟ _ بله بابا _ چیزی بخر،بخور ذوق می کنم از این محبت غیرمترقبه:ممنون بابا دلم برای خودم میسوزد... _ڪاری نداری؟ _نه،بازم ممنون.خداحافظ✋🏻 بابا می رود، دختر نگاهم می کند: برو کلاس سه بشین، الان همکلاسی هاتم میان. به طرف کلاس شماره سه میروم، روی صندلی رو به تخت می نشینم. چقدر دلم برای چادرم تنگ شده😢 کاش کمی مامان و بابا درکم می کردند، آه میکشم از ته دل... سرم را بلند می کنم، دو پسر، هم سن و سال خودم، جلوی در ایستادن و مرا نگاه می کنند، شاید نمی دانند که من هم کلاسی شان هستم. صدای کسی می آید: چرا نمیرین تو بچه ها؟ و پسر دیگری در چارچوب در ظاهر می شود، قد بلند است و هیکل ورزشکاری دارد. مرا که می بیند سرش را پایین می‌اندازد. نرم مویی صورتش را پوشانده. بلند میشوم:سلام،من شاگرد جدید کلاس عربی ام. دو پسر اولی، آهان میگویند و وارد میشوند و ردیف عقب مینشینند. پسر قد بلند،هم چنان سرپایین داخل می شود و دو صندلی آن طرف تر در ردیف من مینشیند. کمی که میگذرد، دختری هم وارد کلاس می‌شود و در ردیف عقب می نشیند. با کتابهایم خودم را مشغول می کنم. ناخداگاه نگاهم به پسر قدبلند می‌افتد، نگاهش مدام به در است،انگار منتظر ڪسۍ است... نویسنده:فاطمه نظری 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@banatolamahdi♥️🌿』