خوشبحال بعضیها
توی این بمیر بمیر
شهیدمیشن
#شهیدانه
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
#جالبه..
بعضیا پرچم ایران و گرفتن دستشون
و
میگن بچم باید آمریکا درس بخونه(:!!!
اگه دانشگاه اینجا خوبه
پس..
بچه هاتم بیار اینجا درس بخونن..!!!
عجبباباعجب(:
رفیق..
قلم از دستت نیوفته..!!
ایران پُر از فخریزاده هاست..(:🇮🇷
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
#تلنگر
ﺑہ ﺟﺎے اینکہ "عابـد" باشے ❗️
"عبـد" ﺑـﺎﺵ❕
ﺷـﯿـﻄﺎﻥ ﻫـﻢ ﻗﺮﯾـﺐ بہ
۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ
ﻋﺒــ📿ـﺎﺩﺕ ڪﺮﺩ
"ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺷــﺪ
ﺍﻣﺎ....↓
عبــد ﻧـﺸـﺪ...⁉️
ﺗـﺎ "ﻋﺒـﺪ" ﻧـﺸﻮے،"ﻋﺒﺎﺩﺗـﺖ"
ﺳـﻮﺩے بہ ﺣﺎﻟـﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ..
← ﻋـَﺒــﺪ ﺑـﻮﺩﻥ یعنے:
ببینـے "ﺧﺪﺍﯾـﺖ" چہ مےخـﻮﺍﻫﺪ،
ﻧﻪ "دلـت"....
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفرج
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
『 🌿 』
•
.
میگن وقتایی که بنده میخواد یه گناه بزرگ انجام بده خدا به فرشتگان یا همون کرام الڪاتبین میگه فرشته ها شما ها برید...
من و بندمو تنها بزارید ..
ما باهم یه ڪار خصوصی داریم..
ڪه نڪنه مورد لعن ملائکه واقع شیم..ڪه آبرومون نره...
انقدر عشق و این همه بۍ وفایۍ؟!
_شیخحسینانصاریان_
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
مشڪلۍ ڪه خیلۍ از ماها تو دینمون داریم اینه ڪه
واجبو ول میڪنیم،مستحب رو انجام میدیم!
#ابدیتدرپیشداریم!
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
🌼🌱~~~~~~~~~~~~~~~~~~🌱🌼
آوینی درونم میگه:
اینجا اسمش زمین نیست !
سیاره رنجه !
تڪرار ڪن :
_ سیاره رنج . .
_ سیاره رنج . .
_ سیاره رنج . .
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
#تلنگر⚠️
فضای مجازی📱 را دوست ندارم !
-آمده بودیم بجنگیم
پاتک خوردیم!♨️
-آمده بودیم مفید باشیم
دچارِ سرگردانی شدیم
-آمده بودیم خوبی ها را جار بزنیم
اسیرِ بدی هایش شدیم
-آمده بودیم برای یار گیری برای مهدی(عج)
واردِ ارتش شیطان🃏 شدیم!
-آمده بودیم ندانسته ها را یاد بگیریم !
داریم فراموش می کنیم همان دانسته ها را !
-آمده بودیم ، که بگوییم : آری ،ما هم هستیم !
درگیرِ دیده شدن شدیم و نیت ها ،یادمان رفت. 😔
-آمده بودیم و آمده بودیم ...؛
خوب آمدیم ..؛
بد نرویم.✅
برای تعجیل در فرج امام زمان عج
گناه نکنیم
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
راضیبودنرویاد بگیرید!
اینجملهروباخودتونتکرارکنید
راضیامبهرضایخدا🌱
اونوقتِکهمیفهمید هرچیبهمون داده
ونداده
بهصلاحخودمون بوده..🍃
#خدا✨🌈
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
خدایا!
چہ ڪند بنده اے
ڪه
مرگ را نمے خواهد...
اما
لیاقٺ شہادٺ هم
ندارد؟!💔
😭
#شھدایی🕊
╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮
@banatolamahdi
╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس 🌸
#پارت52 🌸
موقع خوردن غذا مامان هنوزهم فکرش مشغول بود.
اسرا لقمه ایی از گوشت کوبیده اش رادردهان گذاشت و گفت:
– دست پختت خیلی شبیهه مامان داره میشه ها.
لبخندی زدم و گفتم:
–نوش جان.
–مامان نظر شما چیه؟
مامان نگاهم کرد و سرش را به نشانه ی تایید تکان دادو گفت:
–دست پختت همیشه خوشمزه بوده.
دوباره پرسیدم:
–حالا چیا خریدید؟
مامان نگاهی به اسرا انداخت که معنیش را نفهمیدم و گفت:
– لباس و یه سری خرت و پرت دیگه.
به اسرا نگاه کردم و گفتم:
– رو نمی کنی چی خریدیا.
اسرا سرش و با ناز تکونی دادو گفت:
–شما که اصلا وقت نداری که بیای ببینی.
اخم ساختگی کردم و گفتم:
– وا من بیام؟ تو باید خریداتو بزاری تو طبق و بیاری بگی خواهرم لطفا افتخار بدید بیایید ببینید من چه خریده ام.
خنده ی صدا داری کردوتو همون حال گفت:
–دیگه داری از چند سال بزرگتر بودنت سو استفاده می کنیا، حالا نمیشه تو طبق نزارم و ساده بریزم به پات؟
بالاخره مامان هم از افکارش بیرون امد ولبخندزد.
بعد از شام دوباره خودم همه چیز را جمع کردم و شروع به شستن ظرفهاکردم.
اسرا چیزهایی را که خریده بودند آورد گذاشت توی سالن و از همونجا گفت:
– سرورم شما چرا؟ اجازه می دادید من می شستم. آخه دیروز هم شما زحمت کشیدید.
گردنی براش دراز کردم و گفتم:
–همون که متوجه شدی برایم کافیست، از فردا از این خبرها نیست.
بعد از شستن ظرف ها رفتم تا خرید ها را ببینم.
اسرا یک مانتو فیروزه ای خوشگل با روسری ستش خریده بودو کیف و کفش مشگی.
و یک بلوز و شلوار خانگی قرمز و سفید با دمپایی رو فرشی کرم رنگ.
با لبخند گفتم:
–خیلی قشنگن اسرا، مبارکت باشه. واقعا خوش سلیقه ایی.
از تعریفم خوشش امدو گفت:
– ما اینیم دیگه.
مامان نگاهش را از لباس ها برداشت و به اسرا دوخت و گفت:
–فردا هم نوبت توئه شام بزاری، تا من و راحیل بریم خرید.
ــ من که گفتم مامان جان چیزی لازم ندارم. در ضمن این خرید عیدم یه کم برام بی معنیه. ما که طی سال خرید می کنیم، حالا چه کاریه، حتما شب عید تو این شلوغی بایدبریم خودمون رو اذیت کنیم؟
اسرا با اعتراض گفت:
– تو به خرید کردن میگی اذیت؟ کلی خوش می گذره.
ــ شب عید اذیته دیگه، حداقل برای من.
تو این ترافیک و شلوغی، آخه چه کاریه.
خریدعیدمال قدیم بودکه بنده خداها کل سال فقط یک دست لباس می خریدند ومجبوربودند شب عیداین کار رو انجام بدن تا موقع سال تحویل لباس نو داشته باشند. به نظرم شب عید فقط باید وسایل سفره هفت سین خریدکه اونم همین سرخیابونمون می فروشن.
مامان به علامت تایید سرش رو تکان داد.
– واقعا خیلی شلوغ میشه، بخصوص وسایل نقلیه عمومی.
اسرا فوری خریدهاش رو جمع کردو گفت:
–من برم این بحث الان اصلا به نفعم نیست.
–ولی راحیل با این کارت من رو از پختن شام فردا رهایی بخشیدی دمت گرم سرورم.
پقی زدم زیره خنده و گفتم:
–هنوز تو اون فازی بیا بیرون بابا، تموم شد. الانم لباس هات رو بپوش ببینم تو تنت چطوریه.
حرفی نزد. بعد از چند دقیقه دیدم بلوز و شلوارش را با صندل هایش پوشیده و موهایش را هم که مثل موهای من تا کمرش می رسیدروی شانه هایش رهاکرده.
با دیدنش ذوق کردم.
– وای اسرا چقدر بهت میاد، مثل فرشته ها شدی.
با این حرفم یاد حرف امروزآقای معصومی افتادم که گفت: دخترها فرشته های روی زمین هستند.
مامان هم با لبخند نگاهش کردو گفت:
– مبارکت باشه عزیزم، خیلی قشنگه.
اسرا که از تعریف ما صورتش گل انداخته بود گفت:
– ممنونم، ولی الان این تعریفا از لباس بود یا از خودم.
من و مامان با هم گفتیم:
–هردو.
واین حرف زدن هم زمان، هرسه مون را به خنده انداخت.
✍#به_لیلا_فتحی_پور
#ادامه_دارد...
@banatolamahdi 🦋🍃🌿