در دعاى صحیفهى سجّادیّه تعبیر عجیبى هستش که میفرماید:
پروردگارا! به من آن روحیّه را عطا کن، آن فهم را عطا کن که من امید رسیدن نفَس بعدى را به این نفَس نداشته باشم و در راه رفتن رسیدن گامی به گام دیگر شد ما خاطرجمع نباشم...
میبینین؟؟؟
حتی یک نَفَس بعد یک نَفَس دیگه ،
یک قدم بعد از قدم دیگه رو هم ما نمیدونیم میشه یا نه، بعد اونوقت آنقدر به فردامون اطمینان داریم که میاد...
این حالت موت در انسان خیلى برکات داره:
کار را انسان عقب نمیندازه؛
کارهاى لازمى را که باید انجام بده، حتما انجام میده؛
منافاتى هم با ث کارهاى بلندمدّت نداره.
چون من به وظیفم عمل کردم و صد در صد باطل نمیشه
رفقا ما حتی از یک نَفَس خودمون هم خبر نداریم که بعد از یه نَفَس دیگه میاد یا نه
پس آنقدر به فردامون امید نداشته باشم و کارهامون رو به تأخیر نندازیم و هر کاری رو در زمان درستش انجام بدیم🌱
سلااام خوش قلب های زیبا 🥰
حالتوون چطووره؟؟
صبحتوون بخیرر✨
دیدید بعضی وقتا که خسته ای و دلت گررفته ... فقط یکی رو پیدا میکنی که بهش غر بزنی 🥺 نمیدونم چی میشه که آدم اینکارو میکنه ؟
اما اکثرا در آخرش اتفاق خوبی نمیفته ...
گاهی ما کسی رو آزار میدیم ، که اصلا قصدشو نداریم.
بیشتر حواس مون بهم دیگه بااشه❤️
ان شاءالله یه روز پر از مهربونی داشته باشیدد 😘
∞| ♡ʝσiŋ↷
@banatozeynab🌱
💫قـבم قـבم با هاבی💫
🌷🌷🌷
◦•●◉✿ تاثیر کلام ✿◉●•◦
عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتیم.
آدرس او بالاتر از پل سید خندان بود.داخل کوچهها دنبال منزلش میگشتیم.همان موقع آن آقا از راه رسید.از روی عکسی که به گزارش چسبیده بود او را شناختم.
اتومبیل بنز جلوی خانهای ایستاد.خانمی که تقریبا بی حجاب بود پیاده شد و در را باز کرد.بعد همان شخص با ماشین وارد شد.
گفتم:دیدی آقا ابرام!دیدی این بابا مشکل داره.
گفت:باید صحبت کنیم بعد قضاوت کن.
موتور را بردم جلوی خانه و گذاشتم روی جک.ابراهیم زنگ خانه را زد.آقا که هنوز توی حیاط بود آمد جلوی در.
مردی درشت هیکل بود.با ریش و سبیل تراشیده.با دیدن چهره ما دونفر در آن محله خیلی تعجب کرد!نگاهی به ما کرد و گفت:بفرمائید؟!
با خودم گفتم:اگر من جای ابراهیم بودم حسابی حالش را میگرفتم.اما ابراهیم با آرامش همیشگی،در حالی که لبخند میزد سلام کرد و گفت:ابراهیم هادی هستم و چند تا سوال داشتم،برای همین هم مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت:اسم شما خیلی آشناست!همین چند روزه شنیدم،فکر کنم تو سازمان بود.بازرسی سازمان،درسته؟!
ابراهیم خندید و گفت:بله.
ادامه دارد...
#سلام_بر_ابراهیم
#ابراهیمهادی
╭𝕵𝖔𝖎𝖓🌷
╰┈➤ @banatozeynab🌷
بنات الزینب
💫قـבم قـבم با هاבی💫 🌷🌷🌷 ◦•●◉✿ تاثیر کلام ✿◉●•◦ عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفت
روی #ابراهیمهادی بزنید و داستان رو با ما دنبال کنید😍🌷
27.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه بنده خدا داشت می گفت
رئیسی سه سال بیشتر جایی نمونده!
میشه الان هم سه سال بیشتر تو بهشت نمونه و با رجعت برگرده؟!🥺♥️
#شهید_جمهور
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
@banatozeynab❣🌾
بنات الزینب
یه بنده خدا داشت می گفت رئیسی سه سال بیشتر جایی نمونده! میشه الان هم سه سال بیشتر تو بهشت نمونه و
..
❇️📽 پیشنهاد دانلود رفقا✋🏻❤️
...