من نمیدونم چه شناختی از این خانم دارین
اما امشب میخوام به بعد مادری ایشون بپردازیم
به حضرت علی گفت ، آقا جان دیگه اسم من رو فاطمه صدا نزنین ، چون بچه هاتون تا اسم فاطمه رو میشنون، یاد مادرشون میفتن...
روز اولی که ام البنین علیهاالسلام به خانه علی علیه السلام اومدن، حسن و حسین علیهماالسلام بیمار بودن و در بستر افتاده بودند.
عروس تازه ابوطالب، به محض اینکه که وارد خانه شد، خودش رو به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسوند و مانند مادری مهربان به دلجویی و پرستاری حسن و حسین علیه السلام پرداخت...
وقتی قمر منیر امالبین به دنیا اومد ، همه گفتن دیگه تموم شد ، دیگه امالبین پسرش به دنیا اومد و محبتی به بچه های زهرا نمیکنه...
اما این خانم نه تنها از محبتش کم نشد، بلکه حتی از فرزندان خودش هم بیشتر به اونها محبت میکرد...
وقتی خبر شهادت پسرش رو براش آوردن ، نگفت وای پسرم، نگفت وای قمر منیرم،،، گفت: «از حسين(ع) برايم خبر ده، فرزندان من و آنچه در زير آسمان است، فداي حسينم باشند. »
میبنین ادب خانم رو؟؟؟
اینجاست که عباس علیهالسلام میشه دریای ادب... چون تو دامن همچین مادری بزرگ شده...