eitaa logo
بندگی خاص
134 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
همه میخوان‌خاص باشن ولی این مهمه‌ برای کی خاص باشیم ما میخواهیم‌ برای خدا خاص باشیم ❤️❤️ اینم لینک ناشناسمون برای دیدن نظرات و پیشنهادات شما https://harfeto.timefriend.net/17335542008876 ارتباط با ادمین @Shahd313
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتي مادربزرگ زنگ می‌زد و با خبر آمدنش ما را ذوق‌زده می‌كرد حتما سؤال می‌كرد: چه میخواهيد؟ بس كه دوستمان داشت، بس كه برای لبخندها و بالا پريدن‌ها و خوشحالی‌مان دلتنگ بود. مادر ابرو بالا می‌انداخت و اشاره ميكرد كه بگوييد: خودتان را ميخواهيم! اما دل توی دلمان نبود كه مادربزرگ وقتی قربان صدقه‌مان میرود دوباره بپرسد: چی ميخواهيد؟ و ما همه فكر و ذكرمان سوغاتی‌های رنگارنگ بود. وقتی هم كه يكی دو روز بعد بابا ميرفت ترمينال يا فرودگاه دنبالشان باز فقط چشممان دنبال سوغاتی‌ها بود و حتى وقتی مادربزرگ ما را بغل كرده بود و به سينه می‌چسباند باز هم از گوشه چشممان به چمدان و ساكش نگاه می‌کرديم كه بابا كجا می‌گذاردشان و باز هم وقتی دور هم می‌نشستيم و مادر چای می‌آورد بيتاب بوديم كه مادربزرگ احوالپرسی‌هايش را بكند و چايش را بنوشد و حرفهايش با بزرگترها تمام شود و زودتر برود سراغ سوغاتی‌ها و مادربزرگ هم كه خوب اين را مي‌فهميد نشسته و ننشسته استكان چای را نصفه رها ميكرد و می‌رفت می‌نشست كنار چمدانش و هر چی مامان حرص می‌خورد با محبت نگاهمان ميکرد و می‌گفت من خسته نيستم، چای من ديدن اين بچه‌هاست! و وقتی از سروكولش بالا می‌رفتيم و مامان ناراحت می‌شد و دعوايمان می‌كرد مادربزرگ اخم ميكرد و می‌گفت: چه كارشان داری؟ "نوه‌های خودم هستند"! آه كه چه قدر توی اين یک جمله آرامش بود و چه قدر اين عتاب و خطاب مادربزرگ برای ما امنيت داشت كه می‌گفت: "به كسي ربطی ندارد! نوه های خودم هستند!" آن وقت با مهربانی و لبخند سوغاتی‌ها را تقسيم ميكرد، و آن چند روز كه مادربزرگ پيش ما بود سخت‌گيری‌های مادر و پدر هم قدري كم مي‌شد چون یک بزرگتر قوی و مهربان بود كه می‌گفت: نوه‌های خودم هستند! و ما می‌دانستيم هر وقت بخواهيم خودمان را لوس كنيم می‌توانيم به آغوشش پناه ببريم. می‌گفت: اين چند روز كه من اينجا هستم با اين بچه‌ها كاری نداشته باشيد! مادربزرگ را دوست داشتيم به خاطر مهربانی‌هايش، به خاطر قصه‌هايش، به خاطر تحمل و مُدارايش، به خاطر سوغاتی‌هايش و او خوب ميفهميد كه گرچه خودش را دوست داريم ولی قد وقواره ما عمق مفهوم خودتان را می‌خواهيم نيست! اين حرف گرچه از عمق جان مامان و بابا در می‌آمد اما برای ما تعارف بود، چون بچه بوديم! ...حالا حكايت ماست و پدری كه می‌گويد "ما عبدتك خوفا من نارك/ خدايا به خاطر ترس از آتش عبادت نمی‌كنم" و ما بچه‌هایی كه گرچه به تعارف می‌گوييم:"و لا طمعا في جنتك/ به طمع بهشت عبادت نمی‌کنيم" اما چشممان دنبال چمدان سوغاتی‌هایی است كه قرار بوده با رسيدن ماه رجب گشوده شود و خدایی كه آغوش مهر و محبتش را باز كرده و برای همه ابرو بالا می‌اندازد و اخم می‌كند كه فضولی موقوف! چه كار داريد ؟ "الشهر شهری والعبد عبدی و الرحمة رحمتی/ ماه ماه من است و بنده هم بنده من و رحمت هم رحمت من است"! هر كه را بخواهم - هر چه گنهكار و بدكار- ميبخشم! ما قد وقواره‌مان قد و قواره پدر امت اميرالمؤمنين نيست كه بگوييم: خدا را برای خودش می‌خواهيم! ما كودكان معرفت و ايمان، يكسال چشم به راه بوده‌ايم تا ماه رجب برسد و خودمان را برای خدا لوس كنيم و خستگی‌ها و دلتنگی‌هايمان را در آغوش محبت و لطفش بياندازيم. يكسال منتظر ماه رجب بوده‌ايم تا خرابكاری‌ها و بدرفتاری‌هايمان را درست كند و ببخشايد. يكسال منتظر ماه رجب بوده‌ايم تا خدا با چمدان سوغاتی‌هايش برسد و مغفرت و رحمت و رضوان و غفرانش را بر سر و رويمان بريزد و بگويد: " بنده های خودم هستند، به كسی هم ربطی ندارد!"امیدوارم تا اینجای ماه رجب کمی از سوغااتیهای خداجون رو‌دریافت کرده باشیم امشب باید چمدون سوغاتیهای خداوند رو زیرو رو کنیم ببینیم چقدر کاسب میشویم . https://eitaa.com/bandegekhas
روزت مبارک قهرمان من ❤️
کعبه از یُمن قدومت عالمی را شد مَطاف وَرنه سنگ و خشت را چندان نمی‌باشد بَها! 🎊
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره‌ی کعبه برون آمده بود
روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز
عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد
از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه‌اش چند قدم با او رفت
قفس کعبه شکسته‌یت دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است
ali_akbar ghelich_sobhe_ghadir 128.mp3
4.43M
چیزی که اعیان است چه حاجت به بیان است
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال دلتون خوش عیدتون مبارک