27.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای شنیدنی از مردی که برای همسر مریضش به حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل شد.
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
💢 عاقبت ظلم و ظالم
امام علی علیهالسلام:
🍃 لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِكَفِّهِ عَضَّةٌ.
🍃 آغاز كننده ستم در قيامت انگشت به دندان مىگزد.
📚 نهج البلاغه، حکمت ۱۸۶.
#نهج_البلاغه
#حدیثی
#اخلاقی
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف زدن مهم نیست
چگونه حرف زدن مهمه👌👏
🎙 دکتر انوشه
#سبک_زندگی
#زندگی_سالم
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تفاوت دخالت و پیشنهاد در چیست؟
❌شخصی که دستوری حرف میزند دخالت کرده است.
🎙 دکتر عزیزی
#سبک_زندگی
#پیشنهاد
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
🌺🌿سلام امام زمانم🌿🌺
باور دارم یکی از همین صبحها
که بیهوا و خسته چشم باز کنم
بوے نرگس در همه عالم دمیده است
آمدن برازندهے توست . . .
خبرهاے خوش نوید آمدنت را میدهد
من زندهام به عشق تو یا صاحبالزمان 🌺🌼🌺
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫
#امام_زمان
#ظهور
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
📖 #حدیث_روز
💢ما از شما دور نیستیم!
🔻شخصی به امام هادی علیهالسلام از شهری دور نامه نوشت و پرسید: مولای من؛ من از شما دور هستم و امکان دیدار مستقیم با شما را ندارم و گاهی که حاجات و مشکلاتی دارم چه کنم؟
✍️حضرت در جواب او نوشتند:
🔸«إنْ كَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّک شَفَتَيْک».
🔹هر گاه به ما نیاز داشتی، لبت را حرکت بده و سخنت را بگو ما از شما دور نيستيم ....
📚 بحارالأنوار، ج۵۳، ص۳۰۶.
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
🔻آقا مرتضی همیشه دعا میکرد هنگام شهادت ذرهای از پیکر مطهرش باقی نماند و میگفت اگر پیکرم بازگشت، در قطعه ۲۶ به خاک سپرده شود، اما سنگ قبری بر مزارم نباشد.
🔹میگفت: «به دلیل بازگشت پیکر، شرمنده حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشم.»
🔸برای بعد از شهادتش یادداشتی برای من نوشته بود: «اینجانب مرتضی، غلام حضرت زینب سلاماللهعلیها، متعهد میشوم در صورت شهادت، شفاعت همسر عزیزم را در محضر خداوند متعال، رسول گرامی اسلام و اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام به عمل آورم.»
🌺 شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی به روایت همسر
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
گفته شده وی در کلاس های انبردست ثبت نام کرده بوده... 😄
🎙 دکتر عزیزی
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
🍃🕊
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🌱🌻🌱🌻🌱🌺🌱🌻🌱🌻🌱
🌱
پيرزن گفت: ”اى پرندهٔ طلائى، ما در اينجا خيلى ناراحتيم. مونس ما شده کلاغ و زاغچه و هيچ تنابندهاى دور و بَرِ ما نيست که با او خوش و بِش کنيم. ما را ببر به شهر که اين آخر عمرى مثل آدميزاد زندگى کنيم. از اين و آن چيز ياد بگيريم تا پس فردا که مرديم و از ما سؤال و جواب کردند، پيش خداى خودمان رو سفيد بشويم“.
پرندهٔ طلائى گفت: ”اشکالى ندارد. اينجا را همينطور بگذاريد و دنبال من بيائيد“.
پرنده آنها را به شهرى برد و عمارت بزرگى در اختيارشان گذاشت که از شير مرغ گرفته تا جان آدميزاد در آن وجود داشت.
پيرزن تا چشمش به چنين دَم و دستگاهى افتاد ذوقزده شد و به پيرمرد گفت: ”ديدى هى مىگفتم آدميزاد نبايد قانع باشد و تو همهاش مخالفت مىکردى و نِق مىزدي. حالا اينجا براى خودت کيف کن“.
پرندهٔ طلائى گفت: ”کار ديگرى با من نداريد؟“
گفتند: ”نه! برو به سلامت“.
پرندهٔ طلائى باز هم يکى از پرهاش را به آنها داد، خداحافظى کرد و رفت.
پيرمرد و پيرزن زندگى تازهشان را شروع کردند. همه چيز براشان آماده بود. روزها در شهر گشت مىزدند. شبها به مهمانى مىرفتند و خوش و خرّم زندگى مىکردند.
يکى دو سال بعد، پيرزن به شوهرش گفت: ”اى پيرمرد! حالا که اين پرندهٔ طلائى در خدمت ما هست و هر چه از او بخواهيم برامان آماده مىکند، چرا به اين زندگى قانع باشيم؟“
پيرمرد گفت: ”تو را به خدا دست از سرم وردار و اينقدر ناشکرى نکن که آخرش بيچاره مىشويم“.
پيرزن گفت: ”دنيا ارزش اين حرفها را ندارد. يالا برو پر را آتش بزن که حوصلهام از دست اين زندگى سر رفته“.
خلاصه! زور پيرزن به شوهرش چربيد. پيرمرد هم از روى ناچارى رفت پر را آورد و آتش زد.
پرندهٔ طلائى حاضر شد و گفت: ”ديگه چه خبر شده؟“
پيرمرد گفت: ”نمىدانم. از اين پيرزن بپرس“.
پيرزن گفت: ”اى پرندهٔ طلائى ما از اين وضع خيلى ناراحتيم“.
پرنده پرسيد: ”چه مشکلى داريد؟“
پيرزن جواب داد: ”دلم مىخواهد شوهرم را حاکم اين شهر بکنى و من هم بشوم ملکه“.
پرندهٔ طلائى گفت: ”اينجا را همينطور بگذاريد و دنبال من راه بيفتيد“.
پرنده از روى هوا و آنها از روى زمين راه افتادند و رفتند تا رسيدند به قصرى که در آن وزير و خزانهدار و کلفت و کنيز و جلّاد دست به سينه آمادهٔ خدمت بودند.
پرنده گفت: ”از همين حالا شما صاحب اختيار اين شهر هستيد. اگر کارى با من نداريد ديگر برم“.
گفتند: ”برو به خير و به سلامت“.
پرندهٔ طلائى باز هم يکى از پرهاش را به آنها داد و خداحافظى کرد و رفت.
پيرزن و پيرمرد در مدتى که حاکم و ملکهٔ شهر بودند آنقدر خودخواه و خوشگذران شدند که به کلى مردم را فراموش کردند.
پيرزن وقتى به حمام مىرفت بهجاى آب تنش را با شير مىشست و بعد مىگرفت در آفتاب مىخوابيد که چين و چروک پوستش صاف بشود.
يک روز پيرزن رفت حمام و آمد رو ايوان قصر لم داد توى آفتاب. در اين موقع تکه ابرى در آسمان پيدا شد و جلو آفتاب را گرفت.
پيرزن عصبانى شد. شوهرش را صدا زد و گفت: ”اى ريش سفيد! چرا اين ابر جلو آفتاب را گرفته؟“
پيرمرد گفت: ”من از کجا بدانم“.
پيرزن گفت: ”يالا برو پر را بيار آتش بزن که با پرندهٔ طلائى کار دارم“.
پيرمرد گفت: ”اين دفعه چه خيالى داري؟“
پيرزن داد کشيد: ”لُغَز نخوان پيرمرد. زود کارى را که مىگويم بکن واِلّا پوستم نرم نمىشود“.
پيرمرد رفت پر را آورد و آتش زد.
پرندهٔ طلائى حاضر شد و گفت: ”اين دفعه چه مىخواهيد؟“
پيرمرد گفت: ”نمىدانم. از اين پيرزن بپرس“.
پيرزن گفت: ”اى پرندهٔ طلائى، جلو آفتاب نشسته بودم که اين تکه ابر آمد و سايهاش را انداخت رو من. مىخواهم فرمان زمين و آسمان را بدى به من که بتوانم به همه چيز امر و نهى کنم“.
پرنده طلائى گفت: ”اينجا را همينطور بگذاريد و دنبال من بيائيد“.
پرنده از جلو و آن دو بهدنبال او راه افتادند. وقتى از شهر رفتند بيرون، يک دفعه پرنده غيبش زد. هوا تيره و تار شد. باد تندى آمد و بهقدرى خاک و خل به پا کرد که چشم چشم را نمىديد.
پيرزن و پيرمرد دستِ هم را گرفتند و کورمال کورمال رفتند جلو تا رسيدند به آسياب خرابهاى که قبلاً در آن زندگى مىکردند.
پيرمرد آهى از ته دل کشيد و به زنش گفت: ”اى فلان فلان شده! ما را برگرداندى جاى اولمان. حالا برو کاسهاى پيدا کن و آب کف آسياب را بريز بيرون که بنشينم زمين و خستگى درکنم“.
🍃
🌺🍃
🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
16.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ زمانه عجیبی است! برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را... میدانی چرا؟
🔺امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند!
🎙 استاد عالی
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅با این روش و تکنیک همسرت و بچههات رو اصلاح کن
🎙 دکتر عزیزی
#سبک_زندگی
#همسرداری
#تربیت_فرزند
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا در قرآن گفته،
هیچ کسی رو رد نمیکنه
#توبه
#بخشش
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandegi8
╰━═━🍃❀🌹❀🍃━═━╯