ینفر امروز مهمون داره و کلیییی کار داره😉🤪
بگین ببینم ژله هام چتتووو شده ؟👀
#روزمرگی
_واقعا تو خونه موندن سخته؟
خونه امنه ، ساکته ، کسی نیست با حرفاش اذیتت کنه ، با خودت حالت خوبه ، چای و قهوه و موزیک و کتاب و خوراکی های مورد علاقت دم دستته ، خونه واسه من یه تراپیه...🤍🌱
#روزمرگی
خب دوستان
چون خیلی سوال میکردین ک من و همسرم چجوری از دوتا شهر مختلف باهم اشنا شدیم
وقتی میگم سنتی باور نمیکنن😅
تصمیم گرفتم یکبار کامل توضیح بدم
و از اونجایی ک
بیشتر اعضای کانالمو نوجونا دنبال میکنن و بیشتریاشونم در شرف ازدواجن🙈
خیلیاتون ازم مشورت خواستین
نرگس چجوری انتخاب همسر کنیم ؟
چجوری وارد ی زندگی بشیم ؟🏠
لازمهش چیا هست؟🌱
#پارت_اول
همه چی برمیگرده ب زمانی ک من رسیدم ب سن ۱۵ سالگی هر روز یه مدل خاستگار برای من میومد
مداح ، قصاب ، رااننده بنز ، سپاهی ، طلبه ، میوه فروش ، پارچه فروش ، از هر قشرو هر شغلی برای من اومد
ولی برادرای غیررتی و گرااامیم همشووون رو بدون پرسیدن نام و نشون رد میکردن❌
منم دختری بودم ک راجب ازدواج کلی فانتزی داشتم 💬 😻
ک فکر میکردم ازدواج کردن رفتن ب باغ دلگشاااس امااا ...🏕🔥
"بنده عکاس"
عکسا دقیقا مال همون دورهمه و رفتم از توی معموری پیدا کردم براتون 😁
"بنده عکاس"
#پارت_دوم
سالها گذشت من شدم ۱۷ ساله
یک شب تلفن مامانم زنگ خورد
و ما دخترا هم ک دیدین وقتی گوشی مامانمون زنگ میخوره حس شیشم گل میکنه و با خودمون میگیم نکنه ک خاستگاره ؟😂😂
منم طبق معمول از پشت پنجره فال گوش وایستاده بودم و داشتم حرفای مامانمو با واسطه گوش میکردم
بله خاستگاار بود ولی چ خاستگاری😥😶🌫
بعد اینکه تلفن مامانم تموم شد
سریع رفتم تو اتاق خیاطیم و خودمو مشغلو ب کار کردم ک دیدم مامانم اومد
گفت نرگس؟
گفتم جان
گفت مامان برات ی خاستگار اومده از اقوام دوور بابات
اهل تهرانه و زد زیر گریه 😐
گفت دیدی اخرش رفتی راه دور؟
منو میگی هاج و واج مونده بودم😕😤
گفتم مامان ن ب باره ن ب داره چرا داری گریه میکنی؟
ماک طرفو ندیدیم از کجا معلوم اینم مثل بقیه خاستگارا قسمتم نشد؟
بعدشم کی میخاد بره راهه دور😒
من ور دل خودتم تااا ابد
ولی مامانم انگار بهش الهام شده بود ک ن واقعن قراره ااین خاستگار بشه همسر من
خلاصه ک قرار بعد محرم بیان همو ببینیم
من از اول محرم تا اخر محرم ک میشد ۲ ماااه ب این آقای خاستگار فکر میکردم و میترسیدم ک واقعن بیان و ما جواب مثبت بدیم 😫
گذشت و گذشت واقعن خبری از اومدن خواستگار تهرانی نشد
من خووووشحال ک خداروشکر نیومدن
و من نرفتم راه دور عروس بشم 😁👰🏻♀
ولی غاااافل از اینکه برنامه خدا غیر تغیرر تر از خوشحالی من بود 🥲💍
"بنده عکاس"
#پارت_دوم سالها گذشت من شدم ۱۷ ساله یک شب تلفن مامانم زنگ خورد و ما دخترا هم ک دیدین وقتی گوشی مام
چ روزگاری داشتم 😅
ی دختر ک عشقش چفیه و انگشتر و این بود ک بره هیئت سرکوچشون
و عاشق جاهای مذهبی
"بنده عکاس"
#پارت_دوم سالها گذشت من شدم ۱۷ ساله یک شب تلفن مامانم زنگ خورد و ما دخترا هم ک دیدین وقتی گوشی مام
#پارت_سوم
#بهخدا🤍اعتمادکن
بازم خواستگار میومد ولی هربار سر هر کدومشون ی چالشی داشتیم
من شدم ۱۹ ساله
قدرت انتخاب نداشتم
گیج و سردرگم بودم
واقعن نمیتونستم کسیو برای باقی عمرم تنتخاب کنم
خیلی انتخاب سختی بود
انقدری ک تصمیم گرفتم برم کربلا و رو در رو ب امام حسین بگم حرفامو
ب خانوادم گفتم بزارین برم کربلا
فردای اون روز رفتیم کارای پاسپورت رو کردیم و من با خوااهرم عازم سفر ب سرزمین عشق شدیم
چمدونم بستم رفتیم دیدن امام علی
همه بهم میگفتن اولین بار ک بری دیدن ی امام حتما حاجتت رو میده
مخصوصاا تو ک داری میری کربلا💔