eitaa logo
"بنده عکاس"
4.7هزار دنبال‌کننده
702 عکس
71 ویدیو
1 فایل
اینجا؟ _روزمرگی یه دختر خراسانی🧕🏼 با همسر تهراانی‌ش🤵🏻‍♂️ _اینجام ک از سختی ها و عاشقانه های زیر یک سقف بگم براتون 🏡 _همه عکس و فیلما کاردست خودمه 📸 _کپی عکس و فیلم ؟ پیگرد قاانونی داره _ایدی جهت تبلیغ و تبادل @delbar1288
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام دخترای قشنگ مننن 🙈🥲
ینفر امروز مهمون داره و کلیییی کار داره😉🤪 بگین ببینم ژله هام چتتووو شده ؟👀
و خدایی ک قشنگترین تکرارِ هر روز منه :) 🌱
_‌‌‌‌‌واقعا تو خونه موندن سخته؟ خونه امنه ، ساکته ، کسی نیست با حرفاش اذیتت کنه ، با خودت حالت خوبه ، چای و قهوه و موزیک و کتاب و خوراکی های مورد علاقت دم دستته ، خونه واسه من یه تراپیه...🤍🌱
بعد تمیز کاری حال و اشپز خونه ی چایی بزنیم بریم سراغ اتاق🥰
و خدایی ک قشنگترین تکرارِ هر روز منه :) 🌱
عجله عجله آماده شدم ک بریم خونه یکی از اقوام🥰
خب دوستان چون خیلی سوال میکردین ک من و همسرم چجوری از دوتا شهر مختلف باهم اشنا شدیم وقتی میگم سنتی باور نمیکنن😅 تصمیم گرفتم یکبار کامل توضیح بدم
و از اونجایی ک بیشتر اعضای کانالمو نوجونا دنبال میکنن و بیشتریاشونم در شرف ازدواجن🙈 خیلیاتون ازم مشورت خواستین نرگس چجوری انتخاب همسر کنیم ؟ چجوری وارد ی زندگی بشیم ؟🏠 لازمه‌ش چیا هست؟🌱
خب بریم از داستان خودم بگم
#پارت‌_اول همه چی برمیگرده ب زمانی ک من رسیدم ب سن ۱۵ سالگی هر روز یه مدل خاستگار برای من میومد مداح ، قصاب ، رااننده بنز ، سپاهی ، طلبه ، میوه فروش ، پارچه فروش ، از هر قشرو هر شغلی برای من اومد ولی برادرای غیررتی و گرااامیم همشووون رو بدون پرسیدن نام و نشون رد میکردن❌ منم دختری بودم ک راجب ازدواج کلی فانتزی داشتم 💬 😻 ک فکر میکردم ازدواج کردن رفتن ب باغ دلگشاااس امااا ...🏕🔥
"بنده عکاس"
عکسا دقیقا مال همون دوره‌مه و رفتم از توی معموری پیدا کردم براتون 😁
بچه ها خجالت میکشم بقیشو بگم😂😅
"بنده عکاس"
سالها گذشت من شدم ۱۷ ساله یک شب تلفن مامانم زنگ خورد و ما دخترا هم ک دیدین وقتی گوشی مامانمون زنگ میخوره حس شیشم گل میکنه و با خودمون میگیم نکنه ک خاستگاره ؟😂😂 منم طبق معمول از پشت پنجره فال گوش وایستاده بودم و داشتم حرفای مامانمو با واسطه گوش میکردم بله خاستگاار بود ولی چ خاستگاری😥😶‍🌫 بعد اینکه تلفن مامانم تموم شد سریع رفتم تو اتاق خیاطیم و خودمو مشغلو ب کار کردم ک دیدم مامانم اومد گفت نرگس؟ گفتم جان گفت مامان برات ی خاستگار اومده از اقوام دوور بابات اهل تهرانه و زد زیر گریه 😐 گفت دیدی اخرش رفتی راه دور؟ منو میگی هاج و واج مونده بودم😕😤 گفتم مامان ن ب باره ن ب داره چرا داری گریه میکنی؟ ماک طرفو ندیدیم از کجا معلوم اینم مثل بقیه خاستگارا قسمتم نشد؟ بعدشم کی میخاد بره راهه دور😒 من ور دل خودتم تااا ابد ولی مامانم انگار بهش الهام شده بود ک ن واقعن قراره ااین خاستگار بشه همسر من خلاصه ک قرار بعد محرم بیان همو ببینیم من از اول محرم تا اخر محرم ک میشد ۲ ماااه ب این آقای خاستگار فکر میکردم و میترسیدم ک واقعن بیان و ما جواب مثبت بدیم 😫 گذشت و گذشت واقعن خبری از اومدن خواستگار تهرانی نشد من خووووشحال ک خداروشکر نیومدن و من نرفتم راه دور عروس بشم 😁👰🏻‍♀ ولی غاااافل از اینکه برنامه خدا غیر تغیرر تر از خوشحالی من بود 🥲💍
"بنده عکاس"
#پارت_دوم سالها گذشت من شدم ۱۷ ساله یک شب تلفن مامانم زنگ خورد و ما دخترا هم ک دیدین وقتی گوشی مام
چ روزگاری داشتم 😅 ی دختر ک عشقش چفیه و انگشتر و این بود ک بره هیئت سرکوچشون و عاشق جاهای مذهبی
"بنده عکاس"
#پارت_دوم سالها گذشت من شدم ۱۷ ساله یک شب تلفن مامانم زنگ خورد و ما دخترا هم ک دیدین وقتی گوشی مام
#پارت_سوم #به‌خدا🤍اعتماد‌کن بازم خواستگار میومد ولی هربار سر هر کدومشون ی چالشی داشتیم من شدم ۱۹ ساله قدرت انتخاب نداشتم گیج و سردرگم بودم واقعن نمیتونستم کسیو برای باقی عمرم تنتخاب کنم خیلی انتخاب سختی بود انقدری ک تصمیم گرفتم برم کربلا و رو در رو ب امام حسین بگم حرفامو ب خانوادم گفتم بزارین برم کربلا فردای اون روز رفتیم کارای پاسپورت رو کردیم و من با خوااهرم عازم سفر ب سرزمین عشق شدیم چمدونم بستم رفتیم دیدن امام علی همه بهم میگفتن اولین بار ک بری دیدن ی امام حتما حاجتت رو میده مخصوصاا تو ک داری میری کربلا💔