eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
5.4هزار ویدیو
26 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
کناره سفره عقد نشستیم عاقدپرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم.😌 حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. 😁 عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه. بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 🥰 📕برشی از کتاب شهید مدافع حرم https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برشی کوتاه از زندگی ● قسمت ۲۶ - خوش رویی با خانواده 🔺رفتار حاج قاسم با همسر و فرزندانش چگونه بود؟ https://eitaa.com/BandeParvaz
😔 ما اهل ظهور های ظهریم آقا بر، نامه کوفیانه مُهریم... آقا یک جمعه اگر عصر بیایی، بهتر چون منتظران لنگ ظهریم آقا😞 https://eitaa.com/BandeParvaz
🌿‌ یکےازهمسنگرهاش‌توسوریه‌می‌گفت: من‌بستنِ‌ڪمربندایمنےروتوی‌سوریھ ازمحمودرضایادگرفتم.. تامی‌نشست‌پشتِ‌فرمان‌ ڪمربندش‌رومی‌بست.. یکباربهش‌گفتم: اینجادیگرچرامی‌بندی..؟! اینجاڪه‌پلیس‌نیست! گفت: ..؟! -شھیدمحمودرضابیضایی هدیه به شهید صلوات 🌺 https://eitaa.com/BandeParvaz
رفته بودند جنوب، توی فکه، یکی از رفقایش مداحی‌ می کرد و روضه میخواند..! یکدفعه روح الله بلند شد و گفت: سید، رسیدی به گوشواره... از رقیه بخون از بیابون های داغ، پای برهنه، دست های سنگین دشمن... میگفت و بلندبلند گریه می‌کرد از خود بی‌خود شده‌بود...! همه با دیدن حالِ روح الله به گریه افتادند عاشق حضرت رقیه سلام الله بود! همین که شنیده بود تکفیری ها تا حرم حضرت رقیه سلام الله رسیده بودند، دیوانه می شد..! حتی نمی توانست غذا بخورد میگفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی ها برسند نزدیک حرم حضرت رقیه...! شهید روح الله قربانی🌷 هدیه به شهید صلوات🌺 https://eitaa.com/BandeParvaz
20.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 🌹شهیدی که در عالم رویا خود را مسؤول گل های باغ (ع) در بهشت 🌳🌊 معرفی کرد به روایت : سردار باقرزاده 🍁 در محل تفحص شهید کَنی 🚦شهید علیرضا کنی در سال 94 در منطقه جزیره مجنون جنوبی تفحص گردید🌹 یاد شهید با ذکر ۵ صلوات🌺 https://eitaa.com/BandeParvaz
نوشته ی عجیب مزارش، هر رهگذری را به توقف وا می‌دارد:شهیدی که‌ در‌سنگ‌مزارش چنین نوشته‌ شده است: مُشتی‌خاک‌به‌پیشگاه‌خداوند‌متعال :) . https://eitaa.com/BandeParvaz
مادرش‌میگفت: یک‌هفته‌قبلِ‌شهادت، شب‌ازلاۍ‌در‌دیدم‌سر‌سجاده‌گریه‌میڪنه وبا‌امام‌زمان(عج)حرف‌میزنه.. +رفیق‌چی‌گفتی‌که دلِ‌امام‌زمان‌رو‌بردی؟! سفارش‌ماروهم‌میڪنی:)💔! 🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 برشی کوتاه از زندگی ● قسمت ۲۷ - جبهه اینجاست 🔺توصیه حاج قاسم به حضور در کدام عرصه بود؟ https://eitaa.com/BandeParvaz
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به قاب عکس شهدا نگاه می کرد می گفت اینها رفیقام هستن بعد شروع می کرد با عکس ها صحبت کردن. می گفت : بچه ها امروز دارم میرم جهاد، یاری کنید قاسم کاری کنه ... _قاسم https://eitaa.com/BandeParvaz
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احسنت به این مجری خیلی زیبا معنای عشق شهدای مدافع حرم رو بیان کرد(جایزه ۲۰۰میلیونی بسم الله )🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
✅ماجرای کف پای مادر حاج قاسم ✍️مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. https://eitaa.com/BandeParvaz