#سیره_شهدا
✾بچه ها می گفتند :
" ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ "
✾ بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند .
✾ مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است.
💛•••|↫ #شهيد_عبدالحسين_برونسی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
#شهید_کمیل_قربانی🌷
🌱به روایت از همسـر شهیـد:
چون خیلی مذهبی بود، اطرافیان فکر می کردند آدم خشکی است، ولی خیلی احساسی و مومن بود. به همه در بالاترین حد، محبت میکرد. خواهر و برادرش وابستگی شدیدی به او داشتند. حتی اگر کسی از لحاظ اعتقادی با کمیل مخالف بود، در آخر یک علاقه و صمیمیتی نسبت به او پیدا می کرد.🌺
امـر به معـروف و نهـی از منڪر را همیشه خیلی قشنگ انجام می داد، وقتی سخت ترین کارها را از طرف مقابل می خواست، آن قدر به طرف مقابل محبت می کرد که سختی این امـر به معـروف از دوش طرف مقابل برداشته میشد. خیلـی با محبت امـر به معـروف میڪرد.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
معنویتیکهفقـطروضهباشهوپشتش عمـلنیاد؛معنویتنیست؛خلسه است 🍂 🎙| #شهیدحسـنباقری ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈
🌷از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل حسنآقا تربیت کردی؟!
جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم امام زمان(عجلالله) در زندگیمان گُم شود
#امام_زمان
#سیره_شهدا
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا
گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟
سئوال عجیب و غریبی بود! ولی میدانستم بدون حکمت نیست گفتم: شما فرماندهی نیروی هوایی سپاه هستین سردار.به صندلیاش اشاره کرد گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما میگم
که این جا خبری نیست!
آن وقتها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود.با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم.
سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون کردی ، این برات میمونه؛
از این پستها و درجهها چیزی در نمیاد!
شهید_حاج_احمد_کاظمی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا
🔹️کمر درد شدیدی داشت. بعد از فیزیوتراپی و درمان، رفت بیتالزهرا. میهمانها که میآمدند، مدت زیادی سر پا میایستاد.
🔹️جلوی پای میهمانها تمام قد میایستاد و به همه خوش آمد میگفت.
🔹️گفتم: با وضعیتی که شما دارید، صلاح نیست اینقدر سر پا بایستید و جلوی هر کسی که وارد میشود، از روی صندلی بلند شوید.
🔹️گفت: همه کسانی که میآیند اینجا، میهمان مادر هستند. مگر میشود برای میهمان مادر از جایم بلند نشوم؟!
🔹️یک پسر بچهی چهار ساله وارد شد؛ جلوی پای او هم بلند شد، ایستاد و خوش آمد گفت.
🔹️گفتم: حاج آقا، این بچه که متوجه احترام شما نمیشود. ایستادن جلوی او که ضرورت ندارد.
🔹️گفت: اگر این بچه احترام من را ببیند، همیشه به اینجا میآید و روضهخوان مادرم خواهد شد.
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا
همسر شهید باکری در مورد اخلاق او در خانه میگوید: باوجود همه خستگیها، بیخوابیها و دویدنها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد میشد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک میکرد؛ لباس میشست، ظرف میشست و خودش کارهای خودش را انجام میداد.
اگر از مسألهای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی میکرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند. دوستان و همسنگرانش نقل میکنند، به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت.
نیمههای شب از خواب بیدار میشد و با خدای خود خلوت میکرد، نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند. خواندن قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش مینمود.
شهید باکری در حفظ بیتالمال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر میداشت و از نوشتن با خودکار بیتالمال حتی به اندازه چند کلمه منع میکرد.
وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی که معمولیترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده میکرد مورد اعتراض قرار میدادند، میگفت، تا وقتی که میشود استفاده کرد، استفاده میکنم.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا🍃🥀
شب عروس شهید،فضایی بسیار شاد و مفرحی در محفل برگزار بود
شهید محمد عزیزمون پشت بلندگو با قرائت چند آیه از قرآن مجید و تشکر از همه مهمانان حاضر، توسل به اهل بیت علیهم السلام ،امام زمان علیه السلام
برای شروع زندگی مبارکشان با افتخار از پدر و مادر خود صحبت کرد و در نهایت با تمام تواضع و فروتنی از پدر و مادر تشکر کرد در آن محفل دست پدر خود را بوسید
و سپس بعد از چند دقیقه پیش مادر رفت و دست مادرراهم بوسید
تواضع و احترام به پدر و مادر یکی از شاخصهای اخلاقی شهید محمد بود.
شادی روح طیبه شهدا صلوات 🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#شهید_محمد_گودرزی_شهرکی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا
از جبهه که برگشتیم، یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچه های هیئت صحبت کند.
🔹️ آن شب جمعیتی منتظر بود؛
هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد!
به نخست وزیری تلفن زدم و پرس وجو کردم
گفتند: «آقای رجـایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.»
🔹️در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش می گشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت:«آقا سید! یک نفر بغـل دست من نشسته که با آقای رجـایی مو نمیـزنه!»
دنبالش رفتم و دیدم، بلـــــه؛ خود آقای رجایی ست. وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمیآمد!
رفتم جلو و گفتم: «آقـا، سـلام. شمــا اینــجایی؟ دو ساعته حيــرون شــما هستم؛ تیم حفاظت را چی کار کردید؟!»
گفت: «تیــم حفـاظت نمیخـوام! سـوار تاکـسی شـدم آمدم! »
سالروز شهادت شهید محمدعلی رجایی 🌹
#سیره_شهدا
باهنر با بچه کمونیستها میگردد !!
چپ و راست، میرفتند و میآمدند که باهنر با بچه کمونیستها میگردد. وقتی با آن جوان کمونیست میدیدنش که شوخی وخنده میکنه.
به او میگفتند حاج آقا در شأن شما نیست که با اینها باشید.
دست گذاشته بود روی شانههای طرف و گفته بود:
هنر این است که اینها را به راه بیاوریم که اگر نتوانستیم همه ی جوانهای ما را کمونیست میکنند.
سالروزشهادت شهیدمحمدجواد باهنر
شادی روحش صلوات🌹
.
معتقدم باید یک نهضت در زمینه جمع آوری سیره شهدا ایجاد شود و هر کسی به سراغ پدر و مادر شهیدان که امروزه در اواخر سنشان قرار دارد، برود و از آنها درباره نحوه تربیت فرزندانشان سوال کند تا از این طریق سیره زندگی شهدا را با رویکرد تربیت جوانان امروز و سبک زندگی ایرانی و اسلامی تهیه کنیم؛ به عبارت دیگر ما میتوانیم کار نهضتی داوطلبانه تفحص سیره شهدا را راه بیندازیم.
#حاج_حسین_یکتا
#سیره_شهدا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا 🌹
از آدمهای سیاسی کشور زیاد انتقاد میکرد. میگفت: فلان کار اشتباه بوده، فلان کار درست بوده. بهش میگفتم: تو که هیچکی رو نذاشتی بمونه، آخر سر طرفدار کی هستی؟ میگفت: فقط آقا؛ هر چی آقا بگه.❣
گاهی وقتها که دلش میسوخت میگفت:
آرزوم اینه سرم رو بذارم روی سینهی آقا و دردِدلهایی رو که نمیتونم به کسی بگم، بهش بگم.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🕊
#فداییان_رهبریم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سیره_شهدا💕
همسر شهيد ستاری می گفت یکبار با عصبانیت رفتم بالای سر منصور تا نمازش تمام شد ،
گفتم منصور جان ، مگه جا قحطیه که می آی می ایستی وسط بچه ها نماز؟
خُب برو یه اتاق دیگه که من مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم
تسبیحش رو برداشتو همانطور که میچرخاندش گفت: این کار فلسفه داره.
من جلو اینها نماز می خوانم که از همین حالا با نماز خوندن آشنا بشن.
مُهر دست بگیرن و لمس کنن
اگه برم داخل اتاق دیگه و اینها نماز خوندنم رو نبینن ، چطور بعداً بگم بیایین نماز بخونین!؟
قرآن هم که میخواند، همینطور بود ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچه ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می خواند
همه دورش جمع می شدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط می خواندم
اصلاً اهل نصیحت کردن نبود.
می گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم ، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم ...
#درس_بگیریم
#شهید_منصور_ستاری
🥀🕊@BandeParvaz
.