#انتشار_اولین_رمان_چاپی_در_ایتا😍
بالاخره تونستم انتقام خانوادم و از حاجی بگیرم.
حالا یه تیکه از وجودش پیش من بود.
دُردونه حاجی تک دخترش زن من بود.
نگاهم رو توی چشمای خمار اهوییش انداختم اما اون با خجالت نگاهش و دزدید.
حیف که دختر حاجی بودی وگرنه این نگاه جادوییت بدجور عاشقم کرده بدجور قلب سنگیمو آب کرده اما هروقت میخوام بهش نزدیک بشم کلمه به کلمه حرفهای مادرم تو گوشم اکو میشه...
چشمای به خون نشستم و بستم و سعی کردم به صدای قلبم گوش ندم.
الان وقت، وقت انتقامه...
باید همینجا همین الان ابروی حاجی رو جلوی همه مهماناش میبردم.
با یه ضرب تور جلوی صورت عروسم روکشیدم و با فریاد رو به مردم گفتم...
😱😱😱👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3616014349Ca490647ac0