eitaa logo
بانک عکس دفاع مقدس
2.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
86 ویدیو
26 فایل
📷 مرجع عکس کانال‌های شهدایی ❌ روی تصاویر لوگو نزنید 📌استفاده از تصاویر آزاد است 📌 با فوروارد مطالب از کانال شهدا حمایت کنید. 📌تلگرام https://t.me/bank_aks https://www.instagram.com/defense_ir?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقب باش در کدام جبهه شلوارت پاره می‌شود !! 🔹این بنر را بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد در یکی از واحدهای این دانشگاه به نمایش گذاشته، این عکس در فضای مجازی وایرال شده است. 💠 @bank_aks
رفتم ثبت نام کنم گفتند سنّت کم است کمی فکر کردم ... آمدم خانه ... شناسنامه خواهرم را برداشتم "هـ" سعیده را پاک کردم شد سعید این بار ایراد نگرفتند ؛ از آن به بعد دو تا "سعید" تویِ خانه داشتیم.... 💠 @bank_aks
‏سجده‌ نماز معجزه است! به خاک می‌افتی امّا به آسمان می‌رسی... 💠 @bank_aks
روایت حبیبِ گردان بلال شاید مُسِن ترین رزمنده گردان بلال بود. ۵۶ ساله.  برای اعزام به او گفته بودند باید بروی تدارکات و پشتیبانی. نمی گذاشتند توی عملیات باشد. بد جوری ناراحت شده بود و بهش برخورده بود. گفت: «با هر کس که گفتید مسابقه می دهم! اگر کم آوردم آنوقت بگویید در عملیات شرکت نکن! » بعد از اعزام نیرو برای عملیات کربلای ۴ در مقر گردان بلال در پادگان کرخه (پروژه) مستقر بودیم. قرار شد اسامی تک تک نیروهایی را که توانایی های مختلف عملیاتی و سابقه ی شرکت در عملیات های قبلی را دارند یادداشت کنم و به فرماندهی بدهم. به تک تک نیروهای گروهان قائم سر می زدم و شرح حالشان را می پرسیدم و اسامی را یادداشت می کردم. رسیدم به مشهدی محمد! نگاهی به سر و رویش و موهای سفیدش انداختم. نیاز به پرسش و پاسخ نبود. به خاطر سن و سالش صلاح نبود توی عملیات باشد. موضوع را که فهمید ناراحت شد و خودش را به من رساند و گفت: «اسم من را هم بنویس!»کم کم حرف هایش رنگ التماس گرفت و وقتی اصرارهایش با انکارهای من روبرو شد ، شروع کرد به قسم دادن! کمی دلم لرزید، اما باز کوتاه نیامدم. رضایت نمی دادم و او همچنان قسمم می داد. دستش را گذاشت روی شانه ام و گفت: «فکر نکن پیر و ناتوان هستم و شب عملیات دست و پاگیرتان می شوم! نه! اصلاً اینطور نیست! من چندین عملیات قبل از این هم بوده ام!  تجربه دارم! اصلاً تا هر کجا که گفتی می دَوَم!» و باز هم اصرار و اصرار و اصرار. امیر پریان(شهید) آمد و برایش پادرمیانی کرد و گفت بگذار مشهدی محمد هم در عملیات باشد! با پادرمیانی امیر، بالاخره حرفش را به کرسی نشاند و ماند توی گروهان قائم . توی صبحگاه بهتر از جوان ها می دوید و پا به پایشان می‌آمد. طبق قولی که داده بود، واقعاً کم نمی آورد. شب قبل از عملیات کربلای۴ در فرودگاه آبادان گفت که خواب پیامبر ﷺرا دیده است. همانجا بود که فهمیدم مشهدی محمد آسمانی می شود. تصویر آخرین باری که دیدمش هنوز پیش چشمانم است. به گفتن نمی آید آنچه دیدم. توصیفش و تصویر کردنش جگر آدم را کباب می کند. کنار یک دیوار بلوکی در جزیره سهیل. ترکش بزرگی به پشت سرش خورده بود و پوست سر و صورتش مثل یک ماسک ضد شیمیایی افتاده بود روی زمین! ( شاید این تصاویر را نباید گفت و نوشت، اما این ها حقایقی است که اگر نگوییم به تاریخ بدهکار می‌شویم ) پیکرش همانجا ماند تا بعد از ۱۲ سال به همراه تعداد زیادی از بچه های کربلای ۴ در ماه محرم سال ۱۳۷۷ به شهر برگشت. باز هم نشان داد که از جوانان گردان کم نمی آورد و پا به پای آنان می تواند بدَوَد. شهید محمد محمدی قلعه عبدشاهی متولد ۱۳۰۹ در مورخ ۴ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۴ و در جزیره سهیل به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش اردیبهشت ماه ۱۳۷۷ به شهر و دیارش برگشت و در گلزار شهدای اسحاق ابراهیم به خاک سپرده شد. روحش‌شاد‌باصلوات @bank_aks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز یتیمیِ همه امّت است پس ناله زنید: یاابتا وامُحَمّدا ... 💠 @bank_aks
به قول شهید آوینی: اینان انصارالمهدی هستند و خداوند زمینه‌ی برقراری دولتِ كریمه‌ی آل محمد ﷺ را به دست آنان فراهم می‌کند ... 💠 @bank_aks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@ravayate_fath.mp3
962.5K
🎙ما انصارالمهدی هستیم ... @bank_aks
هرجا غریب ماندی و تنها، بگو رضا در لحظه های ناله و نجوا، بگو رضا فرمود وقت گریه فقط فَابْک لِلحُسَین با اشک بر مصائب مولا ، بگو رضا 💠 @bank_aks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوغات مشهد‌الرضا نماز سرخ شهادت نصیبِ یاران کرد ... 💠 @bank_aks
بر روی زمین و آسمان‌ها و کرات در بین مناجات و تمامِ کلمات زیباتر از این دعا ندیده است کسی بر خاتم انبیاء مُحَمّد "صلوات" حلول ماه ربیع‌الاول ماه میلاد نبی مکرم اسلام حضرت مُحَمّد‌ ﷺ مبارک⚘ 💠 @bank_aks
مسئول ثبت نام به قد و قواره پسر نگاهی انداخت و پرسید: کلاس چندمی؟ پسر جواب داد: دوم راهنمایی مسئول ثبت‌نام خندید و گفت: "چیه! می‌خوای از درس خوندن فرار کنی؟" پسرک ساکی که همراه داشت را روی میز گذاشت و کتابهای درسی‌اش را بیرون آورد و آرام گفت: "نه کتابامم با خودم می بَرم که تو جبهه درس هم بخونم" بعد کارنامه‌اش را نشان داد پُر بود از نمرات خوووب 💠 @bank_aks
🤼 یاد پهلوانان جبهه بخیر زیرِ یک خم همدیگر را می‌گرفتند تا برای ضربه فنی دشمن روحیه بگیرند ... 🥇به امید قهرمانی دلاورمردان تیم ملی کشتی 🇮🇷 📲l بانک عکس دفاع مقدس http://eitaa.com/joinchat/3716808705C95be0cabab
وسط جبهه بهش گفتم بچه! الان چه وقتِ نماز خواندنه؟ گفت: از کجا معلوم دیگه وقت کنم و شروع کرد نماز خواندن .... السلام‌علیکم‌ورحمة‌الله‌وبرکاته را که گفت یک خمپاره آمد و بُردش .... 💠 @bank_aks
چه سروهایی که قطعه قطعه شدند علی اکبر هایی که رفتند و علی اصغر برگشتند... تصویر شهدای تازه تفحص شده؛ که وارد کشور شدند. 💠 @bank_aks