*
زندگی را زیبا کنیم
گاهی با ندیدن ونشنیدن
گاهی با یک گذشت کوچک
به همین سادگی ...🌱
*
@bankettelaat
هدایت شده از بانک اطلاعات تبلیغاتی مترجمی زبان نهج البلاغه
🌼 شیرین تر از عسل، کلام امیرالمومنین علی علیه السلام است
این شیرینی گوارای وجود علاقمندان به یادگیری ترجمه نهج البلاغه...
با مترجمی زبان نهجالبلاغه به این شیرینی و حلاوت می رسید👌
@bankenahgolbalageh
🔔🔔
لیست کلاس های آنلاین ترم بهار مقدماتی یک مترجمی زبان نهج البلاغه:
⭕️ یکشنبه ساعت ۸ تا ۱۰/۳۰
خانم قره داغی 09128050221 (تهران)
⭕️ چهارشنبه ساعت ۹ تا ۱۱/۳۰
خانم عزیزانی 09352352122 (تهران)
⭕️ دوشنبه ساعت ۱۵/۳۰ تا ۱۸
خانم حکیم 09123833825 (تهران)
⭕️ چهارشنبه ساعت ۱۵ تا ۱۷/۳۰
خانم مرادی 09380219804 (فردیس)
⭕️ سه شنبه ساعت ۱۶ تا ۱۸/۳۰
خانم دریجانی 09137580310 (کرمان)
@bankenahgolbalageh
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
مترجمی زبان قرآن
@bankettelaat
*تدبر در سورهٔ مبارکهٔ حدید(قسمت چهل و پنجم)
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِۖ...(۲۰)*
📍 لهو و لعب گاهی فعل است یعنی
⬅️ کاری انجام می دهی که لهو است یا لعب...
📍اما گاهی بستر زندگی است...
⭕️خدا نکند بستر زندگیت بشود لهو یا لعب...
⭕️ خدا نکند بستر زندگی که برای فرزندانت مهیا کرده ای بشود لهو یا لعب...
📍لعب، بستر زندگی های تکراری بدون پیشرفت است که در موردش صحبت شد...
📍و لهو بستر زندگی های لذت مدار است... پر است از لذت،اما لذت های بی حاصل...
⭕️ لذت هایی مُسَقَّف و مشخص، که بالا نمی رود...
⭕️ ارتفاع و رفعت نمی گیرد...
🔹غذا میخورد لذت می برد اما لذتی محدود...
⁉️ خب چطور لذتِ غذا خوردنم را رفعت بدهم؟
🔹با ذکر خدا...
🔹با دعا کردن هنگام پختن غذا...
🔹با انفاق...
🔹 و با هرچه که این لذت را معنوی تر میکند...
⬅️ اصلا محدود کردن و جهت دار کردن لذت ها و ادب دار کردن آنها ، سطح شان را می برد بالا...
🌱💞 مثل ماه رمضان، که کمی محدودیت ، لذت غذا خوردن را بالا می برد...
📌 کمی به بستر زندگیت فکر کن...
⁉️ چه بستری برای خودت و خانواده فراهم کرده ای؟
✅ همین امروز می توانی تصمیم بگیری و بستر زندگی ات را از لهو یا لعب بودن خارج کنی...
♻️ راستی با یک سوال از بچه می توانی بفهمی که بستر زندگیش چطور است...
🔆کودک یا نوجوان، لذت را در یک جمع خانوادگی روز جمعه کنار پدر و مادر و برادر و خواهر و گفتگوی صمیمانه با آنها می بیند...
❎ یا فقط در خوردن پیتزا و غذای خواستنی اش...آنهم به تنهایی!
❎ خدا نکند بچه هایمان در بستر لهو و لعبی رشد کنند و بزرگ شوند!
✅ *کمی به بستر زندگی هایمان فکر کنیم...*
#با_قرآن
#سوره_حدید
#استاد_اخوت
مترجمی زبان قرآن
@bankettelaat
لیست کلاسهای مقدماتی دو تا عالی یک مترجمی زبان نهج البلاغه
استاد: 👩🏫 خانم عزیزانی، تهران
👩💻آنلاین : قرار یا اسکایپ
مقدماتی دو👈شنبه
🌞صبح ⏰ ساعت ۹ الی ۱۱:۳۰
متوسطه یک👈سه شنبه ها
🌞عصر ⏰ ساعت۲ الی ۴:۳۰
متوسطه دو👈دو شنبه
🌞صبح ⏰ ساعت ۹ الی ۱۱:۳۰
عالی یک👈سه شنبه
🌞صبح ⏰ ساعت ۹ الی ۱۱:۳۰
📞۰۹۳۵۲۳۵۲۱۲۲
🌷📕🌷📕🌷
#سلام_امام_زمانم 💚
🌾 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ...
🍃 سلام بر مولایی که با طلوع شمس وجودش، مجالی برای ظلم و ظلمت باقی نخواهد ماند.
🍃 سلام بر او و بر لحظهای که با دیدن روی ماهش، زمین و زمان غرق سرور خواهد شد.
📗 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲
#امام_زمان
@bankettelaat
*
🍃🌸آدمی هر صبح
به امیدی چشم باز میکند
امیدی که شب قبل
در خود نمیدیده
این خاصیت نـور است...☀️
چشمتان روشن به اتفاقات خوب
#سلام_صبحتون_زیبـا🌸🍃
@bankettelaat