eitaa logo
بانو بصیر (احمدآباد)
568 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
5.5هزار ویدیو
94 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج... 🌺کانالی با مطالب متنوع و اخبار مربوط به شهر احمدآباد ... 🌺آیدی جهت انتقادات و پیشنهادات @nasim_bahary 🌺هر چی رو که دوست دارین به صورت ناشناس بهمون بگید. https://harfeto.timefriend.net/17412790781950
مشاهده در ایتا
دانلود
33.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با دیدن این کلیپ جوری جیگرتون حال میاد که شیرینیش ساعتها زیر زبونتون میمونه ..... @bano_basir
ـ⁣⁣⁣⁣🌼 این حدیث معتبره که «هرکس پایان ماه صفر را به من اطلاع دهد، بهشت بر او واجب می‌شود.»؟ ✅ بذارین اصل داستان رو براتون توضیح بدم، خودتون می‌فهمین معتبره یا نه. 📚 یه روز پیامبر عزیزمون توی مسجد قبا بین جمع زیادی از یارانشون فرمودن: «اولین کسی که الآن از در وارد بشه، مردی از اهل بهشته».😍 چند نفر از اصحاب که این رو شنیدن، یواشکی از مسجد بیرون رفتن تا دوباره وارد بشن و بهشتی بشن. ⭕️ پیامبر متوجه شدند و به اون‌هایی که توی مسجد بودن، فرمودن: الآن عده زیادی وارد مسجد می‌شن، از بین اونا فقط کسی که پایان ماه آذار رو به من خبر بده، بهشتیه😉 🔹 اصحاب وارد شدن، درحالی‌که ابوذر هم بین‌شون بود. ❓پیامبر(ص) پرسیدند الآن توی کدوم ماه رومی هستیم؟ ابوذر جواب داد: یا رسول‌الله! از ماه آذار خارج شدیم. ✍️ پیامبر(ص) فرمودن: من این رو می‌دونستم و فقط دوست داشتم مردم کسی از یاران من رو که اهل بهشته، بشناسن.✌️ 👓 می‌بینین؟ 👈 اصلاً بحث درباره ماه صفر نیست، بلکه درباره ماه آذاره که از ماه‌های رومیه؛ شاید اون سال با ماه صفر عرب‌ها هم‌زمان شده بوده و به‌همین خاطر، بعضی فکر می‌کنن منظور ماه صفره. ✌️ اما از این گذشته، کل بحث درباره اثبات جایگاه جناب ابوذر بوده و هیچ ربطی به ماه صفر یا آذار یا هر ماه دیگه‌ای نداره. ✅ در نتیجه، انتشار حدیث به اون شکل اصلاً درست نیست و یه‌جور دروغ‌بستن به پیامبر (ص) و گناهه. 🔺 علل‌الشرايع، ج۱، ص۱۷۶. @bano_basir
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸بشارت باد خروج از ماه ربیع الاول و مبارک باد لیلة المبیت و حفظ جان پیامبر اکرم (ص) از توطئه کفار @bano_basir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرونده قضایی غم انگیز⚖ 😨 با یکی از مراکز مشاوره قوه قضاییه  برای حل اختلاف بین زوجین همکاری میکنم. یه خانم جوانی به بنده رجوع کرد ، میخواست طلاق بگیره، گفتم شرمنده ،بنده در طلاق کسی کمکی نمیکنم. گفت پس راهنمایی ام کنید، قبول کردم. مردد بود طلاق بگیرد و یا راه حلی برای تنفری که از همسرش داشت پیدا کند. موضوع از این قرار بود که ایشان بچه ۶ ،۷ ماهه ای داشت دختر ،خیلی ناز و زیبا و شیرین. گفت: زندگی خوبی با همسرم داشتیم ،آدم معتقد و نماز خون و ... است. یک روز آمد خونه و گفت ی رنگ مویی دیدم بیرون خیلی قشنگ بود ،چون بهش اطمینان داشتم که خیلی چشم پاک و آدم درستی است و همه حرفهایش را به من میگفت ، گفتم خب چه رنگی بود ،گفت نمیدونم دقیقا توش رگه های طلایی و رنگ عجیبی بود، خلاصه نشستیم با همدیگه سرچ کردیم رنگ موها را دو تاش را انتخاب کرد بهم نزدیک بود ،گفتم باشه فردا میروم موهام را این رنگی میکنم. فرداش رفتم آرایشگاه نزدیک خونه مون و گفتم موهام را این رنگی کن . خیلی خوشحال ی شام عالی براش درست کردم ،کمی آرایش و میز چیدم با شمع و سالاد تزیینی و ی لباس خوب... منتظر شدم اومد ،تا من را دید گفت خوشگل شدی ولی اون رنگی که من دیدم نیست، گفتم بهانه نگیر ،بیا شام بخوریم و بیهوده زندگی را تلخ نکن. گفت باشه یکهفته ای گذشت گفت یکی از دوستهام گفته ی آرایشگاه  خوبی خانمش میره ،بیا برو آنجا. قبول کردم و رفتم اونجا و عکس رنگ را نشون دادم. به خانمه گفتم این پلیت رنگ را بیار بیرون خودش انتخاب کنه. بنده خدا پذیرفت. رنگ و همسرم با کلی وسواس انتخاب کرد و .... اینبار موند تو ماشین دخترم را نگه داشت و بعد با هم رفتیم خونه بعد آرایشگاه. باز تا موهام را دید ،گفت نه، اون نیست خیلی ناراحت شده بودم گفتم برو ، همون خانم را پیدا کن. و دعوای لفظی و چند روز قهر و .... گذشت ،دو هفته بعد گفت بیا بریم ی جای دیگه .‌.. گفتم اون آرایشگاه گرونه ما تو اجاره خونه موندیم. چند روز بعد آمد و گفت باشه ی وام گرفتم ،فهمیده بودم اون مو مش هم داشته و... رفتیم یک جای گرونتر ،خدایا خودت کمک کن آرایشگر گفت نمیشه باید رنگهای قبلی بیاد پایین و... دو ماه صبر کردم و رفتم دو باره که نه چند باره.. این مدت خونمون شده بود دعوا خونه. دیگه اون عشق و گرمی تو زندگیمون نبود. ی شب گریه کردم ،اون هم با من گریه کرد و عذر خواهی و ... خواهش کرد برای آخرین بار. رفتم آخرین بار ، ......با پول وام و .... بماند. وقتی من را دید شروع کرد به داد و بیداد ، و عصبانی و اینکه تو دیگه کی هستی و من با تو چکنم و .‌.همینطور فریاد کشان ، برای اولین بار پرتم کرد کنار اتاق، دخترم تو بغلم بود ،از دستم افتاد و خورد به لبه مبل جهیزیه ام..... بچه شوک شده بود، فقط فریاد میزد ،نمیتونستم آرامش کنم، بچه ام تازه راه افتاده بود ،کفش بوق بوقی براش گرفته بودم .... پاهای خوشگل دخترم درد گرفته بود انگار .... رفتیم اورژانس بیمارستان و آرامش بخش و ... فردا و فردا و فردا ،بچه ام  آزمایشگاه و دکتر متخصص و... آخرش گفتند قطع نخاع شده. به من بگو با بچه قطع نخاعی کجا برم. من شوهرم را دوست داشتم ،اون هم. آتیش به جونش بگیره اونکه موهاش را آنطوری رنگ کرده بود و تو خیابان نه نه ،همه اش تقصیر شوهرمه دیگه لال شده، فقط اشک میریزیم ازش متنفرم نه دوستش دارم بچه ام را چکنم تو را خدا بگو طلاقم بده همه جوره حرف میزد، مضطر بود. من فقط اشک میریختم و به چهره معصوم دخترش نگاه میکردم. نمیدونستم چی بهش بگم.چشمهای پریشان خودش و شوهرش و پاهای قشنگ دختر کوچولو با کفش بوق بوقی. خانم بی حجاب میدانی با موهای پریشانت ،چند تا زندگی را پریشان کردی؟ حالا  هی بگو منفعت حجاب چیه؟ حواسمون هست؟⁉️‼️❓‼️ @bano_basir
🔴 از اعترافات دختر: با ناخن‌گیر گوشت بدن شهید آرمان علی‌وردی رو کندم 😭 ✍ا گر این خونخواران آزاد شوند در فتنه بعدی عاملان آزادی آنها ، شریک خون مردم خواهند بود نه حافظ جان آنها ... @bano_basir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شغل دلخواهم رو پیدا کردم😁 @bano_basir
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
والا خب چه معنی داره وسط حرفای من گوشیشو نگا کنه😒😂 @bano_basir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حق با تو بود.... @bano_basir
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ اسباب بازی هایی که بچه های الان دوست دارن☹️🥴 @bano_basir