🌿🍃🌿🍃🌿🍃 تشکل مردمی شهید خلیلی . حضور و تذکر لسانی در سطح شهر... شیراز🌸🌸🌸 شما هم دلت میخواد امر به معروف یاد بگیری و با گروه ما فعالیت کنی؟ همین الان بهم پیام بده 👇👇👇 @Modafeaharem9 شیراز. تاریخ تولید محتوا ۸خرداد ۱۴۰۳

##خاطره_ارسالی_اعضا 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 چندین بار همسرم بهم گفت من راضی نیستم بری امر به معروف . اگه کسی بلایی سرت آورد چی؟ اگه ایستادن فحشت دادن چی؟ اینا که آبرو ندارن من بدم میاد زنم انگشت نمای خلق بشه. اگه چادر از سرت کشیدن چی؟ اگه ... هر سری همینطوری ردش میکردم و یه چیزی میگفتم تا فقط بگذره و حرفش یادش بره یک روز جلو خودش به یکی تذکر دادم اونم عکس العمل بدی نداشت ولی خب همسرم خیلی عصبی شد اومدیم خونه شروع کرد داد وبیداد اشک تمام صورتمو پر کرده بود نفسم از ناراحتی بالا نمی اومد رفتم جلوش ایستادم زل زدم تو چشماش گفتم باشه من دیگه هیچی نمیگم ولی فقط اون دنیا اگه حضرت زهرا ازم گله کرد . تو جواب بده اگه امام زمان گفت چرا گناه دیدی سکوت کردی تو جواب بده اگه خدا گفت چرا واجب دینتو انجام ندادی تو جواب بده میتونی جواب بدی؟ از روشون خجالت نمیکشی؟ خون من از خون حضرت زهرا رنگین تره؟ مگه حضرت زهرا کتک نخورد؟ خون من از بچه های امام حسین رنگین تره؟ اون دنیا میتونی جواب بدی باشه من دیگه هیچی نمیگم میترسی کتک بخورم؟ میترسی فحش بخورم؟ کسی که برای دینش یه سیلی نخوره تو عمرش ایمانش آبکیه کسی که فحش نخوره اسلامش بدرد خودش میخوره رفتم توی اتاق روی تخت دراز کشیدم واینقدر گریه کردم و باحضرت زهرا حرف زدم ودرد دل کردم تا خوابم برد وقتی بیدار شدم همسرم خونه نبود. گوشیم و برداشتم زنگ بزنم ببینم کجاست دیدم پیام فرستاده برام 👇👇👇 سلام من به داشتن همسری مثل تو افتخار میکنم که درد دین داری رفتم حرم یک کم با خودم خلوت کنم شاید خدا منو ببخشه حرفات خیلی برام سنگین بود نه من اون دنیا جواب خدا وامام زمان وحضرت زهرا رو نمیتونم بدم من شرمنده ی بچه های امام حسینم خانم قهرمانم دیگه جلو انجام واجبت رو نمیگیرم مراقب خودت باش. 🌿🌿🌿🌿🌿 گوشی وچسبوندم به سینم . اشک هام بی اختیار میریخت . خدا رو شکر کردم و از ته دلم براش دعا کرد 💚اینجا عشق به یادگار میماند💚 👇👇👇 @banoaamer8

#خاطره امروز توی رزمایش حضور و تذکر لسانی یک عضو جدید داشتیم🦋 مادر شهید ندیمی(شهید حادثه ی شاهچراغ) بعد از رزمایش گفتیم بریم حرم و سر مزار مطهر شهدا تجدید بیعت کنیم. سر مزارمطهر شهید ندیمی همگی زانو زدیم دستمون رو روی سنگ قبر گذاشتیم و از مادر شهید خواستیم که دستش رو روی دستامون بگذارن دستان گرم وپرمهرشون رو پناه دست هامون کردند همین لحظه خانمی سریع خودش رو به جمع ما رسوند .ایشون هم دستش رو گذاشت. مادر شهید ندیمی شروع کردند به دعا کردن خیلی حس خوبی بود. سرمو بالا آوردم دوست جدیدمون چشمانش پراز اشک بود نمیدونم زیر لب چی زمزمه میکرد فقط میدونم شهید قبولش کرد چون حس کردم باید دستشو بگیرم و دعوتش کنم برای همکاری. دعای خیر مادر شهید ندیمی که تمام شد دستشو گرفتم و گفتم ما بچه های آمر هستیم دوست داری بیایی توی گروه ما ؟ گفت بله گفتم مطمعن باش شهید دعوتت کرده تا سرباز آقا امام زمان بشی الان داشتم بهش فکر میکرد بعضیا رو چه قشنگ خدا دعوت میکنه دوست خوبم سربازی آقا امام زمان مبارکت باشه...💚💚💚 💚اینجا عشق به یادگار میماند💚 👇👇👇 @banoaamer8

امتحان خدا جلو رومونه اونی سرش بالاست و سینه اش جلو که اینجا نمره ی منفی نگیره حواسمون باشه شرمنده ی آقا نشیم شهید صدر زاده

دلنوشته این چیزایی که میخوام بنویسم درد دلی هست که مخاطبش رو نمیدونم کیه شاید خدا ، امام زمان یا مردم مذهبی نمیدونم... فقط میدونم دلم میخواد بنویسم شاید کمی حالم بهتر شه... همیشه دلم میخواست مرد بودم و میرفتم جنگ . زمان جنگ سوریه حسرت میخوردم که چرا من مرد نیستم ... حس عجیب و سختیه توی این دوسال که با امر به معروف ونهی از منکر آشنا شدم کل زندگیم عوض شد . توی این دو سال انگار خدا گفت مردا برن کنار نوبت خانم هاست بیان وسط میدون مردا بیشتر باید پشت جبهه کار کنن البته عده ای هم وسط میدون باید باشن ولی خب کلا جنگ امروز مدافعش بیشتر خانم ها هستن خدایی جنگ سختیم هست مرد میدون میطلبه با سه نفر کار رو شروع کردیم. حس خوبی داشتم . الانم دارم من هم بالاخره سرباز شدم ان شاءالله آقا امام زمان قبول کنن اگرم الان دلم میخواد دلنوشته بنویسم تا حالم خوب شه به خاطر یه چیز دیگست . من عصبانی ام . خسته ام اما نه خسته از جنگیدین خدا توفیق بده لایق باشم سربازی آقا رو کنم دلم از خیل عظیم مذهبی ها گرفته خانم های محجبه ای که اکثرا هم دغدغه مندن . همه ناراحتن از وضعی که پیش اومده از حرمت شکنی ها به قول سردار عزیزم ایران حرم است و الان داره حرمت این حرم شکسته میشه خیلی ها حتی گریه میکنند از وضع پوشش بعضی ولی نمیان پای کار ... میگن روز عاشورا عده ای به پشت کوه ها خزیدند و درسجاده هاشون دست به دعا برداشتند و برای پیروزی امام حسین دعا کردند . غافل از اینکه امام حسین مرد میدان میخواست. الان هم عاشورایی دیگر است اما عده ای درگیر دنیاشون هستند و عده ای در سجاده ها مشغول دعا که اللهم عجل لولیک الفرج. دعای تنها اثر داره؟؟؟ وقت امتحان اگه درس نخونیم فقط دعا کنیم قبول میشیم؟؟؟ الان زمان امتحانه ... امتحان سختی هم هست آخرالزمانه غربال میشویم و غربال میشویم و غربال میشویم از کودکی همیشه در مورد مردم کوفه فکر میکردم برام قابل هضم نبود چطور امام حسین رو تنها گذاشتند چرا فقط ۷۲ نفر یار؟ چرا ندای هل من ناصر پسر فاطمه رو شنیدند و برای یاریش نشتافتند ؟ این روزها برام عاشورا قابل درک شده خیلی ها آدم های خوبی بودن ولی سجاده هاشون رو به یاری امام حسین ترجیح دادند خیلی ها آدم های خوبی بودند اما زن و بچه وکارشون رو بهانه کردند خیلی ها آدم های خوبی بودن ولی ترسیدند... خیلی ها آدم های خوبی بودند ولی... ماها کجای این ماجراییم؟ ندای هل من ناصر پسر فاطمه سالهاست در گوش جهان پیچیده زمان فحش خوردن که رسید پا پس کشیدیم؟ اسلام رو فقط زمانی میخوایم که لذت بخش باشه برامون زمانی میخوایم که حس خوبی بهمون دست بده؟ زمان فحش خوردن که رسید بهانه ها شروع میشه هر کدوم به نحوی از خودمون رفع تکلیف میکنیم. حدیث داریم از پیامبر اکرم(ص) در روزقیامت بعضی از امت من به شکل بوزینه و خوک محشور میشوند آنها کسانی بودند که امربه معروف ونهی ازمنکر نکردند.... وای به حالمون.... خلاصه اینکه خیلی حرفها توی سینه حبس شده که نمیشه بر زبان آورد سینه مالامال درد است ای دریغا مرحمی در پایان اینو بگم درسته که خیلی درد به دلمونه اما خدا وعده داده نصرت الهی درپیشه مثل جنگ بدر ... من به خدای خودم ایمان دارم ولی خواهر خوبم برادر بزرگوارم نکنه قافله ی امام حسین از کوچه تون عبور کنه و شما عقب بمونید... یاعلی... التماس دعا 💚اینجا عشق به یادگار میماند💚 👇👇👇 @banoaamer8

امر به معروف دختر نه ساله در مسجد☺️😍 💚اینجا عشق به یادگار میماند💚 👇👇👇 @banoaamer8

خاطره ی بال فرشته ها🤍 زمستان پارسال یکی از خیابانها وضع خیلی افتضاح شده بود محل تجمع تینیجرهای همجنس باز و شیطان پرست حدود صدتا دویست تا یک قسمت جمع میشدن با پوشش های بعضا نامناسب و رفتارهای ... خواهرای تشکل شهید خلیلی توی اون زمستون سرد کمر همت بستن و هر شب در اون مکان حضور پیدا کردند که الحمدالله بعد از حدود دو هفته یا بیشتر بساط اون افراد از اونجا جمع شد. یک شب وقتی جلو یک پارک ایستاده بودیم تا بقیه هم بیان بخاطر بارون اذیت بودیم هر کسی یک سرپناه پیدا کرد که زیرش پناه بگیره تا خیس نشه همه اومدن ، راه افتادیم کلا یادمون رفت که داره بارون میاد توی تاریکی شب نور چراغ ماشین افتاد و یک دفعه منو دوستم همزمان به هم نگاه کردیم و گفتیم وایی چه بارووووونی ... دستم و آوردم بالا به چادرم نگاه کردم خدایا این بارونی که داره میاد الان باید چادرم خیس خیس باشه چرا نیست؟؟؟ دوباره انگار همه چیز رو فراموش کردم... یک ساعت، یک ساعت ونیم کارمون طول کشید وقتی برگشتم خونه دوباره یادم افتاد و رفتم توی گروه نوشتم بچه ها دقت کردین چه بارونی می اومد؟ چرا توی اون بارون خیس نشدیم؟ چرا بدنمون گرم بود؟ بچه ها یکی یکی اومدن صحبت کردن وهمگی از اون اتفاق متعجب بودن بغض گلوم و فشرد واشک توی چشمام حلقه زد این همون امداد غیبی هست که توی جبهه ها زیاد اتفاق می افتاد انگار اونشب فرشته ها بالشون رو روی سر بچه ها گسترانیدن تا خیس نشن خاطره ی بال فرشته ها رو تا عمر دارم فراموش نمیکنم من از امر به معروف ونهی از منکر معجزه و برکات زیاد دیدم برای همینه که میگم این برهه از زندگیمو خیلی دوست دارم ان شاءالله یک روز همه ی آدم ها با تمام وجود این رو لمس کنند... 💚اینجا عشق به یادگار میماند💚 👇👇👇 @banoaamer8