eitaa logo
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
691 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
253 فایل
ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم [ ️🔴 کپی مطالب بامنبع ] 🔴تبادل نداریم 🌹" خادم شهدا" @zeinab_1391
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 زندگی موفق در احادیث امام سجاد(ع) @banooye_dameshgh
به ما دلگرم باشید 🔹در حاشيه آتش سوزی ساختمان خیابان بهار تهران که منجر به شهادت یک آتش نشان شد. @banooye_dameshgh
🔴تحقق درمان رایگان مردم در محروم‌ترین منطقه ایران ♦️به همت قرارگاه منطقه‌ای مدینه منوره نیروی زمینی سپاه، بزرگ‌ترین بیمارستان فوق تخصصی و کانتینری کشور بیمارستان فوق تخصصی شهید آیت‌الله صدوقی در بشاگرد توسط قرارگاه مدینه منوره نیروی زمینی سپاه برپا شد. @banooye_dameshgh
🪨 سگ از سنگ می‌ترسه به روایت تصویر ؛) @banooye_dameshgh
1_1466194903.mp3
4.61M
👤 استاد @عالی 🔻 اهمیت تربیت عملی 🔖 در عمل دین‌داری رو به فرزندمون نشون بدیم... @تربیت_صحیح_اسلامی @تربیت_مهدوی @اللهم_صل_علی_محمّدوآل_محمّدوعجّل_فرجهم @banooye_dameshgh
تصویب قانون اتانازی برای کودکان در کانادا‼️ 🔻 یعنی بچه اگر احساس کرد نمی‌خواد زندگی کنه می‌تونه به وسیله‌ی پزشک با شرایط لطیف‌تر اتانازی وخودکشی کنه بدون محدودیت سنی! 🔹 کلا هیچ تلاشی برای بهبود اوضاع طرف هم نمی‌کنن چون اون‌جوری خرجش بیشتره! @banooye_dameshgh
• ✅ تشکر می‌کنیم از شیرینی ناتلی بخاطر اقدام قابل تحسینش 👌👌 @banooye_dameshgh
✳️ این تصویر مربوط به در سال ۲۰۰۳ است که کشتار ده‌ها یا حتی هزاران کودک بی‌گناه در شهرهای مختلف به ویژه فلوجه و موصل توسط نیروهای آمریکایی را نشان می‌دهد. @banooye_dameshgh
⛔️ برای قضاوت هنوز خیلی زود است!!! 😏تو و امثال تو میخواهید وضعیت پوشش زنان در ایران شبیه به آمریکا و بلکه آزاد تر باشد ، پس باید لوازم آن را هم بپذیری و منتظر عواقب آن بمانی! ⛔️احتمالا نمیدانی برهنگی و ایجاد مزاحمت و تجاوز کردن به زنان در آمریکا و کشورهایی نظیر انگلیس و فرانسه همچون واگن ‌های یک قطار ، به هم متصل هستند! ⛔️احتمالا نمیدانی بنا بر آماری که اوباما رییس جمهور سابق آمریکا اعلام شده ، از هر ۵ زن آمریکایی یک زن تجاوز مورد تجاوز قرار گرفته است! 😐آری... این همان آزادی است که تو و امثال تو به دنبال آن افتاده‌ای ، پس عواقبش را هم باید به جان بخری! 👈فقط یک خواهش ؛ لطفا اگر با این پوشش نیمه برهنه مورد آزار و اذیت مردان مریض احوال قرار گرفتی ، این اتفاق را به گردن جمهوری اسلامی نینداز و تنها خودت را سرزنش کن! 📍پ.ن : چنین افرادی و چنین اکانت هایی اکثرا داخل ایران سکونت ندارند و فقط میخواهند با استفاده از تکنیک تهییج [هیجان زده کردن] ، زنان داخل ایران را به برهنگی تشویق کنند! ✍ میلاد خورسندی @banooye_dameshgh
تبلیغ گوشی و تبلیغ بی حجابی در محل کسب و فضای مجازی @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌❌ضرب وجرح شدید یک آمر به معروف در ۲۸بهمن جلوی ویلاژتوریست مشهد ✅ شخص آمر بمعروف به همراه خانواده پس از خرید از پاساژ ویلاژتوریست طرقبه مشهد با صحنه کشف حجاب و فیلم برداری مواجه می‌شود. با ناراحتی از صحنه عبور میکند... سپس نزدیک ماشین خود، مجدد با همان زن و مردی که کشف حجاب کرده و فیلم برداری می کردند مواجه می‌شود. ✅به مرد فیلم بردار تذکر میدهد که اینجا آتلیه نیست! 🛑عملکرد قوی مسئولین در حمایت از آمر باعث شده تا خانواده کاشف حجاب فیلم بگیرند. (جای جلاد و شهید عوض شده!!) سپس شخص آمر اقدام به تماس با پلیس میکند، دختر هنجارشکن با تحریک (دروغ مزاحمت نوامیس ) چند تن از دوستان و کسبه پاساژ به شخص آمر به صورت گروهی حمله میکنند و دنده، بینی وی را به مجروح می کنند. ⛔️ پلیس وارد صحنه جرم شده و گزارش صحنه اولیه را «نزاع» اعلام میکند!! @banooye_dameshgh
چند نفر باید فدای خونسردی مسئولین شوند ائمه جمعه،مراجع تقلید، اقایون نماینده،مسئول محترم مربوطه سازمان تبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد و تمامی نهادهایی که خونسرد نشسته و وضعیت فلاکت بار جامعه را نظاره میکنید کی به وقت عمل قرار است اقدامی عاجل و قاطع انجام شود چند شهید لازم است چند فیلم باید در مجازی داغ شود چند ماه فرصت میخواهید برای اقدام کاش بخاطر ترس از خدا هم برای این قانون شرعی یک کشور اسلامی کاری میکردند...
🔑 خدای شن‌های طبس، خدای ملائک بدر و خدایی که هزاران بار، امدادهای غیبی‌اش، دلِ رزمندگان دفاع مقدس را در طوفان حوادث، آرام کرد، بشارت داده است که کلید ظهور را به دست امتی می‌سپارد که قلبشان در راه ولایت و دوستی او می‌تپد. 📜 همان امتی که پیامبر رحمت، در وصفشان فرموده است: «يَخْرُجُ‏ ناسٌ‏ مِنَ الْمَشْرِقِ فَيُوطِئُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلطانَهُ...». «مردمى از مشرق قيام مى‌كنند و زمينهٔ حكومت مهدى را فراهم مى‌آورند...». و چه افتخاری بالاتر و چه بشارتی شیرین‌تر از این که انقلاب ملت ما، مقدمه‌ساز ظهور آخرین منجی عالم، مهدی موعود باشد. @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تغییر در ژنوم سگ با تزریق واکسن ژن قورباغه به سگ 📚 وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا 😈شیطان: (انسان ها را)ﻓﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﻫﻨﺪ .(نساء ١١٩) ❗️ بر اساس آیه 119 سوره نساء یکی از ترفندهای شیطان تأکید فراوان به «تغییر خلقت الهی» است 😈 تو واکسن های ژنوم شامپانزه داشت... نسل آینده بشر چه شود... @banooye_dameshgh
✨🌟✨🌟✨🌟 ✨نرخ باروری در کشور چقدر است؟✨ 〽️نرخ باروری کل در ایران حدود ۱.۷درصد است. این نرخ رابطه مستقیمی با افزایش موالید دارد و اگر نرخ باروری افزایش پیدا کند، در سیاهچاله پیری جمعیت نمی‌افتیم. 🌟متوسط نرخ باروری باید چقدر باشد که نگران پیری جمعیت نباشیم؟ ✨برای این‌که خیالمان راحت باشد باید نرخ باروری در فاز اول،.۲.۱درصد شود. البته باید این نرخ را افزایش دهیم و به بالای ۲.۵درصد برسانیم. با نرخ باروری ۲.۵درصد نمایه جمعیتی کشور همیشه جوان است. ✨براساس آمار، اکنون به‌سرعت به سمت پیری می‌رویم و اگر با همین سرعت (که میزان نرخ باروری کل در حال کاهش است) پیش برویم تا ۲۰ سال آینده بیش از ۳۰درصد از جمعیت کشور پیر خواهند بود. با توجه به این‌که میزان باروری کل پایین است، فرصت جبران را تا ۱۰ سال دیگر نداریم. @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️هر دو دقیقه یک سقط جنین✴️ 🔶 برای اولین بار در سال ۷۴ وزارت بهداشت آمار سقط جنین را ۸۴ هزار عدد در سال اعلام کرده است که در سال ۹۲ این آمار به ۲۵۰ هزار عدد در سال افزایش پیدا کرده است. 🔶در فضای مجازی از سقط زیر پله ای تا سقط در مطب تبلیغ و در این زمینه آموزش های لازم برای سقط جنین داده شده است. 🔶شهلا خسروی مشاور وزیر بهداشت در امور گفت: آمار دقیقی از میزان سقط در کشور نداریم اما افسردگی، عفونت، اضطراب از عوارض سقط جنین است. @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز ۸ اسفند؛ سالروز شهادت فرمانده شجاع سردارشهید حاج حسین خرازی ست.♥️ 🌸هدیه به ایشان به امید شفاعت ۳ صلوات محمدی🌸 @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجره پریا داستان امنیتی واقعی تقدیم به سربازان گمنام امام زمان عج 📌قرارگاه جبهه ضد صهیونیستی
با خودم گفتم: برم و در را هم ببندم و پشت سرم نگاه نکنم؟! همین؟! بعدش هم قپی غیرت و پرونده ختم به خیر شده و عاشق شهید و شهادت و این حرفا؟! در را پشت سرم بستم... یکی دو قدم به طرفش حرکت کردم... اون تا دید دارم میرم به طرفش، با بی حوصلگی و تعجب گفت: «کجا حاجی؟! شوخی بازی نیستا ... ببخشید البته ... قصد جسارت ندارم... خودتون میدونید... اما لطفا برو... من این حالتو خوب میشناسم... من که نبودم و ندیدم اما میگن دقیقا بابامم همینطوری رفت... مدل چاشنی حسگر، این حرفها حالیش نیست... کوچیکترین تکون غیر متعارف میریم هوا ...» گفتم: «میدونم... دیدم... نه یه بار و دو بار... چند مرتبه دیدم... بلد نیستم خنثی کنم و کمکت کنم... اما بیا با هم فکر کنیم ببینیم چطوری میتونیم نجات پیدا کنیم؟!» چند قدم دیگه هم رفتم به طرفش... نمیدونم تا حالا موقع انفجار بودین یا نه؟! یا مثلا مانور و خشم شب دوره های نظامی و یا رزم شبانه و پیاده روی در شب، وسط بیابون های شبه جنگی راه رفتین یا نه؟ براتون TNT یا دیگر مواد منفجره را ترکوندن یا نه؟! وقتی میترکه و منفجر میشه، حتی اگر روی زمین هم خوابیده باشی و فاصلت با چاشنی کم باشه، بلندت میکنه و هم زمانی که زمین زیر پات و بدنت میلرزه، تعادل خودتو هم بهم میزنه! مثل انفجار سال 87 در حسینیه سید الشهداء شیراز و یا مثلا انفجار سوم شعبان سال 89 مسجد جامع زاهدان و... بچه هایی که اونجا بودن تعریف میکردن که لحظه انفجار، از جا کنده شده بودن و مثل پر روی هوا جا به جا شده بودن! وقتی مثل من، تجربه این چیزا داشته باشین، قدم زدن و رفتن به سمت مقدار قابل توجهی چاشنی انفجاری بی جنبه وحشی خونه خراب کن، مثل راه رفتن با تردید، روی شیشه تیز میمونه که هر لحظه میری جلو، بیشتر پشیمون میشی اما دیگه راه پس و پیش نداری و ... دو سه قدم دیگه برداشتم ... سرشو به زور بالا میگرفت که منو ببینه و تو چشمام نگاه کنه... با داد و تند تند میگفت: «حاجی گفتم برو ... چقدر لجبازی شما ... میگم کارم تمومه ... میگم دختره و صابر و مردمو از اینجا دور کن و برو اما داری میایی طرفم؟ چی فکر کردی؟ نمیتونی نجاتم بدی حاجی! حاجی برو دیگه!» رسیدم بالای سرش... چهار زانو نشستم بالای سرش ... صورتش رو به روی پاهام بود... یه کم خودمو کشوندم جلوتر... میخواستم صورت ماهش دقیقا روی پاهام باشه ... با لکنت و فشاری که داشت بهش میمومد با داد گفت: «حاجی مگه فیلم سینمایی داریم بازی میکنیم؟ الان گوشت چرخ کرده میشیم و کسی حتی نمیتونه دست و پاهامون تشخیص بده و پیدا کنه ... میشه بری و بذاری با بابام تنها باشم؟!» تا اسم باباش آورد، دلم لرزید ... صورتش پایین بود و نمیتونست منو ببینه ... خوب شد که نمیتونست ببینه که داره به جای اشک، از چشمام دریا میاد و کل صورتم براش خیس خیسه ... دستمو گذاشتم رو صورتشو و آروم صورتشو گذاشتم روی پاهام ... بهش گفتم: «بابات یادته؟!» اون لحظه نفهمیدم چرا اما اونم یه کم آرومتر حرف میزد... گفت: «نه ... دو سال از جنگ، ینی همون دو سال آخر زندگیش اصلا خونه نیومد ... ینی دقیقا از وقتی به دنیا اومدم تا وقتی راه میرفتم و دندون در آوردم و از شیر گرفتنم!» دستم رو صورتش بود ... اولش خجالت میکشیدم... اما ... یواش یواش به خودم جرات دادم و آروم دستمو تکون دادم... خیلی خیلی آروم... دستمو میکشیدم رو صورتشش... رو ابروهاش ... نازش میکردم... گفتم: «هنوزم نمیخوای بگی اسمت چیه؟!» یه نیشخند زد و همونجوری که داشت نفس داغش به پاهام میخورد، گفت: «حاجی پاشو جون بچه هات برو ... به زن و بچت رحم کن ... تو اجازه نداری از طرف اونا و تنهایی تصمیم بگیری ... تو فقط میتونی از طرف خودت تصمیم بگیری ... اونا شاید دوس نداشته باشن بیوه و یتیم بشن! حالا گیر دادی به اسم من؟! حاجی پاشو برو ... بذار یه کم تنها باشم ...» همونجوری که تو دلم داشتم زااااار میزدم، بغضمو محکم قورت دادم و گفتم: «سلسله مراتب رعایت کن پسر جون ... توبیخت هم فایده نداره که بگم توبیخت میکنما ... پس بذار حالا که نشستم، بشینم راحت سر جام و تو هم این دم آخریه، نقش شیطان رجیم برام بازی نکن!» میدیدم داره تقلا میکنه ... هر خبری بود، زیر بدنش بود ... همونجایی که دقیقا زیر شکم و سینش محسوب میشد... ینی دقیقا دو سه سانتی پاهای خودم ... گفتم: «چرا داری میلرزی؟ هان؟ جناب «اون» ... با شما هستم ... چرا داری تقلا میکنی؟!» حرف نمیزد ... یه کم دقیقتر نگاش کردم ... دستمم رو صورتش بود و سر و گردن و صورتشو آروم دست میکشیدم ... اما واقعا داشت میلرزید ... گفتم: «پسر تو که چشمات بازه ... نمیخواد حالا هی صلوات بفرستی و زیارت عاشورا بخونی... ارواح خاک بابات بگو مشکلت چیه؟ چه خبر زیرت؟» وااااااای خدا .... واااااای خدا .... حرف که نمیزد ... خودم فهمیدم ... فهمیدم که چاشنی «مایع» بوده ... ینی خرج انفجار اول، باعث فعال شدن خرج دوم شده
... خرج دوم هم از نوع مواد منفجره مایع بوده که اون موقع، فعال شده بود و داشت از زیر کاشی میجوشید... بذارین یه کم بی رحمی کنم و واضح بگم: معلوم نبود زیر اون دو سه تا کاشی، چه میزان مایع انفجاری وجود داره ... من فقط میدیدم که داره از زیر کاشی، مثل چشمه میجوشه و میاد زیر بدن و سینه و شکم اون! بازم بگم؟! باشه ... حساب کنید خودتون: حرارت ذاتی اون مایع انفجاری که مثل اسید عمل میکنه ... بعلاوه حرارت ایجاد شده به خاطر انفجار قبلی که سبب فعال شدنش شد... بعلاوه حرارت ایجاد شده به خاطر گرمای بدن اون و فشارش به اون چند تا کاشی لعنتی ... مساوی است با سوزوندن سینه و شکم «اون» با حرارت بالا و رسیدن مایع به پوست سینه و شکمش و... خلاصه: اول، کباب و آب پز کردن بدن پسر جوون بی گناه مردم ... دوم، آب شدن تدریجی پوست و گوشت و استخون سینه و ... خیلی صبور بود ... فقط میلرزید و دم نمیزد ... حتی حسرت یه آخ به دل من گذاشت ... همونجوری که صورتش روی پاهام بود و نازش میکردم و اشک میریختم، یواش یواش به رعشه افتاد و زبونش بند اومده بود ... داشت جون میداد ... داشت میلرزید و جون میداد ... مجبور شدم دستمو بذارم روی فک و شونه هاش که خیلی نلرزه ... چون ممکن بود اتفاق بدتری بیفته... هنوز حسگر دوم فعال نشده بود... آخه این چه زندگیه؟ چه شغلیه که ما داریم؟ باید بگیرمش که یواش جون بده ... حتی نتونه دست و پا بزنه ... خودمو آماده کرده بودم که اگر خواست دست و پا بزنه، بخوابم رو بدنش و محکم بگیرمش... فقط اون لحظه میشد آرزوی مرگ کرد... آرزو کرد که تموم بشه این زندگی و خلاص بشیم و بریم... بقیشو خودم براش خوندم ... عاشوراش نیمه تموم موند ... «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ عَلَيهِ‌السَّلام فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَة» بازم یه شهید دیگه... یه پسر گمنام دیگه... اسمشو مینویسن... اما نباید بنویسن شهید... البته چیزی ازش نموند... بماند... یازهرا...
هر طور بود، اون شب وحشتناک و غمبار گذشت... بدون حضور هیچ خبرنگار و دوربین خبرگزاری ها و ثبت لحظه شهادت و ... بدون اینکه اونور آبی ها و داعش و هر کوفت و زهرمار دیگه ای از گروهک های تروریستی اطلاع پیدا کنه و مسئولیت چیزی را به عهده بگیره! چون وقتی گروه تروریستی، بعد از یک واقعه تروریستی اعلام میکنه و مسئولیت چیزو به عهده میگیره، ینی ما بودیم... ما تونستیم... تونستیم نفوذ کنیم... تونستیم بالاخره هیمنه امنیتی شما را بشکنیم... بچه های تیم چک و خنثی رفتن و باقی مونده مایعات را جمع کردن و با خوشون بردند... وقتی اون مایعات از کیسه مخصوصش جدا بشه، در حقیقت از حسگر هم جدا شده و چاشنی از عاملش دور میفته و دیگه فایده ای برای انفجار و تخریب نداره... وقتی باقی مونده بدن مطهر «اون» را جمع کردن و توی کیسه مخصوص حمل جنازه گذاشتند، کاشی ها و مایعات و خلاصه همه چیزو جمع و جور کردند... دیدیم خدابیامرز، میدونسته داره چیکار میکنه و کیسه مایعات پاره شده و اگر تکون خاصی پیش بیاد، فاجعه و تخریب زیادی اتفاق میفته... چون حدود 15 کیلو مواد منفجره فوق العاده حساس نیتروگیلسیرین، آماده بوده که تا همه چیزو بفرسته هوا! پس «اون» ترجیح داده که بخوابه روش و بهش به صورت معمولی فشار بیاره تا مایعاتش که با نوعی اسید تجزیه کننده همراه بوده، تدریجا از کیسه خارج بشه و دیگه عمل نکنه! یادمه که قبلا تو دانشکده میگفتن: نیتروگیلسیرین، یک گونه مایع است که به عنوان پایه مواد منفجره در جهان شناخته می شود. این مایع انفجاری یکی از عناصر اصلی ساخت «دینامیت» به شمار می رود. در یک نمایه کلی «نیترو گلیسیرین» یک مایع روغنی است که اولین بار توسط آسکانیو سوبررو کشف شد. این مایع انفجاری به راحتی می توانست حجم زیادی از پوشش های خاکی و یا سنگی را شکافته و مسیر مورد نظر را باز کند. اما این مایع انفجاری دارای مشکلاتی هم بوده و هست. نیترو در شکل مایع شدیدا به شوک و ضربه ناگهانی حساس است. چندین مورد انفجار در همان سالهای قرن نوزدهم میلادی این نکته را اثبات کرد که کار با این ماده انفجاری به شدت خطرناک است. من با اینکه حالم خوب نبود و بدترین شرایط روحی را داشتم، اما نتونستم از «اون» جدا بشم... در جمع و جور کردن بدنش به بچه ها کمک کردم... خدابیامرزتش... اسمشو میدونما اما چون خودش اصرار داشت اسم قشنگشو نگه، نمیخوام خلاف خواسته اش رفتار کنم و اینجا اسمی ازش ببرم! بگذریم... دو سه روز بعدش در اداره... با ملکوت 22 و علوی جلسه فوق العاده داشتیم... ملکوت 22 که از اون جنایتکارها بازجویی های حرفه ای کرده بود، حرفهای زیادی برای گفتن داشت! حرفهایی که سر از ارتباط اون گروهک تروریستی با منافقین داخلی درآورد و اسناد قابل ملاحظه ای در طول یک شب، ینی کمتر از 10 ساعت، تونسته بود کشف و ضبط کنه! بنظرم ارزش اطلاعات اون بازجویی توسط یک مامور بلندپایه امنیتی کار بلد، اینقدر زیاده که نسل بعضی از منفعت طلب ها را بتونه گم و گور کنه و برای همیشه به زباله دان تاریخ بیندازه! علوی هم حرفهای جالبی برای گفتن داشت. میگفت: «اینقدر گروه ها و سوپرگروه های آتئیست مرتبط با سازمان میت ترکیه در مدت دو هفته دسپاچه شدند که بعضیاشون دارن خودزنی میکنند! بعضیاشون هم حسابی با کاهش ممبر مواجه شدند. حتی سوپرگروه هایی که توسط عطا اداره میشد، دو سه تا ادمین پیدا کرده و دارن برای ادامه اخبار و اطلاعاتشون، دست به دامن کانال آمدنیوز (کانال تلگرامی وابسته به سازمان منافقین که توسط حمایت های مالی سازمان میت ترکیه اداره میشود) میشن. هر چند مشخصه که جای خالی عطا در بین خودشون و مطالبشون احساس میکنند و هنوز نتونستند جایگذین خوبی برای متن ها و سواد و شخصیت عطا پیدا کنند، اما بازم دارن حسابی تبلیغ میکنند و مثلا اوضاع را خوب و عادی جلوه میدن! چون میدونند نمیتونند عطا را مطرح کنند و اینقدر ازش سوتی و گاف داریم که به نفعشون نیست، دیگه الان رو آوردن به طرف شخصیت های زندانی سیاسی مثل هنگامه شهیدی و بهاره هدایت و خوانواده های منافقین لندن نشین... برای اینکه بتونند با علم کردن امثال اینا و مظلوم جلوه دادن اونا برای انتخابات آتی آماده بشن و بتونند بر علیه نظام جولان بدهند!» نوبت من شد... گفتم: «چی بگم والا... وسط یه پرونده، یهو پریدم وسطش... ینی پروندنم وسطش... دو تا شهید و یه راننده جانباز تا مرحله شهادت پیش رفته رو دستم گذاشتند... اما ... خدا را شکر دخترا همشون سالمن... به هوش اومدند... مونده پریا خانوم که هنوز تبعات انفجار روی بدنش مونده و الان خانمم بالای سرش هست و داره ازش مراقبت میکنه! پرونده بدی بود... بدتر از همه پرونده های دیگه... اما با این تفاوت که این یکی خیلی بدتر بود... اصلا تمرکز و احساس قدرت برتر نداشتم... بر خلاف همه پرونده ها که همه چیزو پیش بینی میکردم و سرعت عملم بالا بود، اینجا خیلی کند و کندذهن شده بودم