eitaa logo
بانوی بصیر
281 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
52 فایل
قران انسان ساز است و زن هم انسان ساز است آمده ایم تا با الگو برداری از بزرگ بانوی بصیر عالم حضرت زهرا س از به انتظار نشستن دست برداریم و در حد توان قدمی برداریم. کپی مطلب در کانال خودتون با سه تا صلوات ارتباط با ما : @mahya5110 @asmaneabie
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست دختر خردسال شهید پوریا احمدی درروز تولدش از مقام معظم رهبری (مدظله عالی) 🖤 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
هر روز هفتاد بار استغفار کردن را ترک نکن .... مرحوم حاج محمداسماعیل دولابی 🖤 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
🛑 صبحانه اُملت خرما بخورید! ▫️ضد سرطان بوده و برای تعادل اعصاب مفیدست. 🔹درفصل پاییز ،زمستان در هفته یک وعده صبحانه اُملت خرما میل شود ▫️تقویت کلیه ها ▫️گرمابخش بدن ▫️ضدضعف ▫️کاهنده سردی و بلغم بدن ▫️کمک به باروری در ناباروران ▫️افزاینده سیستم ایمنی بدن 🖤 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «بی‌تفاوت نباش» مهدویت به حرف نیست، یک راهبرده ؛ من نقشم چیه؟ چه کسایی رو ما می‌فرستیم مجلس؟ 🖤 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🎥 روزشمار دهه‌ی فجر ۱۴۰۲ | انقلاب اسلامی، جهاد و مقاومت، عزت بین المللی | 🖤 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
💞 آمادگی های قبل از ازدواج💞 ⁉️آیا به این نکات دقت دارید؟ ↜ هستید؟ ↜ با افراد اثرپذیر و منفعل وصلت نکنید. ↜ با ازدواج نکنید. ↜ خود بزرگ‌بینی آتش است. ↜ قدرت پذیرش در رویارویی با مشکلات را دارید؟ ↜ به خاطر فرار از مشکلات نکنید. ↜ خطای خود را به دوش دیگران نیندازید. ↜ وابستگی بیش از حد فاجعه به بار می‌آورد. ↜ همسر آینده‌تان باید بتواند هزینه و مخارج زندگی را تامین کند. 🖤 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌻💛 گاهی گذشت میکنم گاهی گذر بخشیدن دیگران دلیل ضعیف بودن من نیست آنها را می بخشم چون انقدر قوی هستم که می دانم آدم ها اشتباه می کنند بزرگترین هدیه گذشت به ما آرامش داشتن خود ماست.... 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
یاد خدا ۲۶.mp3
11.37M
مجموعه 26 | √ تصور ما از «قساوت قلب» اشتباه است! کسی می‌تواند اهل عبادات و اذکار باشد اما به بیماری «قساوت قلب» هم مبتلا باشد. √ تعریف قساوت قلب، و عوامل ابتلا به آن و نحوه‌ی تشخیص آن را در این پادکست بشنوید. 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
🪴 🪴 🌿﷽🌿 قبر بی سنگ همسر شهید از خواب پریدم.کسی داشت بلند بلند گریه می کرد!چند لحظه اي دست و پام را گم کردم.کم کم به خودم آمدم و فهمیدم صدا از توي هال است، جایی که عبدالحسین خوابیده بود. پتو را از روم زدم کنار. رفتم تو راهرو. حدس می زدم بیدار باشد، و مثلاً دعایی، چیزي دارد می خواند.وقتی فهمیدم خواب است، اولش ترسیدم. بعد که دقت کردم، دیدم دارد با حضرت فاطمه ي زهرا (سلام االله علیهم) حرف می زند.حرف نمی زد، ناله می کرد و شکایه. اسم دوستهاي شهیدش را می برد. مثل مادري که جوانش مرده باشد، به سینه می زد و تو هاي و هوي گریه می نالید:«اونا همه رفتند مادر جان! پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چکار کنم.» سروصداش هر لحظه بیشتر می شد. ترسیدم در و همسایه را هم بیدار کند. هول و دستپاچه گفتم:«عبدالحسین!» چیزي عوض نشد.چند بار دیگر اسمش را بلند گفتم، یکدفعه از خواب پرید. صورتش خیس اشک بود.گفتم:«از بس که رفتی جبهه، دیگه تو خواب هم فکر منطقه اي؟» انگار تازه به خودش آمد. ناراحت گفت: «چرا بیدارم کردي؟!» با تعجب گفتم: «شما این قدر بلند حرف می زدي که صدات می رفت همه جا!» پتو را انداخت روي سرش. رفت تو اتاق. دنبالش رفتم. گوشه اي کز کرد. گویی گنج بزرگی را از دست داده بود.ناراحت تر از قبل نالید: «من داشتم با بی بی درد و دل می کردم، آخه چرا بیدارم کردي؟!» انگار تازه شستم خبردار موضوع شد.غم و غصه همه وجودم را گرفت. خودم را که گذاشتم جاي او، به اش حق دادم. آن شب، خواستم از ته و توي خوابش سر دربیاورم، چیزي نگفت.تا آخر مرخصی اش هم چیزي نگفت و راهی جبهه شد. آن وقتها حامله بودم. سه، چهار روزي مانده بود به زایمان، که آمد مرخصی.لحظه شماري می کرد هر چه زودتر بچه به دنیا بیاید. بالاخره آخرین شب مرخصی اش رفتیم بیمارستان. مرا نشاند رو یک صندلی. خودش رفت دنبال جفت و جور کردن کارها.یک خانمی هم همراهمان بود که با عبدالحسین رفت. بعدها، بعد از شهادتش، همان خانم تعریف می کرد که: یکی از پرسنل بیمارستان به آقاي برونسی گفت: «باید پرونده درست کنید.» آقاي برونسی به اش گفت: «اگه وقت زایمانش شده که من عجله دارم.» «این چه حرفیه آقا؟ پرونده که باید درست بشه، یا نه.» آقاي برونسی یک بلیط هواپیما از جیبش درآورد. نشان او داد و گفت: «ببین اخوي، من باید برم منطقه، اگر زودتر کارم رو راه بندازي، خدا خیرت بده.» فکر کرد شوهر شما دارد جبهه را به رخ او می کشد که زود کارش را راه بیندازند.یکهو همین طور آقاي برونسی را هل داد عقب و با پرخاش گفت: «همه می خوان برن جبهه! هی منطقه، منطقه می کنی که چی بشه؟! خوب صبر کن ببین زنت می خواد چکار کنه...» من پسرم جبهه بود و می دانستم آقاي برونسی چکاره است. باخودم گفتم: «الانه که پدر این بی ادب رو در بیاره.» منتظر یک برخورد شدید بودم. ولی دیدم حاج آقا سرش را انداخت پایین. هیچی نگفت و رفت بیرون. زود رفتم جلو و آهسته به اش گفتم: «می دونی این آقایی که هلش دادي، چکاره بود؟» مرد تو صورتم نگاه کردو معلوم بود یکدفعه جا خورده است. گفتم:«بیچاره! اون اگه اراده کنه، پدر تو رو در می آره. برو خدا رو شکر کن که اینا آدمهاي کینه توز و عقده اي نیستن.» بالاخره حرفهاي همان خانم کار خودش را کرد.مرا سریع بردند اتاق عمل. بچه که به دنیا آمد، بردنم توي یک اتاق دیگر.تا حالم جا بیاید، مدتی طول کشید. وقتی به خودم آمدم، مادرم کنار تخت ایستاده بود. ازش پرسیدم: «دختره یا پسر؟» لبخند زیبایی، صورت خسته و شکست خورده اش را باز کرد.گفت: «دختره، مادر جان.» «حالش خوبه؟» «خوب خوب.» یکدفعه یاد او افتادم و یاد اینکه بلیط هواپیما داشت. پرسیدم: «عبدالحسین رفت؟» گفت:«نه، فرستاد بلیطش را پس بدن.» «براي چی؟» «به خاطر تو بود، براي این که جوش نزنی، گفت فعلاً می مونم.» هیچ هدیه اي برام بهتر از این نمی توانست باشد.از ته دل خوشحال شده بودم. پرسیدم: «پس حالا کجاست؟» «می خواست که همین شبونه، تو و بچه رو ببریم خونه، ولی دکتر نگذاشت؛ حالا رفته امضا بده که با مسؤولیت خودش شما رو ببره.» کمی بعد پیداش شد. آمد کنار تخت.لبخندي زد و احوالم را پرسید. رو کرد به مادرم و گفت: «خوب خاله جان، زینب خانم رو آماده کن که با مادر حسن آقا بریم خونه.» منظورش من بودم. فهمیدم اسم بچه را هم انتخاب کرده.چند دقیقه ي بعد، از بیمارستان آمدیم بیرون. خانه که رسیدیم، خودش زود دوید طرف رختخوابها. یک تشک برداشت و آورد کنار بخاري. خواست پهنش کند، مادرم گفت: «این جانه، ببرین تو اتاق دیگه.»
پرسید: «براي چی؟» مادرم گفت: «این جا مهمون می آد.» تشک را پهن کرد و گفت: «عیب نداره، مهمانها رو می بریم تو اون اتاق؛ کی از زینب بهتر که کنار بخاري باشه؟» رفتم روي تشک و دراز کشیدم. زینب را هم داد بغلم.گفت: «کنار بخاري، دیگه دخترم سرما نمی خوره.» صداي اذان صبح از مسجد محل بلند شد.به مادرم گفت: «خاله شما برو نمازت رو بخون، من خودم تا بیاي، پیش اینا هستم.»... علاقه اش به زینب از همان اول، علاقه ي دیگري بود.شب بعد، بچه را که قنداق کرده بودیم، گذاشت روي پاش. دهانش را برد کنار گوش زینب. همین طور شروع کرد به زمزمه کردن. نمی دانم چی می گفت تو گوش بچه. وقتی به خودم آمدم، دیدم شانه هاش دارد تکان می خورد. یک آن چشمم افتاد به صورتش، خیش شده بود! دقت که کردم، دیدم اشکهاش، مثل باران از ابر بهاري، دارد می ریزد.خواستم چیزي بگویم، به خودم گفتم: «بگذار تو حال خودش باشه.» زینب که سه روزه شد، رفت جبهه.قبل از رفتنش، گفت: «زینب رو که ان شاءاالله بردین حمام، نگذارین کسی تو گوشش اذان بگه.» گفتم: «براي چی؟» گفت: «خودم که برگشتم، این کارو می کنم.» زینب را یک بار بردیم حمام.هفده روز از عمر او گذشته بود که عبدالحسین آمد.هنوز رو زمین نشسته بود که پرسید:«بچه رو بردین حمام.» گفتم: «بله.» گفت: «ندادین که کسی به گوشش اذان و اقامه بگه؟» «نه.» وقتی نشست و نفسی تازه کرد، به مادرم گفت: «دوباره بچه رو ببرین حمام.» تا بردند حمام و آوردند، غروب شد. بعد از نماز مغرب، زینب را گرفت تو بغلش و همان پاي بخاري نشست. نمی دانم چه به گوش زینب می گفت.فقط می دانم نزدیک دوساعت طول کشید! از همان اول شروع کرد آرام آرام اشک ریختن. وقتی بچه را داد بغلم، پیراهن خودش و قنداقه ي او خیس اشک شده بود! دو روز پیش ما ماند. شبی که فرداش می خواست برود، آمد گفت: «زود آماده بشین می خوایم بریم جایی.» «کجا؟» ادامه دارد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️سلام امام زمانم 🔹خورشید با اجازه ی رویت طلوع کرد 🔹قلبم سلام گفت و تپیدن شروع کرد 🔹آقای مهربان غزل های من سلام 🔹باید که در برابر اسمت رکوع کرد 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
✨✨✨✨✨ 🍃⚘اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَيْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن⚘🍃 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤 ســـــلام صبح قشنگ‌تون بخیر 🌼🍃 لحظه هاتون مثل گلها 🌸🍃 سرشار از عطر زندگی 🌺🍃 شادی هاتون مانـدگـار 🌸🍃 و حال دل‌تون خوبِ خوب 🌼🍃 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
📚در محضر بزرگان ♨️سربازی امام زمان عجل الله فرجه❗️ 🔸منتظر و سرباز امام باید ایمان داشته باشد... ایمان به اینکه کسی خواهد آمد و همچنین باید با جهانی شدن و خروج از منافع شخصی و توجه به منافع عامه و زندگی کردن با یاد امام خود را برای خدمت به امام آماده کند. از دیگر ویژگی های سرباز امام این است که در کنار تقوا صدقات زیادی به نیت امام بدهد. 🖋آیت‌الله صافی عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید... 💠 چه میشود که یک‌ مومن عاقبت به شر میشود؟! 🎤 استاد مجتبی تهرانی ره ‌🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 به خاطر پناه دادن به کبوترها بی بار و برگ است تکیه گاه باشیم سخت نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چطور یارانه خودمون رو به ۵۲۰ یا ۶۲۰ هزار تومان افزایش بدیم؟ ✅ در مرحله جدید طرح کالابرگ الکترونیکی بدون شرط حداقل خرید، از ۲۲۰ هزار تومان اعتبار تشویقی بهره‌مند شوید. 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که خواب شهادت خود را دیده بود. 🔻شهید عرفان بیات یک دهه هشتادی که قبل از آخرین مأموریتش خواب شهادتش را دیده و این موضوع را با مادرش هم در میان گذاشته بود. مادر هم برایش دعای شهادت می‌کرد، اما هرگز نمی‌دانست افتخار مادر شهید شدن به این زودی‌ها نصیبش شود. 🔸عرفان بیات اهل ورزش بود، در کشتی چند مدال گرفت و تکواندوکار بود. زمان ، در مسجد کمک‌های مردمی و مؤمنانه را جمع می‌کرد و آن را به دست افراد نیازمند می‌رساند. 🔺وی در کار‌های خیر پیشقدم بود و حتی حقوقش را که می‌گرفت، بخش عمده‌ای از آن را به کسانی که نیاز داشتند، می‌بخشید. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🌹 با ما همراه باشید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5