eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
9.7هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷قسمت سی ام🌷 انتخابات سال ۱۳۸۸بود و جامعه ملتهب. مغازه برنج فروشی ات شده بود محل تجمع دوستانت و پاتوقی برای دورهمی و بحث. فردای انتخابات لباس پوشیدی تا از خانه بزنی بیرون. _کجا آقا مصطفی؟ _کافی نت. تلفنت زنگ خورد،یکی از بچه های پایگاه بود. صدایش آن قدر بلند بود که میشنیدم. _آقا مصطفی کجایی؟اینا دارن از پشت بام خونه ها میریزن روی سرمون! دیگر نمیشد جلویت را گرفت. زنگ زدی به پدرم و قرار شد با او و سجاد بروید پایگاه. بابا و مامان همیشه طرفدار تو بودند،امکان نداشت شکایتت را بکنم و حق را به تو ندهند؟ گاهی میگفتم:((به خدا منم بچه شمام! یکی نیست طرف من رو بگیره؟نمیبینین مدام میره گشت؟چهارشنبه سوری میره تا کسی خراب کاری نکنه! عیدا میره تا دزد به خونه های مردم نزنه! راهپیمایی میره تا وظیفه دینیش رو انجام بده!)) ولی فایده ای نداشت. میدانستم اگر حالا هم به بابا و سجاد بگویم که نگذارند وارد این این شلوغی ها بشوی،خودشان زودتر از تو جلوی پایگاه هستند. آن شب هم رفتی و من ماندم و تا بیایی شدم نصفه عمر. اعلام کرده بودند ۲۵ خرداد در میدان ولی عصر تجمع است. در حال رفتن بودی که گفتم:((منم میام آقا مصطفی!)) _نه عزیزجان ،اوضاع مساعد نیست! _هست یا نیست فرقی نمیکنه،میام! _گفتم که نه سمیه! نمیشد مقابلت ایستاد. حداقل اینجور مواقع نمیشد. دیوارهای خانه نزدیک آمده بودند. روحم فشرده میشد. بلند شدم و رفتم منزل مامانم. یک ساعت گذشت. دوساعت،سه ساعت. عصر غروب شد و غروب شب و تو نیامدی. نیمه شب شد،خط ها قطع بودند و تلفن ها جواب نمیدادند.کنج دیوار نشسته بودم،زانوها در بغل و چشم به در ذکر گرفته بودم:((میاد،میاد،میاد.)) ساعت سه نیمه شب تلفن همراهم زنگ خورد. گوشی ام را برداشتم،دیدم پدرت است:((کجایی آقاجان؟)) _منزل پدرم. _نگران نشی،چیزی نیست. فقط اگه میشه دفترچه مصطفی رو بردار و بیار بیمارستان ۵۰۲ ارتش. _چیزی شده؟تورو بخدا راستش رو بگید! _چیزی نیست.فقط یه کم زخمی شده! زنگ زدم آژانس .ماشین نبود. زنگ زدم به آژانسی در شهریار. ماشین که آمد با مادرم و سبحان سوار شدیم و رفتیم اندیشه. دفترچه را برداشتم و رفتم بیمارستان ۵۰۲ارتش . مادر و پدرت جلوی در بیمارستان بودند.مادرت وقتی مرا دید به گریه افتاد. پدرت از حراست بیمارستان خواست تا مرا راه بدهند:((خانمشه،اجازه بدین بره ملاقاتش.) نمیدانستم چه بلایی سرت آمده. وارد اورژانس که شدم،پرده آبی رنگ پارچه ای جلوی تخت آویزان بود. پرده کوتاه بود و یک جفت کفش پر از خون دلمه بسته پایین تخت بود . پرده را کنار زدم،دیدم روی پهلو خوابیدی. پلک هایت را باز کردی و گفتی:((بالاخره اومدی؟)) میله بالای تخت را گرفتم تا نیفتم:((چه بلایی سرت اومده آقا مصطفی؟)) _میبینی که زنده ام. ملحفه را کنار زدم. دست چپت بخیه خورده بود:((پس این چیه؟)) _چیزی نیست ،یه بوسه کوچولو از قمه! با وجود بخیه هنوز گوشت دو طرف از هم فاصله داشت. ملحفه را از روی پایت برداشتم. پای چپت هم مجروح بود:((این دیگه چیه؟)) _یه بوسه دیگه! _مسخره بازی در نیار آقا مصطفی،چی کار کردی؟ _فقط همین پشت پامه،چیزی نیست!حال خودت چطوره؟ _من خوبم،توچطوری؟ _فقط کمی سرگیجه دارم،اما طبیعیه. صندلی را از گوشه ای آوردم و کنار تخت نشستم. _من همین جا میمونم! _با این حالت؟مگه فردا امتحان نداری؟! اشک هایم سرازیر شد. دستت را گذاشتی روی سرم:((اروم باش عزیز!)) بچه که در دلم خودش را جمع کرده بود،انگار خستگی در کند،بدن خود را کشید دستت را چسبیدم. _آخ آقا مصطفی! چه خطری از بیخ گوشت پریده!حالا بگو ببینم چی شده؟ ادامه دارد✅🌹
🌷قسمت سی و یکم🌷 _جمعیت توی میدون ولی عصر پراکنده شده بودن. وقت برگشتن، اتوبوسی که پر از مردم و بچه های پایگاه بود جلو افتاده بود و من و یکی از بچه ها با موتور دنبالش . نزدیکیای میدون، اتوبوس راهش رو اشتباه رفت. ما جدا افتادیم. موتور خاموش شد. چند نفری اومدن طرفمون. دوستم رفت روی جدول خیابون شاید اتوبوس رو پیدا کنه که اونا ریختن روی سرم و شروع کردن به زدن. با هر چی که فکر کنی میزدن توی سرم، بعد هم با قمه زدن. بالاخره یکی خودش رو انداخت روی من و داد زد:بسه بی انصافا کشتینش. صدای آژیر امبولانسارو که شنیدم،به زور لای چشمام رو باز کردم. یکی داد زد:بخواید ببرینش،میکشیمش. دوستم اومد جلو که اون رو هم با چاقو زدن. این رو از فریادش فهمیدم،وقتی داد زد:سوختم،سوختم. بعد دیگه از هوش رفتم و ظاهرا از پنج عصر تا یازده شب اون گوشه افتاده بودم. وقتی گذاشتنم توی آمبولانس و شماره تلفن خواستن،تازه به هوش اومده بودم. شماره دایی‌م فقط یادم اومد،اونم بخاطر اینکه از بچگی حفظ کرده بودم. تو تعریف میکردی و من اشک میریختم و التماس میکردم:((تو رو خدا خوب شو آقا مصطفی!)) دیگر پا به ماه بودم. هرروز منتظر که دردم بگیرد،اما خبری نبود. اخرین توصیه دکتر،خوردن روغن کرچک بود. شب نوزده رمضان بود،برایم آبمیوه گرفتی و با روغن کرچک مخلوط کردی و میخواستی به زور به خوردم بدهی. _شب قدره.نمیخورم!میخوام باهات بیام احیا! با قربان صدقه وادارم کردی بخورم. روغن کرچکی را که آبمیوه هم نتوانسته بود خوشمزه اش کند سر کشیدم،اما نگران به هم ریختن وضع مزاجم بودم. _آقا مصطفی باید تا صبح همین جا بشینی و از من مواظبت کنی! تا ساعت یک و نیم شب ماندی،اما یک مرتبه بلند شدی و زنگ زدی به مادرم:((سمیه رو بیارم پیش شما؟)) اول مقاومت کردم بعد تسلیم شدم،اما در دلم نقشه ای ریختم. به محض اینکه رسیدیم خانه مامان،جفت پاهایم را کردم توی یک کفش که من هم می آیم. مامان گفت:((سمیه،میری مسجد دردت میگیره ها!)) گفتم :((عیبی نداره!)) بیرون مسجد زیر آسمان خدا نشستیم و قران سر گرفتیم. آن شب هیچ اتفاقی نیفتاد،ولی بعد از دوروز انتظار زدم زیر گریه:((آقا مصطفی نکنه بچه مون بمیره؟)) رفتیم دکتر بعد از معاینه و گرفتن عکس گفت:((بند ناف پیچیده دور گردن بچه،همین حالا برو بیمارستان!)) شب قدر بود و خیابان ها شلوغ، باران هم نم نم می آمد. رفتیم بیمارستان نجمیه.مادرهایمان هم آمده بودند. پنجشنبه هم ماندم بیمارستان و قرار بود جمعه مرخص شوم. شب بچه نخوابید، مدام گریه میکرد. صبح که دکتر آمد ویزیت کرد و گفت:((این بچه گرسنه‌س،براش شیر خشک تهیه کنین.)) برایت پیامک دادم:((آقا مصطفی یک فلاسک آب جوش و یک قوطی شیر خشک بگیر بیار،هر چه زودتر.)) _چشم. پیامت همراه با دو تصویر قلب و ادمکی بود که میخندید. ساعت ده شد و من همچنان منتظر بودم. ساعت یازده که مادرت با قوطی شیر خشک و فلاسک اب جوش آمد،وا رفتم:((پس مصطفی کو؟)) _رفت نمازجمعه و راهپیمایی روزقدس، گفت اگر برسم میام. اما نیامدی.پدرم آمد و کار ترخیص را انجام داد. راهپیمایی روز قدس واجب تر بود یا رسیدن به زن و بچه؟ اگر الان بودی، میگفتی :((راه پیمایی روزقدس.)) مدتی بود از اندیشه به طبقه پایین خانه پدرت اسباب کشی کرده بودیم. میخواستیم بخاطر بچه به مادرهایمان نزدیک تر باشیم. با پدر و مادرم برگشتیم خانه مان. خیلی ها بودند،اما تو نبودی. نزدیک غروب بود که آمدی. اخم هایم در هم بود. گفتم:((خسته نباشی،قرار بود بیایی بیمارستان!)) خسته و کوفته بودی و سرد برخورد کردی،طوری که انگار من مقصرم. عذرخواهی هم نکردی.انگار نه انگار که قرار بود بیایی دنبالم و برای بچه شیر خشک بیاوری. _وظیفه من رفتن به راهپیمایی و مراسم روزقدس بود. مادرت اصرار داشت برویم طبقه بالا تا به من و بچه برسد و مامانم هم میگفت برویم خانه اش تا او به من و بچه برسد اما... ادامه دارد ...✅🌹
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۱۶۴ سوره انعام 💥 قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ ۚ وَ لَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا ۚ وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ : بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی كه او پروردگار هر چیزی است؟ و هیچ كسی جز به زیان خود [عمل زشتی‌] مرتكب نمی‌ شود، و هیچ سنگین باری بار گناه دیگری را بر نمی‌ دارد؛ سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان خواهد بود، پس شما را به آنچه درباره آن اختلاف می‌ كردید آگاه می‌ كند. 🌷 : بجویم 🌷 : مرتکب نمی شود 🌷 : بردارنده بار گناه 🌷 : سنگینی بار 🌷 : بازگشت همه شما 🌷 : آگاه می کند این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است. در اين آيه از طريق ديگرى منطق را مورد انتقاد قرار مى‌دهد و به صلی الله علیه و آله و سلم مى‌ فرمايد: «قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ؛ بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی که او پروردگار هر چیزی است؟ سپس به جمعى از مشركان كوتاه فكر كه خدمت «صلّى اللّه عليه و آله» رسيدند و گفتند: تو از آيين ما پيروى كن، اگر بر خطا باشد، گناه تو به گردن ما پاسخ مى‌ فرمايد: «وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى؛ و هیچ کسی جز به زیان خود [عمل زشتی] مرتکب نمی شود و هیچ سنگین باری بار دیگری را بر نمی دارد و «ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ؛ سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان خواهد بود، پس شما را به آنچه درباره آن اختلاف می کردید آگاه می کند. 🔹پيام های آیه ۱۶۴ سوره انعام🔹 ✅ در برخورد با منكران و ، موضع بر حقّ خود را قاطعانه اعلام كنیم. ✅ وجدان بیدار، بهترین پاسخ دهنده به سؤالات درونى است. ✅ كفر و شرک و فساد مردم، ضررى به نمى‏ زند، بلكه دامنگیر خودشان مى‏ شود. ✅ در پیشگاه مسئولیّت عمل هر كسی، بر عهده‏ ى خود اوست. ✅ برپایى و بازخواست انسان، پرتویى از ربوبیّت خداوند است. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐تولّد پیغمبراکرم(ص)و امام صادق (ع)برای از بین بردن سلطۀ شیطانی
📢 لباسِ بشریِ پیغمبر خاتم نباید حجابی برای ما باشد و مقام والای ایشان را در نظرمان کوچک کند. استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری: «اینکه پیامبر گرامی اسلام در قالب «بشر» آمده است، نباید رهزن ما شود؛ اگر ما خیال کردیم که این پیغمبر بشر است پس امتیازی بر ما ندارد و حتی یک جاهایی ممکن است ما از ایشان بهتر بفهمیم، نتیجه‌اش این است که با او نمی‌شود به معرفت رسید.‌ انسان به اندازه‌ای که به معلمش معرفت پیدا می‌کند با او سلوک می‌کند. اگر کسی بهترین معلم در اختیارش باشد اما فهم او از این معلم فهم محدودی باشد بیش از فهمش نمی‌تواند از این معلم تعلم کند و بهره‌مند شود. پیغمبر خاتم که همه کائنات با او در وادی توحید سیر می‌کنند و معلم انبیا و ملائکه مقرب است و حتی انبیاء توحید را در عالم ارواح از ایشان تعلم کردند، لباس بشر پوشیده و در میان انسان‌ها آمده است، اما اگر این لباس بشر پوشیدن حجاب انسان شود طبیعی است که او نمی‌تواند با این معلم سیر کند و به آن مقامات برسد. این حجاب شدن گاهی مبدأ استکبار است، چرا که تفاوت ملائکه با ابلیس این بود که خدای متعال به همه دستور به سجده در مقابل آدمی را داد که از روح خودش در آن دمیده بود اما ابلیس بدون توجه به این نکته استکبار ورزید و رانده شد. به تعبیر امیرالمومنین(ع) ملائکه بر روحی الهی سجده کردند نه بر جسم آدم. خداوند می‌فرماید: «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ خَالِقُ بَشَرًا مِّن طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ» (وقتی این جسم را به مرحله اعتدال رساندم و از روحم در او دمیدم آن وقت بر آن سجده کنید.) جسمی که روح در آن دمیده می‌شود باید جسم فوق‌العاده‌ای باشد، زیرا هر جسمی ظرف این روح نیست؛ لذا ائمه(ع) اجسادشان هم فوق‌العاده و از عالم انوار است. آنچه مهم است این است که، آن روحی که در این جسم دمیده شده حقیقت مقام نبوت و ولایت را دارد، و اگر این جسم حجاب شد هیچ‌وقت انسان به آن حقیقت نمی‌رسد. ملائکه آدم را در همین قالب گل می‌دیدند، به تعبیر امیرالمومنین(ع) خداوند آن روح را در حجاب قرار داده بود، لذا کار بر ملائکه خیلی سخت و سنگین شد، چرا که ملائکه‌ای که از عالم انوار هستند باید به یک موجودی که از گل برخاسته سجده کنند. اما وقتی سجده کردند آن وقت حجاب برداشته شد و آن حقیقت روحی که در مقابل او تواضع کردند برای آنها آشکار شد. معلوم شد که آن معلم است که حقیقتاً باید در مقابلش تواضع و خشوع کرد و اگر کسی بخواهد به توحید برسد باید از او یاد بگیرد. قصه ما هم به همین صورت است و ما نباید مثل ابلیس دچار اشتباه شویم؛ وقتی خدای متعال فرمود چرا بر آدم سجده نمی‌کنی؟ گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» (من بهتر از او هستم و هیچ‌وقت آتش در مقابل گل نباید سجده کند.) امیرالمومنین(ع) درمورد این کار شیطان فرمود: عصبیت او را گرفت و کارش را به عداوت کشید «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ‏ الْمُتَعَصِّبِينَ‏ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين‏». البته شیطان با این کار حقیقتاً در حجاب ماند و هیچ‌وقت نتوانست آن روحی را که عالم ملکوت در مقابلش سجده کرد ببیند، چهره حقیقی نبی اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) الی الابد بر ابلیس پنهان است و به خاطر همین هم سجده اتفاق نمی‌افتد. ما نباید اشتباه شیطان را تکرار کنیم و لباس بشری پیغمبر نباید حجابی برای ما باشد، چون اگر حجاب شد دیگر هیچ‌وقت به آن حقیقت و باطنی که در این لباس و قامت درآمده راه پیدا نمی‌کنیم.» ☑️ @mirbaqeri_ir
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✘ اهل نماز شبه ! ✘ همش روزه مستحبی می‌گیره! ✘ دائماً تسببح بدسته! ✘ دائم السفر به شهرهای زیارتیه! ولی مدام با اخلاقش، حال بقیه رو خراب میکنه، به همه بدبینه! 💥چرا اینهمه عبادت اثری براش نداشته؟
🌹 پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله: 🔹️ "ادِّبوا اَولادَكُمْ عَلى ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبيِّكُمْ و حُبِّ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ عَلى قِراءَةِ الْقُرآنِ؛ 🔸️ فرزندان خود را با سه خصلت تربيت كنيد: دوست داشتن پيامبرتان، دوست داشتن اهل بيت او و خواندن قرآن". 📗كنز العمّال، ح 45409 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖داستان تولد پیامبر اکرم صلوات الله علیه💖.mp3
6.19M
داستان تولد پیامبر مهربونمون هدیه به همه ی بچه هام : گروه سنی۶-۱۲ # قصه گو: وفایی تولد دخترا و پسرای گلم؛ نازنین و مهران فاطمی از اصفهان-منصور و محمد بلبلی از ساری مبارک باشه🍒🍰 به به چه روزایی🙂 همه شادی 🌈و جشن🍒 و شیرینی🍰 د روز تولد پیامبرجون مون و امام ششم مونه 😂 خدایا شکرت🤲 این روز قشنگ به هممممه تون مبارک🌺💐 باشه -_🐌-_🌳-_🌴-_-🐿_- https://eitaa.com/joinchat/3462398084C13bcd4bb22 ~.~.~☘🌸☘~.~.
سه راه عاقبت بخیری.pdf
347.8K
علیه السلام 💠سه راه عاقبت بخیری در کلام امام صادق علیه السلام 💠 ‼️ متن منبر ولادت با سعادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و علیه السلام
شرح صدر پیامبر- رفیعی.pdf
923K
سخنرانی مکتوب با موضوع شرح صدر پیامبر اکرم(ص) استاد رفیعی ♦️متن این سخنرانی کاملا تایپ شده ودارای فهرست بندی می باشد ضمنا ویراستاری و منبع شناسی انجام شده است و تمامی منابع ذکر شده است . 🕹مناسبت: ولادت نبی مکرم اسلام /هفته وحدت 🕹مخاطب: عام 🕹موضوع: شرح صدر پیامبر اکرم(ص) 🕹برگرفته از سخنان استاد رفیعی 🕹تعداد جلسات: ۱ جلسه 🕹تعداد صفحات : ۴۹ صفحه فهرست ♦️ 📩مقدمه 📩پیامبر و ایجاد تحول در جامعه 📩عامل ایجاد تحول 📩شرح صدر به کفر 📩نمونه‌هایی از شرح صدر به کفر 📩شرح صدر به حق‌پذیری 📩شرح صدر در قرآن 📩بیشترین دعای انبیا 📩شرح صدر و حق‌گویی 📩نمونه‌هایی از حق‌گویی 📩آگاهی و شرح صدر 📩سفر جابر بن عبدالله برای تحقیق 📩نشانه های شرح صدر از زبان پیامبر 📩جمع‌بندی سخنان 📩نتیجۀ شرح صدر پیامبر 📩نمونه‌هایی از شرح صدر پیامبر