سبک زندگی شاد_۵۲.mp3
9.36M
🌷🌿🌷
🌿🌷
🌷
#سبک_زندگی_شاد ۵۲
حی علی الفلاح
بشتاب برای خوشبختی
✨کسی از نوای اذان لذت خواهد برد؛
که از دوری معشوق به دلتنگی افتاده!
اذان؛ اذن هم آغوشی است!
عجلــه کن!
🌷🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداییش آدم باید نذری دادن از عراقی ها یاد بگیره😍
با بیل شکلات پخش میکنه😁
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مقصد_نهایی_دنیا
هر روز مرور کنیم
✍عواقب ترک نماز
بی نمازی آثار و عواقب شوم فراوان مادی و معنوی را به دنبال دارد؛ كه به گوشه هایی از این آثار شوم می پردازیم :
البته نمی توانیم با این روایات برای افراد حكم صادر كنیم كه چون نماز نمی خواند دیگر مسلمان نیست و... چه بسا همین فرد توبه كند و نماز خوان شود. لذا قضاوت كردن درباره ی افراد وظیفه ی ما نیست. وظیفه ی ما اینست كه ابتدا خود در دام شیطان نیفتیم و در انجام واجبات و ترك محرمات دقت داشته باشیم و سپس در راه هدایت دیگران با تمام قوا، تلاش كنیم و دعا را همواره فراموش نكنیم
- مردن به دینی غیر از دین اسلام؛ رسول خدا (صلی الله علیه وآله):
« مَنْ تَرَكَ صَلَاةً لَا یَرْجُو ثَوَابَهَا وَ لَا یَخَافُ عِقَابَهَا فَلَا أُبَالِی أَ یَمُوتُ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً أَوْ مَجُوسِیّا؛
كسی كه نماز را ترك كند، در حالی كه امید به پاداش نماز نداشته و از عذاب آن نیز نمی ترسیده ، پس باكی نیست كه یهودی بمیرد، یا نصرانی ، یا مجوسی .»
( بحارالأنوار ج : 79 ص : 202)
- اگر اقامه كنندگان نماز نبودند بی نمازها در دنیا هلاك می شدند. امام صادق (علیه السلام):
« َ إِنَّ اللَّهَ لَیَدْفَعُ بِمَنْ یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْكِ الصَّلَاةِ لَهَلَكُوا؛
همانا، خداوند به وسیله شیعیان نمازگزار ما از شیعیان بی نماز ما (بلا را) دفع می كند، ولی اگر همه تارك نماز بودند هر آینه همه هلاك می شدند.»
( الكافی ج : 2 ص : 451)
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ حضور استاد پناهیان و مداحان کشوری در مناطق محروم زابل
💥 نیمه شعبان 1401
4_6015099868391936024.mp3
7.53M
تـمـوم احـسـاسـم حــسـیـݩ....
مـخـاطـبـــ خـاصــم حــســیـݩ....
#حسین_طاهری
#دلتنگ_حرم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 فیلمی عجیب و کمتر دیده شده از هنرنمایی نظامی تنها شهید مدافع حرم استان کهگیلویه و بویراحمد، سردار حاج ستار اورنگ
♦️نقل است که وقتی با رفتن او به سوریه به جهت لزوم حضورش برای تربیت پاسداران مخالفت کردند، گریه کرد و گفت هر طور که شده باید این فیلم را به دست مقام معظم رهبری برسانم و بگویم من اینگونه آماده نبرد با دشمنم اما اینها اجازه اعزامم را نمی دهند!
🔸 سردار اورنگ از فرماندهان و مدرسان قدیمی دانشگاه تربیت پاسدار امام حسین (ع) تهران بود که در ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ و در عملیات تاریخی آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا در حلب سوریه به شهادت رسید.
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🔴 ما تو این عالم ، چیزی به اسم شانسی نداریم
🎙 استاد عالی
به طبیبِ جان بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🍃🎞✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬
#کتاب_من_میترا_نیستم💛
#قسمت_چهل_و_پنجم👑
شهرام درِ خانه را به رویم باز کرد صدا
زدم: زینب، زینب مامان برگشتی؟
وقتی وارد خانه شدم، صورت نگران مادرم را که دیدم فهمیدم زینب برنگشته است.
مادرم زیر لب آیت الکرسی میخواند و نمیتوانست حرف بزند صدای قلبم را میشنیدم میخواستم زیرگریه بزنم از مادر و بچه ها خجالت کشیدم.
شهلا برای من یک لیوان آب آورد گلویم بسته شده بود که هیچ، نفسم بالا پایین نمیشد. شهلا گفت مامان بریم خونه دارابی از آنجا به خونه چندتا از دوستای زینب زنگ میزنم شاید اونا ازش خبر داشته باشن.
آن زمان ما تلفن نداشتیم و برای تماس های ضروری و خانه همسایه میرفتیم. به شهلا گفتم: این چه حرفیه، مگه میشه زینب بی خبر خونه دوستاش رفته باشه، زینب هیچ وقت این کار رو نمیکنه.
با اینکه این حرف را زدم ولی بلند شدم و پشت سر شهلا به خانهدارابی رفتم.
سفره هفت سین وسط اتاق پذیرایی خانه پهن بود و خانواده دارابی دور هم تلویزیون نگاه می کردند و صدای خنده آنها بلند بود با شرمندگی وارد شدیم.
شهلا ماجرای برنگشتن زینب را برای خانم دارابی گفت خانم دارابی ناراحت شد و گفت توکل به خدا و انشالله که چیزی نیست و همین دور و بره و با این حرف به من قوت قلب داد.
او گفت راحت هر جا که میخواین زنگ بزنید تا خبری از زینب بگیرید شهلا روی یک کاغذ شماره تلفنها را نوشته بود اولین دومین و سومین تلفن را زد اما هیچ کس از زینب خبر نداشت.
خجالت می کشیدم که بگویم زینب گم شده است. دوستانش چه فکر می کردند؟
نگاه من به لب های شهلا بود و منتظر بودم حرفی بزند که معلوم کند زینب کجاست. اما برعکس نه تنها خبری از زینب نگرفتیم که دستی دستی به همه خبر گم شدن دخترم را دادیم.
خانم دارابی با سینی چای و شیرینی آمد به من اصرار میکرد که چیزی بخورم. بیماری آسم داشتم، تا فشار روحی و جسمی به من می آمد رنگ و رویم می پرید و دهانم خشک می شد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم🍃
#قسمت_چهل_و_ششم💚
شهلا یک دفعه یاد مدیر مدرسه شان افتاد. خانم کچویی مدیر دبیرستان ۲۲ بهمن زینب را خوب میشناخت و به او علاقه داشت.
زینب در دبیرستان فعالیت تربیتی داشت و برای خودش یک پا معلم پرورشی بود. علاوه بر آشنایی آنها در مدرسه، خانم کچویی خیلی وقت ها برای نماز به مسجد المهدی می رفت و در کلاسهای عقیدتی جامعه زنان هم شرکت می کرد.
زینب مرتب با او ارتباط داشت خانم کچویی شماره خانه اش را به زینب داده بود شهلا به خانه رفت و شماره تلفن او را آورد
در این فاصله خانم دارابی سعی میکرد با حرف زدن و پذیرایی کردن من را مشغول و تا اندازهای آرامم کند.
اما من فقط نگاهش می کردم و سرم را تکان می دادم هیچ کدام از حرفهایش را نمی شنیدند و مغزم پر از افکار عجیب و غریب بود.
شهلا به خانم کچویی زنگ زد و چند دقیقهای با او صحبت کرد وقتی گوشی را گذاشت گفت خانم کچویی امشب مسجد نرفته و خبری از زینب نداره.
شهلام با حالتی مشکوک ادامه داد مامان خانم کچویی از برگشتن زینب وحشت کرد نمیدونم چرا این همه ترسید.
وقتی از تماس گرفتن با دوستان زینب ناامید شدیم با خانم دارابی خداحافظی کردیم و به خانه برگشتیم درِ حیاط را که باز کردم چشمم به بوته گل رز گوشه حیاط افتاد.
جلو رفتم و کنار باغچه به دیوار تکیه زدم بلندی بوته اندازه قد زینب و شهلا بود ان درختچه هر فصل گل میداد انگار برای آن بوته همیشه فصل بهار بود.
زینب هر روز با علاقه به درختچه گل رز آب میداد تا بیشتر گل بدهد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹