می گفت خیلی تشویقم می کرد که مداح شوم خیلی دوست داشت از اهل بیت بخوانم ،حتی اگر جایی مراسم می رفتم خودش می آمدم دستگاه صوتی را زودتر تنظیم می کرد..
در طول جنگ روستا ما اصلا شهید نداده بود ،
بابام لبخند می زد می گفت به زودی روستا ما شهید خواهد داشت .
اینجا اشک هایش شروع به ریختن کرد
بابای آیه خانم اولین شهید روستا بود
اما چه شهادت غریبانه (باز اینجا آیه وهدی خانم اشک هایشان جاری شد)
ابراهیم که شهید شد سه روز در بیمارستان نگهداری کردند.
خانواده بخاطر شرایط جنگی نمی توانستند بروند .
می گفت بابایم سه روز بدنش بدون غسل و کفن در بیمارستان بوده ،
وخیلی غمگین بود که برای بابایم کاری نتوانستم بکنم نه مراسمی و نه عزاداری و ابراهیم بخاک سپرده شد بدون آنکه دخترانش دیداری با او داشته باشند ویا بوسه ای بر صورت سرد ش.
اینجا بود که بر روضه اباعبدالله و مصائب امام حسین ع و زینب س اشک ریختن
و گفت
خدا اراده داشت بابایم مثل امام حسین شهید شود سه روز بدون غسل و کفن و ما هم می گوییم مانند الگوی صبرمان حضرت زینب
((ما رأيت الا جميلاً» يعني من به جز زيبايي چيزي نديدم و آنچه مشاهده كردم همگي زيبا بود
@banoy_damnoosh
این حکایت خیلی این روزها در لبنان تکرار می شود دختران وهمسرانی که فرصت وداع با عزیزانشان را برای آخرین بار ندارند
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه زیبا هدی مقلد به دختران و بانوان عزیز کشورمان
حکایت یک دورهمی اگر از ابتدا می خواهید ببینید لطفا روی لینک زیر بزنید
https://eitaa.com/banoy_damnoosh/8702
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو لطفا با صدا ببینید
موکب/عصرجمعه/زیارتگاه سیدحسین کرمان #امام_زمان_عج
لحظاتی از
عصرجمعه /موکب/زیارتگاه سیدحسین
بزن روی لینک زیر و به ترتیب از ابتدا ببینید
https://eitaa.com/banoy_damnoosh/8717