17.Tahdir-Motaz.Aghaei-www.Ziaossalehin.ir-.Joze_.17.mp3
4M
💢✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
🍃هرروز یک جزء از قرآن مجید
مهمـــان کتاب خداییم👌
#استادمعتزآقایی
#تلاوتجزءهفدهم
#تحدیر
التماس دعا از همگی دوستان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💡قرآن راه زندگی
✅راهکارهای#زندگیموفق
در#جزءهفدهمقرآنکریم
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
🔗💜🔗💜🔗 ⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۸ فصل ششم {نوازش
🔗♥️🔗♥️🔗
⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۹
فصل ششم {نوازش}
⭕️بنظر شما داخل درایو های ذهن زن و مرد چیمیتونهباشه؟یا این ۲تا درایور چهفرقی باهمدارن؟👆👆
بذارین براتون توضیح بدم:
🗃 | بذارین اولین کشوهای درایور ذهن مرد
رو باز کنیم ببینیم داخلش چیه؟
🔻به ترتیب توی کشوها نوشته شده:
کار، اقتصاد، سرمایهگذاری، پسانداز
🔚 و داخل #آخرین کشو نوشته شده:
همسر و بچه ها.
🗄 |حالانوبت تصویرکشوهای ذهن زن میرسه به ترتیب نوشته شده :
عشقبههمسر، عشقبهفرزند، روابطخوب، حرارت و گرمیو صمیمیت در زندگی، اقتصاد ودرآمد
با تصاویری که دیدیم به این نکته پی میبریم:
✔️#نود_درصد از فضای ذهنی #مرد رو کار و اقتصاد و درآمدزایی اشغال کرده
✔️و #نود_درصد از ذهن #زن رو عشق پر کرده.
💯 جالبه بدونین حتی یه خانوم شاغل باز اولویت اول ذهنیش عشقه با این تفاوت که عشق در کنار کار.
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
🔅شما خانوما صبح که از خواب پا میشین ممکنه اینجور فکرایی تو سرتون باشه که:
🔸چه لباسی بپوشم؟
🔸ناهار چی درست کنم؟
🔸وقتی شوهرم اومد چه خبر جالبی بهش بدم؟
🔸چونشوهرم اینعطر رو دوستداره منمیزنم
🔸وقتی یه آهنگی از تلویزیون پخش میشه یادتون میاد که شوهرش خیلی این آهنگ رو دوست داره.
🔸در طولروز وقتینگاهتون بهعکس همسرتون میفته احساس خوشحالی میکنین.
🔸نگاه به ساعت میکنین تا ببینین کِی شوهرتون از سر کار برمیگرده؟
🔅اما شمای مرد با خودتون فکر میکنید:
🔹از کجا وام بگیرم؟
🔹چطور قسط وام رو بدم؟
🔹این ماه چند ساعت اضافه کاری دارم؟
🔹تو اینماه چقدرخرجکنم وچقدر پسانداز و...
🔴 ممکنه سؤال کنین:
دونستناینتفاوتچهکمکی بهزندگیمون میکنه؟
جلسه بعد...
به این موضوع مفصل خواهیم پرداخت.
#نوازش{بخش سوم}
[ مهارتهای همسرداری ]
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت14 #فتنه سال ۸۸ از راه رسید. این سال آبستن حوادثی بود که هیچکس از نتیجه آن
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت15
#فدایی_رهبر
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ایام فتنه، در روز سیزده آبان رقم خورد. در این روز باطن اعمال کثیف فتنه گران نمایان شد.
آن روز رهبر عزیز انقلاب، علناً مورد حملات کلامی آنها قرار گرفت. آنها در مقابل دانشگاه تهران تجمع کردند و بعد از اهانت به تصاویر مقام عظمای ولایت، قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نیروی انتظامی روبرو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارت های خود ادامه دادند!
خوب به یاد دارم که همان روز یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی تماس گرفت و از من پرسید: امروز جلوی دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟!
باتعجب گفتم: چطور؟!
گفت: من می خواستم بروم به محل کارم، یک لحظه در کنار اتاق دراز کشیدم و از خستگی زیاد خوابم برد.
باتعجب دیدم که ابراهیم هادی و همه دوستان شهیدش نظیر رضا گودینی و جواد افراسیابی و... با لباس نظامی روبروی درب دانشگاه ایستاده اند و با عصبانیت به درب دانشگاه تهران نگاه می کنند.
گفتم: یکی از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر می گیرم.
به او زنگ زدم و پرسیدم: در فلان ساعت جلوی درب دانشگاه چه خبر بود؟
ایشان هم گفت: دقیقاً در همین ساعت که می گویی پلاکارد بزرگ تصویر حضرت آقا را پاره کردند و شروع کردند به جسارت کردن به مقام معظم رهبری!
***
لباس پلنگی بسیار زیبا و نو پوشیده بود. موتورش را تمیز کرده بود. گفتم: هادی جان کجا؟ می خوای بری عملیات!؟
یکی دیگه از بچه ها گفت: این لباس کماندویی رو از کجا آوردی؟ نکنه خبرایی هست و ما نمی دونیم!؟
خندید و گفت: امروز می خوان جلوی دانشگاه تجمع کنند. بچه های بسیج آماده باش هستند. ما هم باید از طریق بسیج کار کنیم. این وظیفه است.
گفتم: مگه نمی خوای بری سر کار. با این کارهایی که تو می کنی صاحبکار حتماً اخراجت می کنه.
لبخندی زد و گفت: کار رو برای وقتی می خوایم که تو کشور ما امنیت باشه و کسی در مقابل نظام قرار نگیره. بعد به من گفت: برو سریع حاضر شو که داره دیر می شه.
رفتیم به سمت میدان انقلاب. یک مقری بود که نیروهای بسیج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهیزات منتظر دستور باشیم.
در طی مسیر یکباره به مقابل درب دانشگاه رسیدیم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادی وقتی این صحنه را مشاهده کرد دیگر نتوانست تحمل کند! به من گفت: همین جا بمون... سریع پیاده شد و دوید به سمت درب اصلی دانشگاه.
من همینطور داد می زدم: هادی برگرد، تو تنهایی می خوای چیکار کنی؟ هادی ... هادی ...
اما انگار حرف های من را نمی شنید. چشمانش را اشک گرفته بود. به اعتقادات او جسارت می شد و نمی توانست تحمل کند.
همینطور که هادی به سمت درب دانشگاه می دوید یکباره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه می کردم. می دانستم که هادی بدن ورزیده ای دارد و از هیچ چیزی هم نمی ترسد. اما آنجا شرایط بسیار پیچیده بود.
همین که به درب دانشگاه نزدیک شد یک پاره آجر، محکم به صورت هادی و زیر چشم او اصابت کرد.
من دیدم که هادی یکدفعه سر جای خودش ایستاد. می خواست حرکت کند اما نتوانست! خواست برگردد اما روی زمین افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخید و باز روی زمین افتاد.
از شدت ضربه ای که به صورتش خورد، نمی توانست روی پا بایستد. سریع به سمت او دویدم. هر طور بود در زیر بارانی از سنگ و چوب هادی را به عقب آوردم.
خیلی درد می کشید، اما ناله نمی کرد. زخم بزرگی روی صورتش ایجاد شده و تمام صورت و لباسش غرق خون بود.
هادی آنچنان دردی داشت که با آن همه صبر، اما باز به خود می پیچید و در حال بی هوش شدن بود. سریع او را به بیمارستان منتقل کردیم.
چند روزی در یکی از بیمارستان های خصوصی تهران بستری بود. آنجا حرفی از فتنه و اتفاقی که برایش افتاده نزد.
آن ضربه آن قدر محکم بود که بخش هایی از صورت هادی، چندین روز بی حس بود. شدت این ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتی هادی لبخند می زد، جای این زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بیمارستان، چند روزی صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پایگاه بسیج می خوابید، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس می گرفت تا آنها نگران سلامتی اش نباشند.
بعدها رفقا پیگیری کردند و گفتند: بیا هزینه درمان خودت را بگیر، اما هادی که همه هزینه ها را از خودش داده بود لبخندی زد و پیگیری نکرد.
حتی یکی از دوستان گفت: من پیگیری می کنم و به خاطر این ماجرا و بستری شدن هادی، برایش درصد جانبازی می گیرم.
هادی جواب او را هم با لبخندی بر لب داد!
هادی هیچ وقت از فعالیت های خودش در ایام فتنه حرفی نزد، اما همه دوستان می دانستند که او به تنهایی مانند یک اکیپ نظامی عمل می کرد.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص
#نکته👌🌹
💫امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
🍀 لَقَضَاءُ حَاجَة أخٍ لي فِي اللَّه ِأحَبُّ إلَيَّ مِنَ الاعتِكاف ِشَهْر...
یقینا #برآوردن_حاجت_یک_برادر_ایمانی، از یک ماه اعتکاف برایم دوست داشتنی تر است👌
📖 البدایة و النهایة، ج8، ص38.
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
گفتند ...
از تـ❤️ـو شعر بخوانم ...
تعجب است ...
توصیف کوه را ...
به غباری سپرده اند ...
سلام پدر مهـ❤️ـربانم ....
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
joze18.mp3
4.16M
💢✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
🍃هرروز یک جزء از قرآن مجید
مهمـــان کتاب خداییم👌
#استادمعتزآقایی
#تلاوتجزءهجدهم
#تحدیر
التماس دعا از همگی دوستان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💡قرآن راه زندگی
✅راهکارهای#زندگیموفق
در#جزءهجدهمقرآنکریم
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#مهارت_های_تربیت_فرزند
#مراحل_یادگیری_زبان
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
قسمت1⃣
🔰یادگیری زبان کلامی فرایندی پیچیده است. آن به کودک کمک میکند که نیازهای خود را بیان کند و میتواند بینشی مهم در مورد بقیه جهان ارائه دهد👌
⬅️3 ماهگی: نوزادان صدای والدین را تشخیص میدهند و صداهایی تولید میکنند که احساسات آنها را بیان میکند😍
⬅️4-6 ماهگی: آنها به تغییرات لحن پاسخ میدهند، صداها را با چشم دنبال میکنند و غانوغون میکنند☺️
⬅️7 ماهگی تا 1 سالگی: آنها کلمات ابتدایی را میفهمند، به درخواستهای ساده پاسخ میدهند و از دستان خود برای برقراری ارتباط استفاده میکنند. در اواخر این دوره، آنها ممکن است از چند کلمه استفاده کنند🤔
#ادامه_دارد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#اختلالات (۱)🤔
⬅️برخی از علائم اختلال گفتار، زبان یا شنوایی در نوزادان و کودکان خردسال عبارتند از:
⬅️0-3 ماهگی: کودک ممکن است لبخند نزند و تعامل نداشته باشد😳
⬅️4-7 ماهگی: ممکن است غان و غون نکند😒
⬅️7-12 ماهگی:کودک بهندرت صدا درمیآورد و هیچ اشارهای ندارد😢
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت15 #فدایی_رهبر اوج جسارت به رهبر انقلاب در ایام فتنه، در روز سیزده آبان رقم
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت16
#به_عشق_شهدا
#دوستان_شهید
ورود هادی به مسجد، با مراسم یادواره شهدا بود. به قول زنده یاد سید علی مصطفوی (همسفر شهدا)، هادی را شهدا انتخاب کردند.
از روزی که هادی را شناختیم همیشه برای مراسم شهدا سنگ تمام می گذاشت. اگر می گفتیم فلان مسجد می خواهند یادواره شهدا برگزار کنند و کمک می خواهند دریغ نمی کرد.
این ویژگی هادی را همه شاهد بودند که به عشق شهدا همه کار می کرد. تقریباً هر هفته شبهای جمعه بهشت زهرا س می رفت. با شهدا دوست شده بود. و در این دوستی سید علی مصطفوی (همسفر شهدا) بیشترین نقش را داشت.
هیئتی را در مسجد راه اندازی کردند به نام «رهروان شهدا» هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامه هیئت را پیگیری می کردند. هادی در این هیئت مداحی هم می کرد. همه او را دوست داشتند.
اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی دوستان انجام داد، نصب تابلوی شهدا در کوچه ها بود. من اولین بار از سید علی مصطفوی (همسفر شهدا) شنیدم که می گفت: باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم: چه کاری؟
گفت: بیشتر کوچه ها به اسم شهید است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هیچکس این شهدا را نمی شناسد. لااقل تصویر شهید را در سرکوچه نصب کنیم تا مردم با چهره شهید آشنا شوند. یا اینکه زندگینامه ای از شهید را به اطلاع اهل آن کوچه برسانیم.
کار آغاز شد. از طریق مساجد و بنیاد شهید و... تصاویر شهدای محل جمع آوری شد.
هادی در همان ایام، کار با فتوشاپ و دیگر نرم افزارهای کامپیوتری را یادگرفت. استعداد او برای فراگرفتن این کارها زیاد بود.
تصاویر شهدا را اسکن و سپس در یک اندازه مشخص طراحی کردند. بعد هم بَنر تهیه می شد.
با یک نجار هم صحبت شد که این تصاویر را به صورت قاب چوبی در آورد. کار خیلی سریع به نتیجه رسید. هادی وانت پدرش را می آورد و با یک دریل و... کار را به اتمام می رساند.
بیشتر کوچه های محل ما با تابولهای قرمز رنگ شهدا مزین شد. یادم هست برخی ها مخالف این حرکت بودند! حتی از بچه های بسیج!
می گفتند شما این کار را می کنید، ولی یک سری از اراذل و اوباش این تصاویر را پاره می کنند و به شهدا اهانت می کنند.
اما حقیقت چیز دیگری بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات ما بود. الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز یادگار هادی و دوستانش را روی دیوارهای محل می بینیم.
هیچکس به این تابلوها بی احترامی نکرد، برعکس آنچه تصور می شد، تقاضا برای نصب تابلو از محلات دیگر هم رسید. در بسیاری از محلات این حرکت آغاز شد. بعد هم بسیج شهرداری، حرکت عظیمی را در این زمیه آغاز کرد.
از دیگر کارهای هادی که تا این اواخر ادامه یافت، فعالیت در زمینه معرفی شهدا بود. برای شهدا پوستر درست می کرد، در زمینه طراحی تصاویر کار می کرد و...
حتی در رایانه شخصی او که پس از شهادت به خانواده تحویل شد، پر بود از تصاویر شهدای مجاهد عراقی که هادی برای آنها طراحی انجام داده بود.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری 🌷
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤