بچه ها این شبا چون ایام فاطمیه ست
این چیزی رو که میخوام بگم ، هیچ کدوممون درک نکردیم ...
ولی میخوام بگم که یه حسی داشته باشیم ...
ستون دنبال هم میرفتن ..
تا زانو توی آب بود
بعثیا رو به رو نشسته بودن
تیرا رو میزاشتن روی اب
مثه یه سنگی که بندازی روی آب چندین بار میخوره به سطح اب بلند میشه ..
این تیر میومد
میخورد به بچه ها
میخورد به پهلوی بچه ها ...
راوی میگف ؛ من خیلی نمیفهمیدم
بازم اونجور که باید نمیفهمیدم
تاااا
این تیر اومد توی پهلوی خودم ....
دیدم این تیر وقتی میخوره توی پهلوی ادم
بازم تا نخوره توی استخون خیلی نمیفهمی ...
یه طرف دیگه ی قصه هم اینکه
اولین اتفاقی که افتاد
دیگه نفس کشیدن سخت بود ..........
واقعا عملیاتی که اسم رمزش یا فاطمه الزهرا بود، بچه ها بر حسب حس و حالشون تیر به پهلوشون میخورد ..