فرزند دلبندم! این نامه را به تو مى نویسم، به تو که آینده منى!
عزیزم….زیباترینم…. روزى که تو را در درونم حس کردم…. نه آزمایش داده بودم…. نه فرشته ها برام خبر آوردن….. فقط صبح احساس کردم نقطه اى سپید درونم مى جوشه…
حس گرمى رگهامو پر کرده بود. هیچ کس باور نکرد حرفمو اما مى دونستم دارم مادر مى شم…. به فکر فرو رفتم، من قرار است به عنوان مادر چه چیزهایى به فرزند خود یاد بدهم و قرار است به زودى نام مقدس مادر را که مسئولیت زیادى به همراه دارد را بر خود بگذارم
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
حس گرمى رگهامو پر کرده بود. هیچ کس باور نکرد حرفمو اما مى دونستم دارم مادر مى شم…. به فکر فرو رفتم،
ان روز كه درونم زاده شدى دوباره عاشق شدم و هميشه از خدا خواستم سالم و مهربان باشى. فرزند عزيزم، عشق من، دوست دارم آنچنان كه لياقتش را دارى برايت مادرى كنم، قلب من، از زمانى كه متولد شدى لحظه به لحظه با هم بوديم، هر جا مى رفتم تو را مانند پاره اى از وجودم با خودم مى بردم
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
ان روز كه درونم زاده شدى دوباره عاشق شدم و هميشه از خدا خواستم سالم و مهربان باشى. فرزند عزيزم، عشق
تب مى كردى تب مى كردم، مريض مى شدى مريض مى شدم، تشنگى و گرسنگى تو را حس مى كردم و هر كارى كه دوست داشتى به بهترين شكل برايت انجام مى دادم. عزيزم با هر مكش دهان كوچكت براى شير خوردن محبت و فداكارى را در رگ هاى بدنت تزريق كردم