eitaa logo
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
59.6هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
609 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان ☀️لینک کانال ج eitaa.com/banoyealam ☀️پل ارتباطی بامدیریت کانال @Ashnagharib20
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الحسین علیه السلام سلام و عرض ادب ، ببخشید امشب دیر خدمت رسیدم
روز یکه حرّ جلوی امام حسین رو گرفت ، هنوز خولی و حرمله و شبث و حروم زاده ها نیومده بودن یه حر بود و لشکرش که حر رو قبول داشتن رئیس قبیله ش بود
آقا فرمود حر بزار من از این سرزمین برم گفت نمیزارم آقا فرمود بزار من از این سرزمین انقدر دور میشم که دیگه نه حجاز منو ببینه ، نه عراق منو ببینه ، نه حجاز صدای منو و نام منو بشنوه گفت کجا میری ؟ گفت میرم حبشه ، میرم یمن ، میرم رم ، میرم ایران ، اصلا از این سرزمین شما میرم ، که دستتونم به من نرسه ....
نمیشه ... امیر گفته نگهت داریم آقا فرمود : مادرت به عزات بشینه ، نزار تا قیامت مادرم به عزام بشینه ... گفت یه کاری میکنم مادرت تا قیامت به عزات بشینه ، و این کار رو کرد حر حر این کار و کرد بچه ها گوش بدید .ـ
تو که فکر میکنی درِ خونه ی امام حسینم روت نمیشه مردی ، نه بابا ...اشتباه میکنی .ـ این هنر شیطانه که به تو میگه ، روت میشه بری هیئت ؟ همین الان سر سفره ی گناه بودی ، همین الان فلان جنایت رو کردی ،
خب چه کنم ؟ آدمی که مریضه ، آدمی که جانیه باید بره پیش طبیب دیگه . باید برم زیر خیمه ی امام حسین بشینم ، بگم صاحب خیمه ، منو نمیشناسی ؟! تو که با یه نگاهت مس رو طلا میکنی ... چرا نگام نمیکنی ؟ اینا رو یاد بگیریم ...
آقا گفت بزار برم گفت نمیزارم آقا فرمود تا نیومدن بزار برم گفت نگهت میدارم آقا رو نگه داشت ، یکی یکی حرم زاده ها اومدن ،،شد تا دم عاشورا .ـــ شمر و خولی و حرمله ، همه اومدن
پشیمون شد .ــ خب به چه درد امام حسین میخوره تو الان پشیمون بشی اما میدونه این آقا ، چه آقاییه بچه ها حری که آقا رو گرفتار گرگها کرد ، حری که آقا رو گرفتار یه مشت حرام زاده کرد ، حالا پشیمون شده داره میاد سمت خیمه ی امام حسین
آقامون از دور حر رو دید چندتا کار آقا میتونه بکنه یک / بگه از دور با تیر بزنیدش ، اصلا نبینمش ... دو/ بزاره بیاد، بگه بخشیدمت ، از این سرزمین برووو ، هیچ وقت حر چشمم بهت نخوره ... سه/ که ما اینجوری خدا رو میبینیم ، امام حسین رو میبینیم ، بزاره بیاد ، چهارتا حرف درشت بهش بزنه که برای چی اومدی ؟حالا اومدی که به درد من نمیخوری ؟حالا اومدی که فردا بچه هامو جلوم میکشن ؟ حالا اومدی که فردا ناموس خدا به اسارت میره ؟ تو به چه درد من میخوری نیمه شب اومدی؟
تو باشی توی لشکر من و نباشی ، شهادت من ، چند دقیقه عقب میفته ... همین ... تموم شد ... وقتی باید میومدی که به درد من بخوره ، که نمیزاشتی ، مادرم تا قیامت خیمه ی عزا بزنه ،،، حالا اومدی؟ من نمیتونم ببخشمت ...
بعد حر هعی گریه کنه ، زجه بزنه ، بره مثلا دست به دامن سه ساله ی امام حسین بشه ، بره دست به دامن علی اصغر بشه ، بره علی اکبر رو شفیع قرار بده ، آدم اینجوریه دیگه ، خیلیا گناه میکردن ،امام حسین رو میبردن در خونه ی پیغمبر ، میگفتن به این ما رو ببخش ...
آقا میبخشید ...
آقامون بیگه من نمیتونم ببخشم ، تو جرمت از همه ی این لشکر عمر سعد بالاتره فردا جرم حرمله زیاد میشه ،،، امشب ، هنوز حرمله کاری نکرده همین که صف بستن ، اوج ظلمه ،اما در ظاهر نمیتونم ببخشم ببین اون هعی خاک سرش بریزه ،هعی بگه غلط کردم آقا ببخش منو ...
آقا بگه نمیتونم ...
بچه ها ، آقامون که حر رو از دور دید تا حر رو دید ، فرمود علی اکبرم ، پاشو عموتو تحویل بگیر ..ـ😔 او به درد ما نمیخوره ما که به دردش میخوریم ....😭
عمووو شددد ... هنوز نرسیده ، لب وا نکن حرررر... همین که اومدی خوشحال شدم ....😭 مثل بچه ای که از خونه قهر میکنه میره ، جیگر بابا رو کباب میکنه ، بعد یه مدت تا میاد ، حرف بزنه ، مادر میگه هیچی نگو ، همین که اومدی ممنونتم .ــ مادره دیگه ... مادر همه غصه ها رو تو خودش میریزه
امام که مهربونتر از مادره ... هیچی نگو ... هیچی نگو ... تو به درد ما نمیخوری ما که به دردت میخوریم ...
حر خورد زمین ، دو تا دست اومد ، زیر صورتش ... چقدر مادرت اسم خوبی روت گذاشته حر.... آزاده
دستمالی رو بست به پیشونیه حر ... حر تا قیامت ، خجالت زده ی حسینه ..
ببینید بچه ها امام حسین اینی که اینجوری میبخشه ... خدای حسین چه جوری میبخشه پس امام حسین و مجلس امام حسین جاییست که همه باید برن ، برای هیچکس بهانه نداره ... من گناهکارم ... گناهکار تر از حر نیستی که ...
یه داستان خیلی کوتاهی رو بگم و از حضورتون مرخص بشم دیر اومدم ، زیاد وقتتونو نمیگیرم
مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ی ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ کمی ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ... داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ... فدای سر مولای خوبم... حالا ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ...
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ 😢 گفت: اره.. مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ ... اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه ها بسوزه