eitaa logo
بـــانـــوی جســـــور ⛄
5.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
اگه ناامیدی اینجابمون و داستانمو بخون با کلی #آموزش_ترفند_آشپزی😍 ورود آقایون اکیدااااا ممنوع راه ارتباطی باادمین👇🏻 @banoye_jasor ادمین تبلیغات👇🏻 @shahsavar_313 کانال تبلیغات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/302383929C3e5deee1f5
مشاهده در ایتا
دانلود
📝خاطره ای تکان دهنده ازاستادشفیعی‌کدکنیعــــــــااالیه.... حتما بخونید 👌🙏🙏 ✍نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... (استادکدکنی حالا خودش هم گریه می کند و تعریف میکند...) 🔹پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، 🔸نباید فکر کنند که ما... 😔 حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم. روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. 🔹آن سال، همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان.... پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، ع 🔸آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! 🔹گفتم: این برای چیست؟ گفت: از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: 🔸این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت : از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، 🔸آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت : من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... 🔹گفتم: "چه شرطی؟" گفت : بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد...!! @banoyejasor
‌ من چندروزه کم کار شدم چون باید کارامو جمع کنم.. جمع بندی پایان فصل... ممکنه سوال پیش بیاد براتون طبق معمول چه کاری؟ کارای حساب داری.. خلاصه دلیل کم پیداییم اینان... یه مدت مهمون میاد یه مدت کارای خودم یه مدت مادربزرگم... و و و 😇😇
‌ تازه از الان به بعد خوزستان هــــــوا داره خوب میشه مهمونا سرازیر میشن به این سمت و سو😂 دیگه مثل تابستون نیستتتت.... 🍃 وقت آزاد به نـــــدرت پیـــــــدا میشه☺️
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ عوضش از الان تا شب یلدا... 👆 چندین آموزش یلدایی میزارم واسه قشنگ شدن سفره هاتــــــون 😍 و بعدش شاهد قابای قشنگتون میشیم 😘 تزیین انار یلدایی
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ چیزی که مال شماست خدابهتون میده انقد ناراحت نشین 😍👆 @banoyejasor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ ،وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ
و گشایش را ، پروردگارا به کرم و فضلت‏ به روی من بگشا، و چیرگی اندوه را به نیرویت از من برگیر... 
🍃
‌‌
با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر
رودها هر لحظه می آیند و هر آن می‌روند... 🌱
پ ن : سلام صبح دل انگیزتون بخیر 😍
خانه امن... - @mer30tv.mp3
5.5M
روزتون پرانرژی... 🌺
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌ بفرمایید اینم از کلیپ کارکردن مردم😂🤦‍♀👆
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرق نعمت، رزق، برکت؟
ان شالله هرسه تو زندگیتون سرازیر 🍃

« پ ن: گاهی فکر میکنیم داریم زرنگی میکنیم که فلان جاپول بیشتری به جیب زدیم ولی درواقع اینکه اونم کجاخرج کنیم 
برکتشه  »