eitaa logo
پس ذهن
59 دنبال‌کننده
257 عکس
103 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من ، خطاب به شماها:
خب.. جمع کنیم پس
امروز ، ۱‌۰‌۰‌/‌۱‌۰‌۰ ام .. sad/sad
چون احساس میکنم به اندازه کافی خوب نیستن
مینی سناریو—————> ۱۴۰۳/۱۱/۲۸ ژانر جنایی *از بیرون به خونه اومدی. بعد از اینکه انتقام اون فردی که توی مهمونی جلوی همه بهت توهین کرده بود رو گرفته بودی، اونقدرام خسته نبودی. نور خونه و اتاقت سوسو میزد و خاموش روشن میشد چون حوصله نکرده بودی بعد از چندین ماه لامپ ها رو عوض کنی. کیفت رو یه گوشه روی مبل انداختی و رفتی تو دستشویی تا دست هات رو بشوری. دمپایی های دستشویی رو پوشیدی و رفتی داخل. یهو صدای در زدن از در جلویی خونه ات اومد* "یعنی کی میتونه باشه این وقت شب..." *اینو گفتی و سریع دستهات رو آب کشیدی* "لعنتی...پاک نمیشه..." *سریع دست هات رو با پشت لباست پاک کردی و دوتا دستکش پوشیدی و دویدی تا در رو باز کنی* "کیه؟.." *صدای یک زن رو شنیدی که آشنا به نظر میرسید* "خانم، لطفا همین الان بیاید بیرون. پلیس صحبت میکنه. ما میدونیم که شما مرتکب قتل اون فرد شدید. اگه در رو باز نکنید اتفاقات خوبی نمیوفته" *غرغر کردی* "لعنتی...الان وقتش نبود...این جز برنامه نبود..!" *در با لگد باز میشه و پلیس ها داخل میریزن. افسر پلیس و یک زن درکنارش به تو نزدیک میشن. هر لحظه که تورو میبینن چشماشون گشاد تر میشه. پوزخندی زدی و با یه نیشخند کوچیک گفتی* "سلام مامان...سلام بابا."
پس ذهن
چقددد شبیه خودتههه🤣😭
پس ذهن
این چنل کیه‌؟