مثال برای این مطلب
از وقتی یادش میاد با واژه‌های: نکن، نریز، دست نزن، بده به من و . . . با اطرافیانش ارتباط برقرار کرده 🙄
یه بار با کنجکاوی تمام می‌خواست ماشین اسباب‌بازی‌ش رو با گوشت کوب بشکنه
تا ببینه توش چیه؟ 🚗
ولی با داد و فریاد مامان مواجه شده بود و بعدم ماشین رفت بالای کمد تا فقط یه وسیله تزیینی باشه نه اسبابِ بازی❗
یه بار رفت تو اتاق بابا و همه کتاب‌ها رو تاجایی که قدش می‌رسید چید روهم 📚، بعد با اشاره انگشت همه رو ریخت زمین.
عجب کیفی داشت . . .
ولی حیف بابا که اومد کتاب‌ها رو دید حسابی دعواش کرد و یه کتک هم مهمونش کرد 😣
یه بارم که خیلی کوچیک بود روی دیوار یه نقاشی قشنگ کشیده بود،
فکر می‌کرد مامان و بابا خیلی تشویقش می‌کنن ولی . . .
می‌دونید که، یه برخورد خشن دیگه 😞
--------------------------------
همه اینا رو توی ندامت‌گاه یادش میاد. 🏥
هر بار که به وسایل مدرسه یا دوستاش ضرر می‌زد،🏢
یا ماشین مدیر رو خط می‌نداخت یا پنچر می‌کرد،🚘 یا وقتی پونز میریخت رو صندلی بچه‌ها📌
وقتی با تیر کمون به سر دوستاش سنگ پرت می‌کرد. 🏹
کسی متوجه نمی‌شد، اما این‌بار دوتا تفاوت داشت:
یکی اینکه سنگ تیز وسط چشم دوستش نشست 🎯و چشم اون بنده خدا پر از خون شد.
یکی اینکه مدیر و ناظم دیدن که کی این کارو کرده.
این شد که دوستش توی بیمارستان، بدون یک چشم داره غصه می‌خوره و او توی ندامت‌گاه، خاطرات کودکی رو به خاطر میاره... 😞
#جلد3_من‌دیگرما
به ما بپیوندید 👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/1422065903Cdac10fbf21
