یه خانواده رو تصور کنید که چندتا بچه دارن و یکی‌شونم نوزاده، نوزاد شب گریه می‌کنه و باعث بی خوابی اعضای خانواده میشه حالا این خانواده سر سفره نشستن مکالمه‌ها می‌تونه این‌طــوری باشـه: 🔸خانم: وای دیشب تا صبح داشتم این بچه رو می‌خوابوندم، امروزم همه ش درگیر بودم، انقد خسته م... همه کارای این خونه رو دوش منه 🔹آقا: دیشب که این بچه نذاشت بخوابیم، صبح تاحالا هم دارم کار می‌کنم، هرچی‌م می‌دوَم هیچی... هی‌م شما خرج می‌تراشین و... 🌧 باران باش (تربیت فرزند) https://eitaa.com/joinchat/1422065903Cdac10fbf21

💎ولی مکالمه می‌تونه به این شکل باشه: 🔸خانم به آقا میگه: واقعا ازت ممنونم، با اینکه امروز باید می‌رفتی سرکار دیشب پا به پای من بیدار بودی و کمکم کردی، امروزم رفتی سرکار و حتما کلی خسته‌ شدی... خدا الهی خیرت بده 🔹جواب آقا: کار من که در برابر کار شما چیزی نیست، شما هم نخوابیدی تازه هم زایمان کردی و بدنت ضعیف شده، من و بچه‌ها واقعا مدیونت هستیم، الهی که خدا بهت قوت بده... 🌧 باران باش (تربیت فرزند) https://eitaa.com/joinchat/1422065903Cdac10fbf21

بچه‌های این دو خانواده مثل هم بزرگ میشن؟ ما این خودخواهی و خـود بینی یا این قدردان‌بودن از دیگران‌رو به جان بچــه‌ها تزریـق می‌کنیم 📍حتی اگر طرف مقابل شما قدردان نیست، شما بخاطر خدا و بخاطر پاک موندن و سالم موندن روح خودتون کار درست رو انجام بدید... ⬅️این طوری هم به همسر هم به بچه‌ها رفتار صحیح رو آموزش می‌دید... 🌧 @baran_bash

#کلام_آخرشب •بزرگ تریـن نکــته در تربیـــت دیگـــران رعایت تقـــوای خـــودمان و اصـلاح رابطه خودمان با خــداست• 🌧 @baran_bash

بند ۲۱و۲۲ #استغفار_هفتاد_بندی_امیرالمومنین 🎙حاج میثم مطیعی اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ عَلِمْتُهُ مِنْ نَفْسِی أَوْ نَسِیتُهُ أَوْ ذَکَرْتُهُ أَوْ تَعَمَّدْتُهُ أَوْ أَخْطَأْتُ فِیمَا لَا أَشُکُّ أَنَّکَ سَائِلِی عَنْهُ وَ إِنَّ نَفْسِی مُرْتَهَنَهٌ بِهِ لَدَیْکَ وَ إِنْ کُنْتُ قَدْ نَسِیتُهُ وَ غَفَلْتُ عَنْهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بار خدایا! از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که خود از آن خبر دارم، یا فراموش کرده‌ام، یا به یاد می‌آورم، یا به عمد آن را انجام دادم یا از روی خطا، مواردی که بی شک از من سوال خواهی کرد و نفسم نزد تو در گرو آن است، هر چند آن را فراموش کرده و از آن غافل شده باشم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ وَاجَهْتُکَ بِهِ وَ قَدْ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ تَرَانِی عَلَیْهِ وَ أُغْفِلْتُ أَنْ أَتُوبَ إِلَیْکَ مِنْهُ وَ أُنْسِیتُ أَنْ أَسْتَغْفِرَکَ لَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بار خدایا! از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که با آن با تو روبه رو شدم ویقین داشتم که تو مرا در آن حال می‌بینی وغافل شدم که از آن توبه کنم، و فراموش کردم که از آن استغفار نمایم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان. ده امن یجیب برای مردم مظلوم و مقاوم #غزه فراموشمون نشه 💪🏼🇯🇴 🌧 @baran_bash

بند ۲۱و۲۲ رو می‌تونید از روی این تصویر هم بخونید 😉 دعا کنیم برای مردم مظلوم و مقاوم #غزه #فلسطین 🌧 @baran_bash

#مهربونیاتون 😍 شما هم استغفار 70 بندی رو می‌خونید و لذت می‌برید؟ 🤩 چقدر داستان های شهید چمران رو دوست داشتید 🤓 خداروشکر راستی ممنون که فوروارد می‌کنید و آیدی کانال رو حذف نمی‌کنید 🤗 خدا خیرتون بده 😉 🌧 @baran_bash

فرمانده ای که با خدا دوست بود 😇 گنجشک کاکلی در جبهه ، روی یک خاکریز بلند نشسته بود .آقای فرمانده و چند نفر از رزمندگان داشتند از داخل خاکریز جلو می‌آمدند. کاکلی خوشحال شد؛ چون فرمانده را می‌شناخت و بعضی وقت‌ها کنارش می‌نشست. اسمش آقای فلاحی بود. آقای فلاحی بعضی وقت‌ها برایش تکه‌های ریز نان خشک می‌ریخت و با او حرف می‌زد. کاکلی گفت : «بروم به دوستانم خبر بدهم تا آنها هم بیایند و فرمانده‌ی مهربان را ببینند.» پرید و خیلی زود چند تا از دوستانش رابه آن‌جا آورد . فرمانده پشت خاکریز ایستاد و با دوربین به تانک‌های دشمن نگاه کرد . آن‌ها می‌خواستند به طرف خاک کشور ما بیایند . فرمانده با دیدن کاکلی و دوستانش خندید و گفت : سلام کاکلی زیبا ! اینها دوستان تو هستند؟ فوری یک مشت نان ریزه از جیبش در آورد و جلوی آن‌ها ریخت . بعد گفت : «بخورید و زودتر از اینجا بروید. اگر تانک‌های دشمن حمله کنند، ممکن است شما آسیب ببینید.» صدای اذان ظهر بلند شد . فرمانده فوری دوربین خود را به دوستش داد و گفت : «الآن وقت نماز است . هیچ کاری مهم تر از نماز خواندن ، در اول وقت آن نیست .» او ایستاد و نمازش را خواند. ناگهان صدای گلوله‌ی تانک‌ها بلند شد. فرمانده رو به یارانش فریاد زد :«با شجاعت، جلوی دشمن می‌ایستم ؛ خدا یار و یاور ماست !» شهید ولی الله فلاحی #قصه_کوتاه 🌧 @baran_bash

چون که بچه‌هاتون داستان شهدا دوست داشتند 👆😍