سلام دوستان... وقتتون بخیر و سرشار از حسهای ناب🖐😍
بلطف خدا حدود 900 نفر هستیم...
🔮موافقید هر روز نفری 5 #صلوات به نیت سلامتی و فرج مولامون هدیه کنیم محضر یکی از بزرگان⁉️
💟 مثلا صلوات های امروزمون هدیه باشه محضر شهید #قربانخانی💜💜💜💜
🌻اگه دوست داشتی یه آیه #امن_یجیب ....هم برای حاجت روایی خودت و اعضای گروه بخون...🌻
🦋و یک #حمد شفا به شکرانه #سلامتیت 🦋
♥️لطفا بنده و خانواده م رو هم سفارشی دعا کنید...خیلی #دوستتون دارم و دعاگوی همتون هستم♥️🖐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صلوات خاصه حضرت زهرا اطهر سلام الله علیها
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ.
خدایا درود فرست، بر صدّیقه فاطمه زکیه، محبوبهی حبیبت و پیامبرت و مادر دوستانت و برگزیدگانت که او را انتخاب نمودی و برتری دادی و برگزیدی، بر فراز بانوان جهانیان. خدایا از کسانی که به او ستم کردند و حق او را سبک شمردند، انتقامش را بگیر و خونخواه خون فرزندانش باش. خدایا همچنان که او را مادر امامان هدایت و همسر صاحب پرچم در قیامت و گرامی در انجمن والاتر قرار دادی، پس بر او و مادرش درود فرست، درودی که آبروی محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به آن گرامی بداری و دیدهی فرزندانش را روشن کنی و برسان به ایشان از سوی من، در این ساعت برترین درود و سلام را.
🔰 آیت الله فاطمی نیا ره می فرمودند:
در تمام عمرم تا به حال دعایی به این لطافت ندیده ام👆🏻
اللهم عجل لولیک الفرج
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
#قرار_عاشقی_مولاجان
(توصیه شده دعای فرج را زیاد بخونید چون در اصل باعث گشایش امور خودمون میشه🖐🌹نیت اصلی ت رو فرج امام زمان عج قرار بده اما مطمئن باش گشایش امورات خودمون هم هست😍)
✨کاش عشق تو نصیبِ دلِ بیمار شود
ساکنِ کویِ تو این عبد گنهکار شود...
✨با دعای سحرت نیمه شبی مهدی جان
دلِ غفلت زده ام کاش که بیدار شود...
#مولایِمن🌸 #بیاآرامِدلها
#العجلمولای_غریبم
🌺🍃 قرار هرشب 🍃🌺
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
😠از کوره در رفتن
وقتی کورههای آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن میشود، لازم است که درجه حرارت کمکم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب میشود، یعنی "از کوره در میرود".
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که به سختی خشمگین شده و از کوره اعتدال خارج شده و به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین میشوند از این اصطلاح استفاده میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عالی
🔅داستان زیبای توبه مصطفی پادگان معروف به مصطفی ديوونه
🔸محبت به امام حسین(ع) آنچنان ارزشمند است که اگر خداوند بخواهد بنده ای را سعادتمند کند، محبت به آن حضرت را در دلش قرار می دهد.
💠#استاد_انصاریان
کتاب
#سه دقیقه در قیامت
#تجربه ای نزدیک به مرگ
قسمت:: گذر ایام
پارت اول
پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. در دوران مدرسه و سال های پایانی دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. راستی، من در ان زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.
اما از ان روز، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم. می دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اکبر موفق بودند، لذا در جوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم، وقتی به مسجد می رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم.
در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من الوده به دنیا و زشتی ها و گناهان نشوم. بعد از التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند.
گفتم من نمیخواهم باطن الوده داشته باشم.
من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم. لذا به حضرت
عزرائیل التماس می کردم که زود تر به سراغم بیاید!
چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم.
با سختی فراوان، کار های این سفر را انجام دادم و قرار شد، با خستگی زیاد از مسجد به خانه امدم. قبل ار خواب، دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم
و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم.
البته ان زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم.
نمی دانستم که اهل بیت ع ما هیچگاه
چنین دعایی نکرده اند. ان ها دنیا را پلی برای رسیدن به مقام عالیه می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد. نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم.
ایشان فرموند:«با من چیکار داری؟؟
چرا انقدر طلب مرگ می کنی؟!
هنوز نوبت شما نرسیده.»
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است.
ترسیده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می ترسند؟!
می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند، التماس های من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم!
در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. راس ساعت 12ظهر بود
هوا هم روشن بود!
موقع زمین خوردن، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود
می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد می کرد!!!
خواب از چشمانم رفت. این چه رویایی بود؟
واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم!؟
ایشان چقدر زیبا بود؟!
کتاب
#سه دقیقه در قیامت
#تجربه ای نزدیک به مرگ
قسمت اول: گذر ایام
پارت دوم
روز بعد از صبح دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم رفقای من، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند، سریع سوار
موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت
به سمت سپاه رفتم.
در مسیر بازگشت، سر یک چهار راه، راننده یک پیکان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو امد و از سمت چپ با من برخورد کرد.
انقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم
روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم.
نیمه چپ بدنم به شدت درد میکرد.
راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید فکر میکرد من حتما مرده ام.
یک لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم امد!
انقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان
روح از بدنم خارج میشود. به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم.
ساعت دقیقا 12ظهر بود.
نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم
گفتم:«این تعبیر خواب دیشب من است.
من سالم می مانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا ع منتظرند. باید سریع بروم.»
از جا بلند شدم. راننده پیکان گفت: شما سالمی!
گفتم: بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم.
با اینکه خیلی درد داشتم به سمت
مسجد حرکت کردم.
راننده پیکان داد زد: اهای، مطمئنی سالمی؟!
بعد با ماشین دنبال من امد. او فکر میکرد
هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم.
کاروان زائران مشهد حرکت کردند.
درد ان تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از ان فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم.
هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ
ما خواهد امد، اما همیشه دعا میکردم
که مرگ ما با شهادت باشد.
ادامه دارد....