لینک کانال باران عشق ۲ در ایتا ویژه همسران و فرزندپروری❤️😍
یک دوره رایگان بسیار ارزشمند در این کانال در حال اجراست...دوره خانواده موفق🌹
@baranbaranbb2
کتاب
#سه دقیقه در قیامت
#تجربه ای نزدیک به مرگ
قسمت اول: گذر ایام
پارت سوم
در ان ایام، تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم، وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم.
اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه، همان لباس یاران اخر الزمانی امام غائب از نظر
است.
تلاش های من بعد از مدتی محقق شد و پس از گذراندن دوره های اموزشی، در اوایل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم.
این را هم باید اضافه کنم که؛ من از نظر دوستان و همکارانم، یک شخصیت شوخ، ولی پر کار دارم.
یعنی سعی می کنم، کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم، اما همه رفقا می دانند که حسابی اهل شوخی و بگو بخند و سر کار گذاشتن و..... هستم.
رفقا می گفتند که هیچ کس از همنشینی با من خسته نمی شود.
در مانور های عملیاتی و در اردو های اموزشی، همیشه صدای خنده از چادر ما به گوش می رسید.
مدتی بعد، ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم.
خلاصه اینکه روزگار ما، مثل خیلی از مردم، به روز مرگی دچار شد و طی می شد.
روز ها محل کار بودم و معمولا شب ها با خانواده. برخی شب ها نیز در مسجد و یا هیئت محل حضور داشتیم.
سال ها از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت. یک روز اعلام شد
که برای یک ماموریت جنگی اماده شوید
سال 1390بود که مزدوران و تروریست های وابسته به امریکا، در شمال غرب کشور و در حوالی بیرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند.
ان ها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از انجا به خودرو های عبوری و نیرو های نظامی حمله می کردند، هر بار که سپاه و نیروی های نظامی برای مقابله اماده می شدند، نیرو های این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار میکردند.
شهریور همان سال و به دنبال شهادت سردار جان نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه ی سپاه، نیرو های ویژه به منطقه امده و عملیات بزرگی را برای پاکسازی کل منطقه تدارک دیدند.
ادامه دارد....
کتاب
#سه دقیقه در قیامت
#تجربه ای نزدیک به مرگ
قسمت دوم: مجروح عملیات
پارت: چهارم
عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیرو های پاسدار، ارتفاعات و کل منطقه مرزی، از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد.
من در ان عملیات حضور داشتم.
یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه کردم، حس خیلی خوبی بود.
ارزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم، اما با خودم می گفتم: ما کجا و توفیق شهادت؟!
دیگر ان روحیات دوران جوانی و عشق به شهادت، در وجود ما کمرنگ شده بود.
در ان عملیات، به خاطر گرد و غبار و الودگی خاک منطقه وـ..
چشمان من عفونت کرد.
الودگی محیط، باعث سوزش چشمانم شده بود. این سوزش، حالت عادی نداشت.
پزشک واحد امداد، قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب میشوی.
ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم، مرا اذیت میکرد.
چند ماه از ان ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد
که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی
شود.
نیرو ها به واحد های خود برگشتند،
اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم.
بیشتر، چشم چپ من اذیت میکرد.
حدود سه سال با سختی روز گذراندم.
در این مدت صد ها بار به دکتر های مختلف مراجعه کردم اما جوابی درستی نگرفتم.
تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده!
درست بود.
در مقابل اینه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده!
از طرفی درد شدیدی داشتم.
همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید.
و دیگر قابل تحمل نیست. کمیسیون پزشکی تشکیل شد.
عکس ها و ازمایش های متعدد از من گرفتند. در نهایت تیم پزشکی که متشکل از یک جراح مغز و یک جراح چشم و چند متخصص بود اعلام کردند:
یک غده نسبتا بزرگ در پشت چشم گردیده.
به علت چسبیدگی این غده به مغز، کار جداسازی ان بسیار سخت است. و اگر عمل صورت بگیرد، یا چشمان بیمار از بین می رود و یا مغز او اسیب خواهد دید.
ادامه دارد...
کتاب
#سه دقیقه در قیامت
#تجربه ای نزدیک به مرگ
قسمت دوم:: مجروح عملیات
پارت: پنجم
کمیسیون پزشکی، خطر عمل جراحی را بالای 60درصد می دانست
و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور یک جراح از تهران، کمیسیون بار دیگر تشکیل و تصمیم بر این شد که قسمتی از ابروی من را شکافته و با برداشتن استخوان بالای چشم، به سراغ غده در پشت چشم برود.
عمل جراحی من در اوایل اردیبهشت ماه 1394در یکی از بیمارستان های اصفهان انجام شد.
عملی که شش ساعت به طول انجامید.
تیم پزشکی قبل از عمل، بار دیگر به من و همراهان اعلام کرد: به علت نزدیکی
محل عمل به مغز و چشم، احتمال نا بینایی و یا احتمال اسیب به مغز و مرگ وجود دارد.
برای همین احتمال موفقیت عمل، کم است
و فقط با اصرار بیمار، عمل انجام میشود.
با همه دوستان و اشنایان خداحافظی کردم.
با همسرم که بار دار بود و در این سال ها سختی های بسیار کشیده بود وداع کردم.
از همه حلالیت طلبیدم و با توکل به خدا راهی بیمارستان شدم.
وارد اتاق عمل که شدم. حس خاصی داشتم.
احساس می کردم که از این اتاق عمل دیگر بر نمی گردم. تیم پزشکی با دقت بسیاری کارش را شروع کرد. من در همان اول کار بی هوش شدم.
ادامه دارد...
کتاب
#سه دقیقه در قیامت
#تجربه ای نزدیک به مرگ
قسمت سوم:: پایان عمل جراحی
پارت:: ششم
عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد.
پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند.
برداشتن غده همانطور که پیش بینی میشد با مشکل جدی همراه شد.
انها کار را ادامه دادند و در اخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد.....
احساس کردم انها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم.
ارام و سبک شدم.
چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد.
یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم.
با خودم گفتم:خدا رو شکر. از این همه درد چشم و سردرد راحت شدم.
چقدر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم.
برای یک لحظه، زمانی را دیدم که نوزاد و در اغوش مادر بودم!
از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم، برای لحظاتی با تمام جزئیات در مقابل من قرار گرفت.
چقدر حس و حال شیرینی داشتم.
در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم!
در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا، با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.
او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود.
نمی دانم چرا انقدر او را دوست داشتم.
میخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.
ادامه دارد....🖐🌹
🤲روش درمان بانامهای خدا🤲
💎دکترابراهیم کریم ،کشف کرده است که نام های زیبا خداوند،نیروی شفا بخش برای درمان بسیاری از بیماری ها دارند و بیماری خود او بهبود یافت
🌸ستون فقرات.....الجبار
🍃 قلب.....النور
🌸رگ قلب....الوهاب
🍃 اعصاب .....المغنی
🌸معده.......الرزاق
🍃 غده تیروءید.....الجبار
🌸سردرد.....الغنی
🍃 کلیه.....الحی
🌸روده ها......الرزاق
🍃پانکراس.....الباریء
🌸دردگوش....السمیع
🍃تیموس.....القوی
🌸غده فوق کلیوی....الباریء
🍃عضله ی قلب.....الرزاق
🌸چشم.....النورالبصیر
🍃سرطان....الله جل جلاله
🌸سینوزیت....الطیف الغنی
🍃شریان های چشمی ..المتعال
🌸قولون (روده بزرگ)....الرووف
🍃کیست چربی....النافع
🌸عصب چشم....الظاهر
🍃درداستخوان....النافع
🌸 رحم.....الخالق
🍃روماتیسم......المهیمن
🌸مثانه.....الهادی
🍃پروستات......الرشید
🌸فشارخون.....الخافض
🍃ریه .....الرزاق
🌸زانو......الرووف
🍃ران......الرافع
🌸عضلات.....القوی
🍃شریان ها......الجبار
🌸کبد....النافع
روش درمان :گذاشتن دست برمحل درد وگفتن نام خدا تا حد امکان ( تقریبا حدود چهل بار )
🌺 کپی با ذکر ۵صلوت
سلام و درود بشما خوبان...
بلطف خدا ترم چهارم دوره الفبای قوانین زندگی و مثبت اندیشی ثبت نامش شروع شده....دوره از شنبه استارت میخوره ..
شهریه دوره ۱۵۰ تومنه که با تخفیف تا پنچشنبه فقط ۱۱۰ تومنه....🖐
عزیزانی که تا بحال در این دوره نبودن و تمایل دارن در دوره باشن بشرطی که ۴ ماه را با هم ثبت نام کنند ۵۰ درصد تخفیف ویژه خواهند داشت....
این دوره الفبای آموزشی تمام دوره هامونه و بنده بهمه پیشنهادش میکنم ...
باید با الفبا آشنا باشیم تا بتونیم بخونیم و بنویسیم...
پس در هر زمینه ای که قصد رشد داریم(ثروت سلامتی روابط معنویت و...) باید اول الفباشو بلد باشیم تا بتونیم در اون حوزه عالی عمل کنیم..
اگه واقعا عاشق خودت هستی بخودت هدیه آگاهی بده...باور کن پولش به اندازه پول یه مانتو یا تیشرت هم نمیشه!!!
یه کم خرج درونت کن...خرج روانت...خرج روحت...
اونوقت ظاهر شکیل و باطن مثبت و زیبا با هم ...😉😍
سوالی داشتی اینجا ازم بپرس👇👇👇
https://eitaa.com/safire_eshghe