eitaa logo
بارانه های انتظار حوزه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها
183 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
خیر مقدم خدمت تمامی اعضای محترم کانال. جمع حاضر به منظور زنده نگه داشتن مبانی دینی و اعتقادی است. بصیرت افزایی از ضروریات فرهنگ انتظار است . طلاب حوزه علمیه خواهران فاطمه الزهرا سلام الله علیها و دانشجویان استاد انصاری میزبان شما خوبان هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کم‌حسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از دزاژ استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشک‌هایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و می‌شد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می‌رود...» نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرین‌تر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر با صندوق‌های خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، برای یافتن داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، راهی این مسیر پر رنج می‌شوند. این تنها جایی است که نمی‌خواهم هیچ مادری درکم کند‌. صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم اتفاقا خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ‌زده‌ی اطرافمان رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا، نه مراتع سرسبزش! اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید این و اون باشیم که کلاه‌مون پس معرکه است.» با خنده‌‌ام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»
37.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعلــے‌حضرت‌: +شما‌زنـــان، متقلب و شرور هستید‼️ • • ببینید تفاوت نوع نگاه محمدرضا پهلوی به زن و نوع نگاه رهبران انقلاب اسلامی را به این جنس لطیف :)✨ https://eitaa.com/joinchat/2000486559Cba193ea66f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحمدلله الذی خلق الحسین ....🌺 🌷برگزاری مراسم جشن و سرور به مناسبت سالروز ولادت سرداران کربلای معلی 🎙سخنران : استاد حوزه سر کار خانم ولی نژاد 🎙با مدیحه سرایی ذاکران اهل بیت 🕌 مکان : فاز ۴مهرشهر بلوار خانزاده حسینیه مسحد پیامبر اعظم زمان ۱۴۰۲/۱۱/۲۴ لغایت ۱۴۰۲/۱۱/۲۶ به مدت سه روز ⏰ ساعت: ۱۵:۳۰
🌷معاونت فرهنگی-تبلیغی حوزه علمیه فاطمه الزهراسلام الله علیها از برگزاری مراسم جشن و سرور به مناسبت اعیاد شعبانیه ، ولادت سرداران کربلا با حضور دکتر شیری و مادحین اهل بیت خبر داد. 🔸ایشان در ابتدا از فضلت ماه شعبان سخنانی را ایراد نمودند. 🔹سپس از ویژگی‌های مشترک امام حسین علیه‌السّلام با پیامبران و امامان را بیان کردند همچنین از اوصاف و صفات مختص به ایشان بیانات ارزشمندی فرمودند. 🔸وی عرش الرحمان را مطرح نمودند و اذعان داشتند که قابل فهم، درک و تصور نیست، فرمودند: عرش مرکز مدیریت و فر ماندهی خدا می باشد. 🔹در پایان با مداحی ذاکرین و پذیرایی مجلس به اتمام رسید.
❌از اسلام و آخوندا متنفرم چون طرفدار کودک‌ همسری و‌چند همسری هستند!!! رهبران آخوند جمهوری اسلامی ایران:
جشن اعیاد شعبانیه✨ ❇️ تعامل و همکاری مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها با کانون فرهنگی هنری فاطمیه سلام الله علیها ⏰ زمان برگزاری مراسم: روز پنجشنبه ساعت : ۱۴:۳۰ سخنران : سرکارخانم محمدی مداح: سرکارخانم انگوتی 🔎 آدرس: حصارک پایین، خیابان فروردین، کوچه فاطمیه، کوی خرداد کانون فرهنگی هنری فاطمیه(سلام الله علیها) 🍃منتظر حضور سبزتان هستیم🍃
🌷🌷🌷 سه نور آمد به عالم پر ز احساس معطر هر سه از عطر گل یاس سه نور تابناک آسمانی حسین بن علی، سجّاد و عبّاس 🎙سخنران و مدیحه سرا: استاد حوزه ودانشگاه سرکار خانم انصاری مکان: کمالشهر خیابان بهشتی کوچه فح ۱۰ فرعی اول شرقی ساختمان لاله زمان: ۱۴۰۲/۱۱/۲۵ ساعت: 🕰 ۱۵
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی دختر ایرانی از اینکه به گفته ی خودش تو آمریکا همه چی بین زن و مرد دونگیه ، دچار شوک فرهنگی میشه ! چون به واسطه ی ایرانی بودنش صرفا یه تعریف انتزاعی از واژه ی برابری تو ذهنش بوده ! و الان که با واقعیت مواجه شده ، دچارشوک شده.. «مرد تنهای شبانه روز»
روزهای خوب..... خاطرات رو بـرامون به‌ جا می‌ذارن. روزهای بد ...... درس‌های زندگی‌ رو..... سلام صبحتون بخیر و شادی انشاالله عیدتون مبارک 💐🌺
💢 آتش به اختیار طلاب خواهر در البرز قوی ♻️ در ادامه، طرح جهاد حضور این بار با اهالی فاز ۴مهرشهر، حماسه حضور فرمایشات حضرت آقا: 🌷🌷حضور در انتخابات وظیفه شرعی، ملی و انقلابی است؛ انتخابات جهاد عمومی و امتحان الهی است 🎙 سخنران : آقای دکتر محمد مهدی جعفری فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی زمان : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰ 🕰 : ۹ ✅ با موضوع شرکت حداکثری در انتخابات 🕌 مکان: فاز ۴مهرشهر چهار راه هنرستان مدرسه علمیه فاطمه الزهراسلام الله علیها البرز