eitaa logo
برای کوثر
350 دنبال‌کننده
2هزار عکس
88 ویدیو
14 فایل
✨ ما می گوییم تا شرك و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. امام خمینی(ره) ✨
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ اوایل دهه هشتاد بود که هر دویمان تقریبا همزمان از تبریز رفتیم؛ من، «مهر» سال هشتاد و دو و محمودرضا «بهمن» همان سال. محمودرضا برای گذراندن آموزشهای دوره پاسداری در دانشگاه امام حسین (ع)، و من برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران زندگی دانشجویی را سال هشتاد و دو در تهران شروع کردیم. آن روزها من امکان تماس با محمودرضا را نداشتم اما محمودرضا گاهی با خوابگاه تماس می‌گرفت و تلفنی از اوضاع و احوال هم باخبر می‌شدیم و اگر وقت داشت، قراری می‌گذاشتیم و همدیگر را می‌دیدیم. موبایل نداشتیم و تماس‌های گاه و بیگاهی که محمودرضا با خوابگاه می‌گرفت، تنها راه ارتباطی‌مان بود. یکبار زنگ زد و بی‌مقدمه با صدایی آرام گفت: «احمد! من بیمارستانم.» انتظار چنین تماسی را نداشتم؛ با نگرانی پرسیدم: «بیمارستان چرا؟ چی شده؟» گفت: «کسی نفهمه من اینجام، خب؟!» دوباره پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «پرش داشتیم؛ موقع فرود با چتر، خوردم زمین و انگشت شست پام شکست.» گفتم: «فقط انگشتت شکسته؟» گفت: «آره!؛ فقط شست پام!» پرسیدم: «کدوم بیمارستانی؟» گفت: «بقیة‌ الله (عج)... اگر میتوانی بیا». گفتم: «الان راه می‌افتم.» بعد دوباره تکرار کرد: «کسی ندونه ها من اینجام!» منظورش این بود که پدر یا مادر در تبریز ندانند که اتفاقی برایش افتاده. ادامه 👇
برای کوثر
#برای_محمودرضا ✨ اوایل دهه هشتاد بود که هر دویمان تقریبا همزمان از تبریز رفتیم؛ من، «مهر» سال هشتاد
وقتی وارد اتاقی که بستری بود شدم، مسخره‌بازیش گل کرد؛ ولی من یواشکی دلم برایش سوخت. محمودرضا ته‌تغاری خانه‌مان بود و همیشه توی خانه لوسش کرده بودیم. من، حالا هم که یاد آن روز و آن انگشت باند پیچی شده می‌افتم باز دلم برایش می‌سوزد! بعد از شهادتش بود که یکی از همسنگرهایش برایم تعریف کرد که انگشتی که آن روز شکسته بود، ربطی به پرش با چتر نداشته و موقع انجام تمرینات کاراته شکسته بوده!! وقتی حقیقت را فهمیدم، هم خنده‌ام گرفت، هم حالم گرفته شد. محمودرضا آن روز پشت تلفن حقیقت را به من نگفته بود و دقیقا به همین خاطر توانسته بود مرا بکشاند بیمارستان! لابد می‌دانسته که اگر بگوید انگشتش توی باشگاه شکسته، من همانجا پشت تلفن دو تا حرف مسخره بارش می‌کنم و سر و ته قضیه را با «لوس نشو؛ طوریت نشده»، هم می‌آورم. حالم گرفته شد وقتی فهمیدم که محمودرضا آن روز در تنهایی‌اش به من احتیاج داشت و با بزرگ کردن حادثه مرا به بیمارستان کشانده بود! حالا این منم که به او و گوشه چشمش در تنهایی روز قیامت احتیاج مبرم دارم... کاش مرا هم آنروز قاطی آدم حساب کند. 🆔 @Barayekosar
💠شهید محمودرضا بیضائی 🍃🌸 میگفت: خیلی به امام زمان ارادت داشت. ازین ارادتای خشک و خالی که فقط بشینی بگی «آقاجان کی میای دورت بگردم» نه! دنبال آمادگی بود دنبال آماده سازی بود دنبال آگاهی بود. میگفت: همون اولای دوره آموزشی با چند تا از بچه ها دوره های مهدویت راه انداخته بود در مورد علایم آخرالزمان و آیات و روایات در مورد امام زمان و از اینجور مسایل صحبت میکردن،البته جلساتشون زیاد طول نکشید چون یکی از فرماندهاشون فهمیده بود و بهشون گفته بود که تعطیلش کنن. محمودرضا هم راحت پذیرفته بود. خودش میگفت تو اینجور جلسات اگه استاد نداشته باشی احتمال به انحراف کشیده شدن و مراد و مرید بازیای الکی زیاده. (تجربه اش رو هم داشت.) اما همش دنبال مطالعه درباره حضرت و شرایط ظهور و آمادگی برای ظهور بود. این رو از نامه ی معروفی که برای خانومش تو ماههای آخر نوشته بود میشد کامل دید. میگفت: خلاصه اینکه انتظار محمود، یه انتظار واقعی بود. نمیخوام الکی محمود رو گندش کنم یا حالا که شهید شده مقدس بازی در بیارم،نه. محمود واقعا دغدغه امام زمانش رو داشت. واقعا داشت سعی میکرد آماده باشه. واقعا فرمایشات حضرت آقا و اطاعت از دستوراتشون رو در راستای ظهور و تمرینی برای ظهور میدید ... 🆔 @Barayekosar
🔸به سوی معشوق 🍃🌸 ظهور این جوانان نشانه ای است بر پایان عمر حاکمیت ظلم و استکبار و نزدیک شدن دولت کریمه ی آل محمد (ص) .... هجدهم آذر آقا محمودرضا تولدت مبارک 🌸🌸 🆔 @Barayekosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 الله اکبر به این شکوه صحن و مرقد می گیره خورشید، نورش رو هر روز از این گنبد ... 🏷 به‌مناسب سالروز شهادت حضرت عَلی‌ِّبن‌الموسَی الرّّضا ( علیه‌السّلام ) 🎤 با نوای: حاج محمود کریمی (ع) (ع) 🆔 @Barayekosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🍃 هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا 🍃 که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست 🍁🍁🍁 🌺ما چــلہ نــشــین شــب یـــــلداۍ ظـــــهــوریــــم🌺 🆔 @Barayekosar
برای کوثر
﷽ 🍃 هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا 🍃 که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست 🍁🍁🍁 🌺ما چــلہ نــشــین شـ
﷽ 🍃پاورچین پاورچین می‌آیم و کنار قاب عکست می نشینم ... مهمان هایت رفته اند و مثل هر سال ته تغاری از آن من است ... می‌نشینم و حالا تو از کوثرت پذیرایی کن ... 🍁 برگ برگ پاییز را شمرده ام تا امشب برسم به تولدت ... واژه واژه را کنار می زنم تا تو برایم حرف بزنی ؛ حرف هایی که فقط امشب بر زبانت می آید و می رود تا سال بعد ... نبضم را بیدار می کند تا دوباره زنده شوم... ای دورترین و نزدیک ترین به من بابا ؛ کاش ادامه دار شوی در دخترت ... 🌿 چله ی سرد روبه رویم تنها گرمای وجود تو را می خواهد ... صدای آمدنت را می شنوم ؟ خنده ات چون اناری می شکند در دلم و تمام دنیایم را سرخ می کند.... 🍃 🆔 @Barayekosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا