Part03_مدیر مدرسه.mp3
4.74M
کتاب صوتی ” مدیر مدرسه” اثر جلال آل احمد
تهیه شده در #رادیو_پلاک
با صدای استاد #بهروز_رضوی
#جلال_آل_احمد
#مدیر_مدرسه
#داستان_ایرانی
╔═.🍃🌸🌼🍃.════╗
@barnamehaye_farhangi
╚════.🍃🌼🌸🍃.═╝
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
علی بیخیــال ؛
او سهمش پرواز بود ...
علی جوانی بود که تمام اعضا و جوارحش را
در کنترل خود داشت او دفترچه ای داشت که
نامش را «طریق پرواز » گذاشته بود و اعمال
روزانه خود را در انتهای روز با امتیاز مثبت و
منفی مشخص میکرد و اینگونه به حسابرسی
اعمالش میپرداخت و به خود تذکر میداد ...
او از شاگردان آیتالله حقشناس بود
در بخشی از وصیتنامهاش آمده است :
من خیلی کمتر عطر خریدهام زیرا هر وقت
بوی عطـر می خواستم از ته دلم می گفتم
"حسین جان" آن وقت فضا معطر می شد.
علی در سن ۱۹سالگی در عملیات بدر به فیض
شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا (س)
به خاک سپرده شد .
کتاب « علی بیخیال » زندگینامه و خاطرات
این شهید عزیز است که به همّت گروه فرهنگی
شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است.
#شهید_علی_حیدری
#روحش_شاد_باصلوات
╔═.🍃🌸🌼🍃.════╗
@barnamehaye_farhangi
╚════.🍃🌼🌸🍃.═╝
╔═.🍃🌸🌼🍃.════╗
@barnamehaye_farhangi
╚════.🍃🌼🌸🍃.═╝
🇮🇷🌸
🍀
💢 #عکس_نوشت
🌀موضوع: حماسه انتخابات
🍃🌻🍃
🌺 #مقام_معظم_رهبری: حماسه انتخابات؛ مشتی محکم بر سینه تحریم کنندگان و مخالفین و معارضین انتخابات بود ... .
#جریان_انحراف
#روشنگری
#ثامن
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🍀
🇮🇷🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
آورده است که فردی نشسته بود و یارب میگفت.
#شیطان بر او ظاهر میشود و میگوید:
تا به حال این همه یارب گفتهای،
چه فایده داشتهاست؟
مرد دلش شکست ...
از دعا کردن منصرف شد و خوابید .
شب کسی به #خواب او آمد و گفت:
چرا دیگر یارب نمیگویی؟
جواب داد:
چون جوابی نمیشنوم و میترسم از درگاه خدا مردود باشم.
پس چرا #دعا بکنم؟
گفت:
#خدا مرا فرستاده است تا بگویم این یارب گفتنهایت
همان لبیک و جواب ماست ...
یعنی اگر خدا نخواهد صدای ما به درگاهش بلند شود
اصلا نمیگذارد #یارب بگوییم.!🍃
#من_حجاب_را_دوست_دارم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@barnamehaye_farhangi
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی را وزیری عاقل بود که از وزارت دست برداشت.
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است.
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن میکند.
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که او نمی خورد و مرا میخوراند.
سوم: آنکه تو خواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای من چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و او می بخشاید.
خدایا ما را یک لحظه هم به حال خود وا مگذار
#من_حجاب_را_دوست_دارم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@barnamehaye_farhangi
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟
حضرت علی(ع) فرمودند:
خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی
❶ (الحمدلله علی کل نعمه)
خدایا شکرت برای هر نعمتی که به من دادی
❷ (و اسئل لله من کل خیر)
و از خداوند میخواهم هر خیر و خوبی را
❸ (و استغفر الله من کل ذنب)
خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم
❹ (واعوذ بالله من کل شر)
خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها
📚بحار الانوار ، ج91
#من_حجاب_را_دوست_دارم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@barnamehaye_farhangi
خفاش تنها.mp3
10.59M
قصه های خاله ماهرخ تقدیم می کند 🌸
🎙گوینده : سرکارخانم لک
╔═.🍃🌸🌼🍃.════╗
@barnamehaye_farhangi
╚════.🍃🌼🌸🍃.═╝
سلام علیکم
همراهان گرامی شب جمعه هستش شب زیارتی آقامون ابا عبدالله الحسین علیه السلام
مطلب پایین را حتما مطالعه کنید
التماس دعا
"السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام"
🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
╔═.🍃🌸🌼🍃.════╗
@barnamehaye_farhangi
╚════.🍃🌼🌸🍃.═╝
استاد قرائتی:
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
🦋لطفا حسینی واقعی باشیم🦋
╔═.🍃🌸🌼🍃.════╗
@barnamehaye_farhangi
╚════.🍃🌼🌸🍃.═╝