eitaa logo
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
4.6هزار دنبال‌کننده
410 عکس
383 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پانصد_شصت_شش🎬: جارچیان در کوی و برزن خبر از برقراری جلسه ای با ح
مردم خیره به پیرمردی بودند که آثار عبادت زیاد در چهره اش هویدا بود، پیرمردی که در برهه های حساس تاریخ در شکل و شمایلی که تاثیر گذار جمع ان زمان باشد، ظاهر می شود تا حرف خودش را به کرسی بنشاند. پیرمرد که دید همه ی جمع به او چشم دوخته اند، مانند بزرگان عصای دستش را بر زمین کوبید و گفت: ای مردم! من از رازی آگاه شدم که نگه داشتن آن برایم بسیار سنگین است، رازی که حق تک تک شماست تا از آن با خبر باشید و اگر من بمیرم و با خودم این راز را به گور ببرم، می ترسم که خداوند مرا بازخواست کند که چرا حقیقت را عیان نکردم... در این هنگام همهمه ای در میان جمع پیچید و جوانی صدا زد: از چه سخن می گویی ای پیرمرد عابد؟! و مردی دیگر فریاد زد: چه حقیقتی ست که نگفتنش ممکن است باعث خسران تو شود؟! پیرمرد آه کوتاهی کشید تا جمع احساسی تر شود و سرش را تکان داد و گفت: من می دانم،یعنی به من الهام شده که سلیمان چگونه بر شما حکومت می کرد، ترفندهای سلیمان که باعث حکمرانی اش در ملک وسیعی شده بود، برای من از روز روشن تر است، او با حیله و نیرنگ بر شما حکومت می کرد و وانمود می کرد که حرف و سخنش از جانب خداست ... همهمه بالاتر گرفت و پیرمرد هم صدایش را بالا و بالاتر برد و فریاد زد: آهای مردم، همگان بدانید که کل علومی که سلیمان با آن بر شما حکومت می کرد در کتابی ست که زیر تخت سلیمان پنهان شده است در این هنگام جمعیت با هم فریاد زدند آن کتاب را به ما نشان بده.. پیرمرد که کسی جز ابلیس نبود با عصایش به کاشی ای که قبلا خود در انجا قرار داده بود کرد و گفت: پشت آن کاشی کتاب سحر و جادوی سلیمان است. جمعیت به طرف تخت هجوم آوردند و در چشم بهم زدنی کاشی را از جا کندند و کتاب را که همان کتاب سحر و ساحری ابلیس بود بیرون آوردند و تا چشمشان به آن افتاد شروع کردند به ناسزا گفتن به سلیمان نبی... آصف و تعدادی از مؤمنان که در انجا حضور داشتند فریاد برآوردند: اینها همه مکر شیطان است، سلیمان نبی خدا و مؤمن به خداوند یکتا بود و از هر سحر و جادویی به دچر و بی نیاز بود اما صدای آصف و مؤمنان در غوغای ابلیسیان گم شد و به گوش کسی نرسید ادامه دارد... @bartaren 🌙✨🌕✨🌕✨
چه اتفاقی افتاده که مداحان، سخنرانان، رسانه ملی و... درحال دعوت برای شرکت در پویش چهله دعای عهد هستند طبق اطلاعات به دست آمده گروهی از علمای بزرگ توصیه جدی کرده‌اند که👈 اگر برای آینده جمهوری اسلامی و سلامت رهبر انقلاب نگران هستید و می‌خواهید کاری کنید؛ دعای عهد بخوانید. به همین دلیل این پویش بزرگ به راه افتاده است.از شما خواهش می‌کنیم که جدی بگیرید و عدد یک را به ۳۰۰۰۴۰۴ ارسال کنید و در این پویش شرکت کنید. حتما خواندن دعای عهد استمرار داشته باشید. برای تمام گروه‌ها و دوستان خود ارسال کنید، شاید این مهم‌ترین مطلبی است که شما خوانده‌اید 🎬 برای بیداری وجدانها @Bidari_Media
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پانصد_شصت_شش مردم خیره به پیرمردی بودند که آثار عبادت زیاد در چه
🎬: کتاب سحر جلوی مردم گشوده بود، کتابی بسیار زیبا و شکیل با جلدی کنده کاری شده با طلا مردم مانند گرسنه ای که به غذای لذیذی رسیدند به کتاب حمله ور شده بودند، هر ورقی که زده میشد، باور مردم بر اینکه سلیمان جادوگری چیره دست بود بیشتر میشد. پیرمرد فتنه انگیز که همان ابلیس بود، با دیدن این صحنه خنده ای کرد، او کارش را به تمام و کمال انجام داده بود، الان دیگر مهم نبود که آصف جانشین سلیمان بشود یا نشود، مهم این بود که کتاب سحر ابلیسی اینک به اسم کتاب سلیمان در دست مردم و نخبگان بنی اسراییل بود. سلیمان نبی عمری تلاش کرد تا سحر و ساحری را از جامعه پاک کند و به مردم بفهماند که بالاترین قدرت ها در دست خداست و اگر خدا بخواهد و بنده اش مؤمن باشد این قدرت در اختیار بندگان مومن قرار می گیرد و اینک ابلیس با این ترفند تلاش چندین و چند ساله ی سلیمان نبی را بر باد داد. از طرفی راهی دیگر برای نفوذ در دین باز شد و اینک نخبگان بنی اسرائیل نه تنها الواح تورات را در کتاب مقدس می نگاشتند بلکه اموزه های ابلیس را که در این کتاب گرد آمده و به اسم سلیمان بود را وارد کتب مقدس می کردند و از این زمان پدیده ی تحریف کتاب آسمانی آغاز شد. در این زمان علاوه بر اینها، ابلیس به هدف خاص و بسیار مهم و حیاتی دیگری هم نیز رسید، اگر تا قبل از این فرودگاه شیطان طاغوت هایی مانند نمرود و فرعون بود که علنا با خدا و فرامینش مخالفت می کردند اما اینک فرودگاه شیطان و کسی که اوامر او را اجرا می کرد از نخبگان بنی اسرائیل و در بدنه ی خواص بود، ساحرانی که به عنوان عالمان دین کتاب تحریف شده را به مردم عرضه می داشتند و در این زمان فعالیت و تبلیغات ابلیس، مسیری تازه را مورد نظر و هدف قرار داده بود. با جلسات زیاد و استدلال های گوناگون، بالاخره مؤمنان بنی اسرائیل توانستند آصف را جانشین سلیمان نبی قرار دهند، اما آصفی که با این تبلیغات مسموم در بین مردم نفوذی نداشت و کسی مانند قبل حرف او را نمی خواند و به او اعتماد نداشت ادامه دارد... @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
📚کتاب حیوان ناطق تا ملکوت (برای مطالعه مطالب کتاب لطفاً از اولین پیام کانال شروع کنید) ✨ لینک اولین پیام 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/heyvannateghtamalakut/5
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پانصد_شصت_هفت🎬: کتاب سحر جلوی مردم گشوده بود، کتابی بسیار زیبا و
🎬: ملک عظیم سلیمان که از عربستان و یمن و مصر تا خلیج فارس پهنا داشت و حتی در روایاتی کل ممالک زمین که در آنجا بشر وجود داشت را در بر می گرفت، حالا در دستان ساحرانی که نماینده شیطان بودند اما لباس نخبگان دین یهود را برتن داشتند می لرزید. و خوب است در این زمان سری بزنیم به سرزمین بزرگ و پر از نعمت سبأ تمدن سبا درست بعد از سفر بلقیس به اورشلیم و مواجه ی او با صرح و دیدن گوشه ای از عظمت آسمان ها که نشانگر وجود خداوندی یکتا و بی همتا بود، به طور کامل در اختیار سلیمان قرار گرفت. ملکه سبأ حکم کرد که همه از آیین خورشید پرستی به دین ابراهیم نبی و حضرت سلیمان که یکتا پرستی بود درآیند و همگان از این امر بلقیس اطاعت کردند، ملک سبا هم سرزمین پهناوری بود که مرکز این حکومت در یمن امروزی در جنوب عربستان، جایی که سرسبزترین منطقه شبه جزیره است، قرار داشت، گویی این سرزمین بهشتی گمشده در روی ارض خاکی بود. وضعیت این منطقه در آن زمان، متفاوت از امروزه بوده است و اصلا قابل مقایسه با یمن امروزی نبوده است و طبق آیات قران یمن قدیم دارای دریایی با آب گوارا و زلال بوده است که طبق دستور حضرت سلیمان خلیجی از آن دریا تا اقیانوس هند احداث شده بود تا همه ی مناطق از این آب بهرمند شوند و هدف از پایه ریزی این خلیج برای انتقال حجم آب از آنجا به مناطق اطراف بوده است، سلیمان نبی که نیروی اجنه را در اختیار داشت دستور ساخت سدی عظیم را داده بود، سد بزرگی از صخره و ساروج روی آن درست کرده بودند که با برنامه ای منظم و مهندسی شده که همه از علم الهی بود که از طرف خداوند تحت اختیار سلیمان نبی قرار داده شده بود، به تمام مناطق کانال کشی شده بود. و به همین دلیل کم کم و به مرور زمان در اطراف آن در شرق و غرب باغهای بزرگی به اندازه ده روز رفتن قافله با درختان در هم تنیده و پر بار و پر برکت به وجود آمده بود، این باغ ها از یمن تا شام کشیده شده بودند و بین آن شهر ها و دهکده های آباد و به هم پیوسته به وجود آمده بود که مسافران در هیچ منزلی محتاج توشه نبودند و همچنین امنیت کامل در شب و روز نیز برقرار بود، این تصویر زیبا می تواند گوشه ای کوچک از دنیای پس از ظهور حضرت حجت باشد و اگر ما به ظهور نرسیدم، نعمتی مافوق تصور را از دست داده ایم. در زمان حضرت سلیمان، ملک سبا هم اینچنین رونق گرفته بود یعنی سراسر ملک سلیمان چنین غنی شده بود اما سرزمین سبا مانند نگینی در بین بقیه ی سرزمین ها می درخشید، این وضعیت گل و بلبل بود تا اینکه حضرت سلیمان از دنیا رفت و خبر فوت سلیمان نبی به سرزمین سبأ رسید و... ادامه دارد... @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #اولین_مظلوم #قسمت۱۶🎬: حالا حضرت زهرا از گریه بر مزار پدر محروم شده بود، اما او محک
🎬: زهرای مرضیه، این منصوره ی دوران دختری که دست پرورده ی محمد ص بود و ذخیره ی روزهای تنهایی علی ع، به پاخواسته بود و با گریه هایش، با خطبه هایش مردم را بیدار می کرد و کار به همین جا ختم نشد. زهرا به همراه علی و حسن و حسین، این چهار کلمه ی مقدس، چهار نور الهی که دنیا برای وجود نازنینشان پا گرفته بود، شبها به در خانه ی مهاجرین و انصار می رفتند و بیعت غدیر و سفارش های پیامبر را گوشزد می کردند، آن مردمان دنیا طلب شب به دختر رسول قول می دادند که فردا برای یاری ولیّ بلافصل پیامبر بپا خیزند و چون روز سر میزد مانند جانورانی موزی در سوراخ خود می خزیدند و فراموش می کردند که چه قولی داده اند... تمام این فعالیت ها به گوش عوامل حکومت رسید، دیگر طاقت حکومتیان غاصب طاق شده بود، اگر مقابل زهراس نمی ایستادند و او را ساکت نمی کردند، زهرا س قادر بود که یاران علی ع را روز به روز بیشتر کند و این زنگ خطری بود برای حکومت... پس به شور و مشورت نشستند، نتیجه مشخص بود، باید در یک حرکت سریع زهرای مرضیه را خاموش می کردند، اما این منصوره ی دوران که تا پای جان پای اسلام ناب محمدی ایستاده بود را فقط به یک طریق می توانستند ساکت کنند و تنها راهش این بود که علی ع را وادار به بیعت با خلیفه ی خود خوانده کنند. پیشنهاد داده شد و طرح ریخته شد و حالا می بایست نقشه ی شومشان اجرا شود طبق نقشه ای که کشیده بودند، گروهی چهل نفره که شامل خبیث ترین افراد مدینه که در بی رحمیشان تردیدی نبود با شمشیرهای آخته به سمت منزل مولا علی ع یورش می بردند، طبق پیش بینی که کرده بودند، علی پشت در می آمد،یا تسلیم می شد و بیعت می نمود و یا قد علم می کرد و به این ترتیب بهانه ی لازم را به دست لات های مدینه می داد و آنها در یک نبردی نابرابر علی را می کشتند و غائله ختم می شد و طبق پیش بینی حکومتیان این یورش برد برد بود،چه علی تسلیم می شد و چه ایستادگی می کرد، در هر دو حالت به نفع آنها بود، اما آنها نمی دانستند به اعجاز زهرا معادله ی آنها کن فیکون می شود... ادامه دارد... @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #اولین_مظلوم #قسمت۱۷🎬: زهرای مرضیه، این منصوره ی دوران دختری که دست پرورده ی محمد ص
🎬: چهل نفر مرد جنگی و بی رحم و خبیث که سردسته ی آنها قنفذ ملعون، غلام عمربن خطاب بود به سمت خانه ی زهرا و علی رفتند و قبل از آن دسیسه چینان حکومتی مردم را گروه گروه وارد مسجد می کردند تا به خیال خود مردم شاهد بیعت مولا علی با خلیفه ی غاصب باشند. از مسجد تا خانه ی علی راهی نبود،آخر خانه ی علی همان مسجد و مسجد همان خانه ی علی بود،زیرا اراده ی خداوند این بود که علی را گرامی دارد، خداوند می خواست علی در کعبه متولد شود و در مسجد زندگی کند تا مردم بفهمند و بدانند که دین خدا بدون علی معنا ندارد... قنفذ و گروه منافقش به درب خانه رسیدند و شروع به کوفتن در کردند. ناگهان صدای زهرای مرضیه، منصوره ی دنیا بلند شد: کیستی و چه می خواهید؟ قنفذ صدایش را بالا برد برد و گفت: قاصد خلیفه ی مسلمین هستم و اجازه ورود به خانه می خواهم.. زهرا فرمود: خلیفه ی مسلمین در خانه است و من اجازه ی ورود به این خانه را به تو و هم پیاله هایت نخواهم داد. قنفذ که با شنیدن این سخن خشمگین شده بود فریاد زد: ای علی! خلیفه ی پیامبر تو را احضار کرده است مولا علی فرمودند: چه زود بر پیامبر خود دروغ بستید! قنفذ که با حرکت زهرای مرضیه تمام برنامه هایش بهم ریخته بود به مسجد بازگشت و سخنان زهرا س و علی ع را به ابوبکر رساند. ابوبکر که طبیعتی ملایم تر از بقیه داشت با شنیدن این حرف حالتی اندوهگین به خود گرفت و عمر که ترسیده بود نقشه هایشان بهم بریزد فریاد زد: قنفذ، دوباره به خانه ی این متخلف برو و او را به اینجا بیاور.. ابوبکر هم حرف عمر را تایید کرد و قنفذ ملعون بار دیگر به منزل مولای عرشیان و فرشیان امیرمومنان علی بن ابیطالب مراجعه کرد و باز فریاد زد: خلیفه ی رسول الله تو را برای بیعت به مسجد فرا خوانده در این هنگام مولا علی از داخل فرمودند: سبحان الله! ابوبکر مقامی را مدعی شده که از آن او نیست قنفذ به مسجد برگشت و پاسخ مولا علی ع را به ابوبکر گفت، ابوبکر ساکت شد، حرفی برای گفتن نداشت چون از واقعه ی غدیر و بیعتشان با مولا علی به عنوان ولی بلافصل پیامبر نزدیک دو ماه می گذشت. و اینبار باز هم عمر میدان داری کرد، او می خواست به هر طریق ممکن علی علیه السلام را به بیرون کشاند. پس همانطور که از در مسجد خارج میشد، مانند دیوانه ای مجنون فریاد می زد: هیزم جمع کنید...هیزم جمع کنید که باید کار را به اتمام برسانیم در این هنگام یکی از افراد گروه قنفذ گفت: هیزم برای چه؟! عمر فریاد زد: می خواهم خانه ی علی را به آتش بکشم. در این هنگام سکوت بر جمع حاکم شد، انگار کل جمعیت از این همه خباثت و جسارت متعجب شده بودند.. یکی از نامردان گروه در عین نامردی آرام گفت: آخر در این خانه تنها دختر رسول الله است، پشت در ذریه ی حضرت رسول است و همه ی ما به چشم خود احترام و محبت حضرت رسول را به دخترش شاهد بودیم پس... عمر چشمانش را از حدقه درآورد و به میان حرف او دوید و گفت: نشنیدید چه گفتم؟! هیزم جمع کنید، برای من فرق نمی کند چه کسی پشت در هست، مگر من از دختر پیامبر میترسم؟! ادامه دارد... @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پانصد_شصت_هشت🎬: ملک عظیم سلیمان که از عربستان و یمن و مصر تا خلی
🎬: سلیمان نبی از دنیا رفت و کم کم این خبر در کل ملک سلیمان پیچید، تاجرانی که از ملک سلیمان به سمت سرزمین سبأ می رفتند این خبر را با آب و تاب فراوان برای مردم سبا بازگو کردند شیطان که همه جا جولان می دهد و شیطانک ها همیشه به کار و فعالیت هستند در بین نخبگان و اشراف سبا نفوذ کردند، آنها دیگر اهمیتی به یکتا پرستی که سلیمان نبی پایه گذار آن در ملک سبا بود نمی دادند و کم کم دچار غرور و تکبر شدند. اشراف سبا خود را برتر از باقی ممالک می دیدند و فوران نعمت در این سرزمین آنها را به اشتباه انداخته بود و فکر می کردند این نعمت نه از جانب خداوند،بلکه به خاطر عملکرد خودشان است و برای همین به دنبال کاری بودند که مرز خود با دیگر مردم را ایجاد کنند تا توان بروز اشرافیت خود را داشته باشند و بتواند مهتر و بزرگ همه ی مردم باشند، پس دعا کردند بین راههای آنها جدایی ایجاد شود. در واقع عملیاتی که ابلیس در این سرزمین انجام داد به انقلابی مادیاتی و نوعی میل به قارونیسم در اشراف سبا به وجود آورده بود. نتیجه این هدف و مقصد تمدنی تغییر وضعیت ژئوپلتیک منطقه بود. در اثر طغیان گناه تمدنی که عموما از اشراف آغاز شده و کم کم به بدنه جامعه و افراد عادی هم سرایت کرد تکوین عالم تغییر کرد و این سنت روزگار است. در این زمان گویی قهر خداوند شامل حال این مردم شد و سد عظیمی که به امر سلیمان نبی برپا شده بود و رونق سرزمین سبا پس از احداث این سد چندین برابر شده بود، توسط جوندگان سوراخ شد و از بین رفت. سد خراب شد و آب طغیان کرد و بی رحمانه به پیش می رفت و خیلی زود سراسر منطقه را گرفت. این واقعه تقریبا شبیه سیل زمان حضرت نوح بود اما در یک مقیاس کوچک تر و درست بعد از این اتفاق جغرافیای منطقه تغییر کرد و تمام درختان از بین رفتند و تنها تک دهکده هایی با اندک گیاهان گز و کنار و سدر باقی ماندند. و قران دلیل این اتفاق را عدم امر به معروف و تقاضاهای اشرافی و شایع شدن اسراف بین مردم به دلیل وفور نعمت و بی احترامی به نعمات خدا بیان می کند و سبا از اوج تمدنی بزرگ به علت انجام بسیاری از گناهان توسط مردم به منطقه ای کویری تبدیل شد. و این رسم دنیاست تمام زمین و زمان حی هستند و متناسب با اعمال انسان تغییر می کنند. و این سنت ها در هر زمان و مکانی متناسب با اعمال ما بروز می کند ووای به زمانی که ما امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنیم و آنوقت موریانه ها به کار می افتند و پایه و اساس مملکت را می خورند و... ادامه دارد... @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉 رُخ زردم ، مثال سیب زرد است🍏 که نارنج دلم هم ، پر ز درد است🍊 انارِ قلبِ من،خون است مثل یاقوت❣ لبانم خشک، مثالِ خشکیده ای توت🙁 شکم ، چون هندوانه ،خیکِ آب است🍉 ز بی نانی بدان حالم خراب است🍔 دهانم چه بی مزه،گشته است گَس😦 گمانم ،خرمالوی کامم هست نارس🍅 همی آجیل امشب ،شورِ شور است 🍱 دو چشمم بس که باریده، کورِکور است👀 زمانی دارم اینچنین وضع زاری 😢 بدان یلدای خالی، نمی آیدبه کاری😣 که این عکسِ یلدای امسالمان است🎞 و با این دولتیها، تصویر هر سالمان است💰 تلخند.....ط_حسینی @bartaren 🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴واکنش محمد رسولی شاعر؛ در پی توهین به شهید رئیسی توسط یکی از اصلاح‌طلبان در جلسه عمومی با حضور آقای پزشکیان
#رمان های جذاب 📚 آنلاین واقعی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پانصد_شصت_نه🎬: سلیمان نبی از دنیا رفت و کم کم این خبر در کل ملک
🎬: پس از سلیمان نبی ملک سلیمان در دستان یهودیان ساحر افتاده بود، سالها زحمت که سلیمان نبی برای مردود کردن سحر و نشان دادن قدرت خداوند برای مردم کشیده بود با یک ترفند ابلیس بر باد رفت و اینک یهودیان منافق به راحتی آموزه های ابلیسی و سحر و ساحری را در بین خطوط تورات می گنجاندند و به سحر و ساحری رنگ دیانت می دادند و کتاب مقدس موسی را تحریف می کردند و هر کدام بنا به میل خود آن را می نگاشتند. ملک سباء هم با آنها شکوه و جلال به خاطر تمرد نخبگان از امر خداوند و فراموش کردن امربه معروف و نهی از منکر بر باد رفت، اینها دو تمدن آن زمان بودند. حال می خواهیم سری به تمدن ایران و سپس یونان بزنیم و ببینیم در زمان سلیمان نبی این دو تمدن کهن چه وضعی داشتند. همانطور که قبل از این گفتیم در ایران کهن جناب جاماسب به عنوان رسولی از طرف حضرت ابراهیم به فلات ایران آمد که در ابتدا مورد اقبال مردم قرار نگرفت و همگان بر علیه او شوریدند و دست به دست هم دادند و جاماسب این پیامبر مظلوم، مظلومانه کشته شد اما بعد از شهادتش، مردم پی به واقعیت و کلام حق او بردند و به ایشان اقبال پیدا کردند و به ایده یکتا پرستی ابراهیم گرویدند و در سرزمین ایران یکتاپرستی رواج گرفت و ایرانیان در آن زمان مومنین به دین حنیف و مجوس بودند. اما بعد از مرگ سلیمان نبی، امپراطوری عظیمی که بنا نهاده بود آنگونه که توضیح دادیم در حال تجزیه شدن بود. سالهای هزاره قبل از میلاد آریایی به ایران آمدند از ورود این قوم به ایران تا ایجاد تمدن توسط آن ها حدود پانصد سال طول کشید. آنچه از گزارش های تاریخی بر می آید، ایرانی ها مردمی متمدن بودند که دارای تکنولوژی پیشرفته بودند و تاریخ گواهی می دهد که این مردم، مردمی سلحشور بودند و وقتی به حقیقت مطلب پی می بردند خود به خود به سمت حق کشیده می شدند و اینچنین نبود که آنها با زور جنگ و شمشیر به سوی حقانیت و راستی کشیده بشوند. بعد از جناب جاماسب، مردم زیادی به به سمت دین او روی آوردند و تقریبا می توان گفت که سراسر فلات ایران مجوس شدند اما ابلیس همیشه دست به کار و هوشیار است و از هر روزنه ای وارد می شود تا دین یکتاپرستی را به نحوی آلوده کند و برای همین با گذشت سالیان و به مرور زمان این دین نیز دچار تحریفاتی شد و نوعی خورشیدپرستی به وجود آمد. در این هنگام که همزمان با حکومت سلیمان نبی بود جناب زرتشت به عنوان پیامبری اصلاح گر آمد تا دین مجوس را به مسیر اصلی برگرداند، او دارای خط توحیدی بود و دعوت به پرستش خدای یگانه که در دین زرتشت آن را «اهورامزدا» می خواندند، میکرد. زرتشت دین و شریعت جدا از جاماسب نداشت بلکه اصلاح گر انحرافات مجوس بود. او توانست عده زیادی را همراه خود کند و سنت ابراهیمی را که دچار تحریف شده بود به راه درست برگرداند وگسترش دهد. به طور کلی میتوان گفت مردم فلات ایران در زمان سلیمان حال دینی داشتند. ادامه دارد... @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
سلام خواهرای گل مریض داریم نیم تایک ساعت دیگه میره اتاق عمل ممنون میشم سوره حمد را تلاوت کنید هدیه به امام زمان انشالله عملشون خوب باشه