🔴 فائزه هاشمی: بعد از اخراج از دانشگاه در رفسنجان پستهداری میکنم
🔺قبل از اتفاقات اخراج با خانواده درباره باغهای رفسنجان صحبت کردیم، چون زمینهای مامان در رفسنجان است، محسن گفت به زمینهای رفسنجان نرسیدیم و اگر موافق باشید همه را بفروشیم.
🔺من مخالفت کردم و گفتم من به آن رسیدگی میکنم، بعد از اخراج از دانشگاه آزاد فرصت خوبی شد که بروم به باغ پسته رسیدگی کنم.
در ملاقات هاى پدر فالگوش مى ايستاديم
🔺دو جا بود که بابا ملاقاتهایش را در آنجا انجام میداد؛ یکی اتاق پذیرایی و یکی حیاط؛ چون بابا به فضای باز علاقه داشت، بهار، پاییز و تابستان کنار استخر ملاقات داشتند، در این اتاق هم مسئولان و هم افرادی از فامیل میآمدند و ملاقات داشتند، جای بابا همیشه ثابت بود و ملاقات کنندگان روی صندلی کناری مینشستند؛ مثل ملک عبدالله، آقای روحانی، حسن آقا(خمینی).
🔺معمولاً وقتی کسی میآمد اینجا، ما فالگوش میایستادیم ببینیم چه حرفهایی زده میشود.
🔺غیر از فالگوش ایستادن، دفتر خاطرات ایشان هم مورد علاقه همه بود. دفتر خاطرات کنار کشوی پاتختی بود و همه اعضای خانواده و فامیل، اول از همه سراغ دفتر خاطرات میرفتند تا ببینند چه نوشته است.
🔺مامان بیشتر فالگوش میایستاد، دورههایی خیلی سرفه میکرد، بیماری پیدا کرده بود، یک بار بابا که آمد از اتاق بیرون، گفت: «فالگوش ایستادی حداقل سرفه نکن! آبروریزی است ببینند کسی پشت در گوش میدهد.» گاهی هم ملاقات کننده یک دفعه خداحافظی میکرد و تا میآمدیم بجنبیم، داستان درست میشد.
@basaeer