eitaa logo
بصائر
1.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
59 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
فارس‌من| خانواده‌هایی که بیش از سه فرزند کمتر از 20 سال دارند، مشمول دریافت مسکن می‌شوند 🔷 جمعی از مخاطبان «فارس من» در پویشی خواستار بهره مندی خانواده‌های دارای 3 فرزند از مزایای قانون جوانی جمعیت شده اند که عضو هیئت رئیسه کمیسیون فرهنگی مجلس در این رابطه گفت: طبق قانون خانواده‌های دارای بیش از سه فرزند، در شهرهای با جمعیت کمتر از ۵۰۰ هزار نفر از امتیاز دریافت زمین و مسکن برخوردار می‌شوند. 🔗پویش: https://www.farsnews.ir/my/c/196681 🔗پیگیری: http://fna.ir/3cwxgf @Farsnews_my
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 اشاره اخیر به شهید حمیدرضا الداغی که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد 🎥 💻 Farsi.Khamenei.ir 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
shamim_yas_baba_reza.mp3
4.27M
تو بِخواه منم بشم کربلايي .. . 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
مداحی آنلاین - خرابه حالم - پیرایش.mp3
3.56M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃خرابه حالم ...!! 🍃چطوری بی تو طی شده یکی دو سالم 🎤 🌷 🌷 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
0️⃣2️⃣قسمت۲۰ باچهره ای درهم پشتت رابمن میڪنے و میروی سمت نیمڪتےڪه رویش نشسته بودی.درساق دستم احساس درد میڪنم.نکند بخیه ها بازشوند؟احساس سوزش میکنم و لب پایینم را جمع میکنم.مچ پایم هم درد گرفته! زیر لب غر میزنم: بـےعصاب! فاطمه سمتم مےآید ودرحالیڪه بانگرانےبه دستم نگاه میکند میگوید: _ دیدی گفتم سوار نشیم!؟..خیلی غیرتیه! _ خب هیشکی اینجا نبود! _ ارع نبود.اما دیدی که گفت اگه میومد.. _ خب حالا اگههه…فعلا که نبود! میخندد _ چقد لجبازی تو!….دستت چیزیش نشد؟ _ نه یکم میسوزه فقط همین! _ هوف ان شاءالله که چیزیش نشده.وقتےپاتو کشیدا گفتم الان بامخ میری تو زمین.. با مشت ارام به کتفم میزند و ادامه میدهد: _ اما خوب جایـےافتادیا! لبخند تلخےمیزنم.مادرم صدامیزند: _ دخترا بیاید شام!…اقا علے شمام بیا مادر.اینقد کتاب میخونےخسته نمیشے؟ فاطمه چادرم رامیکشد و برای شام میرویم.تو هم پشت سرمان اهسته تر مےآیـے.نگاهم به سجاد مےافتد!ڪمے قلقلک غیرتت چطور است؟چادرم رااز دست فاطمه بیرون میکشم.کفش هایم را درمی آورم.و یکراست میروم کنار سجاد مینشینم!نگاهم به نگاه متعجبت گره میخورد.سجادازجایش ذره ای تڪان نمیخورد شاید چون دیدش بمن مثل خواهر کوچکتراست!رو به رویم مینشینے و فاطمه هم کنارت.مادرت شام میکشد و همه مشغول میشویم.زیر چشمےنگاهت میکنم که عصبے با برنج بازی میکنے.لبخند میزنم و ته دیگم را ازتوی بشقاب برمیدارم و میگذارم در ظرف سجاد! _ شما بخورید اگر دوس دارید! _ ممنون!نیازی نیست! _ نه من خیلی دوس ندارم حس کردم شما دوس دارید… و اشاره به تیکه ته دیگی که خودش برداشته بود کردم.لبخند میزند. _درسته!ممنون! زهراخانوم میگوید: _ عزیزدلم!چقد هوای برادر شوهرشو داره…دخترمونی دیگه!مثل خواهر برای بچه هام. مادرم هم تعارف تکه پاره میکند که: _ عزیزی ازخانواده خودتونه! نگاهت میکنم.عصبی قاشقت را دردست فشار میدهی.میدانم حرکتم رادوست نداشتی.هرچه باشدبرادرت نامحرم است!آخر غذا یک لیوان دوغ میریزم و میگذارم جلوی سجاد!یکدفعه دست ازغذا میکشی و تشکر میکنی! تضاد در رفتارت گیج کنندس!اگر دوستم نداری پس چرااینقدر حساسی؟! فاطمه دستهایش رابهم میمالد و باخنده میگوید: _ هووورا! امشب ریحان خونه ماست! خیره نگاهش میکنم: _ چرا؟ _ واا خب نمیخوای بعد ده روز بیای خونمون؟..شب بمون باهم فیلم ببینیم… _ اخه مزاحم.. مادرت بین حرفم میپرد. _ نه عزیزم!اتفاقا نیای دلخور میشم.اخر هفتس…یذره ام پیش شوهرت بیشتر میمونی دیگه! درضمن امشب نه سجاد خونس.نه باباشون….راحت ترم هستی گیره سرم راباز میکنم و موهایم روی شانه ام میریزد.مجبور شدم لباس ازفاطمه بگیرم.شلوار و تےشرت جذب!لبه تختش مینشینم.. _ بنظرت علےاکبر خوابید؟ _ نه!مگه بدون زنش میتونه بخوابه؟ _ خب الان چیکارکنیم؟ فیلم میبینے یا من برم اونور؟ _ اگه خوابت نمیاد ببینیم! _ نچ!نمیاد! جیغے ارخوشحالےمیڪشد، لب تابش راروی میز تحریر میگذارد وروشنش میکند. _ تاتو روشنش کنی من برم پایین کیف و چادرمو بیارم. سرش را به نشانه ” باشه ” تکان میدهد.آهسته ازاتاق بیرون میروم و پله هارا پاورچین پاورچین پشت سرمیگذارم.تاریکی اطراف وادارم میکند که دست به دیوار بکشم و جلو بروم.کیفم و چادرم را در حال گذاشته بودم.چشمهایم راریز میکنم و روی زمین دنبالش میگردم که حرکت چیزی رادر تاریکی احساس میکنم.دقیق میشوم..قد بلند و چهارشانه! تو اینجا چیکار میکنی؟پشت پنجره ایستاده ای و به حیاط نگاه میکنے.کیفم راروی دوشم میندازم و چادرم راداخلش میچپانم.اهسته سمتت مے آیم. دست سالمم را بالا مےاورم و روی شانه ات میگذارم که همان لحظه تورا درحیاط میبینم!!! پس.. ... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
🍃آقای عشق یک نگاه مهربان از کسی که عاشق صادق توست، برایم بیشتر از دنیا دنیا محبت کسانی که فقط مدعی عشق تو هستند، ارزش دارد. آدم پیش کسی که در عشق تو صادق است، احساس امنیت می‌کند. وقتی عاشق صادق تو ابراز محبت می‌کند، دل آدم آرام است که جز حقیقت نمی‌شنود؛ اما کسی که عشقش به تو دروغ است، هر چقدر هم که عشق بورزد آدم نمی‌داند در دلش چه می‌گذرد. عشق را فقط از زبان عاشقان صادق تو می‌شود شنید، همین و بس. شبت بخیر آقای عشق! بهانه بودن 🖌محسن_عباسی_ولدی 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا