#مورد_معطر
اگر مورد فراوان باشه عطرش و آسانش که کلی کاربرد داره هم فراوان میشه من خودم اگر بدونم جایی آسانس مورد هست می خرم ما دربدر دنبال عطر مورد (آسانس) واقعی مورد هستیم
همین الان در کشور هرکس آسانس مورد داره من می خرم
آسانسی که واقعا از برگ مورد تازه استحصال شده باشه
رب میوه مورد رو هم من می خرم
همین حالا هرکس رب میوه مورد داره من می خرم چون برای سرفه و سینه و بهترین دارو است و برای بیمار های کرونایی بهترین دارو است
برخی ها تصور کردن فقط از مورد میشه دم نوش درست کرد در حالیکه مورد یک داروخانه کامل است
سال 87 که شروع کردم اینقدر فحش و ناسزا از کارشناسها شنیدم این که چیزی نیست
جالبه می گفتن چرا میگی مثمر کاشته بشه سالها فحش شندیم حالا جالبه بعد از دو دهه دارم این طوری ناسزا می شنوم که چرا از مورد عطری تعریف می کنم فقط باید میوه رو ترویج کنم این دیگه تعحب اوره
منی که عمری را در راه مثمر کاری جان فشانی کردم حالا در گروه یک بنده خدایی پیدا شده مورد عطری اورده که اونهم مثمر هست و جزو گیاه میوه دار معطر و دارویی است حالا داریم بازخواست می شویم چرا از مثمر دست کشیدیم و داریم زینتی! تبلیغ می کنیم
#مورد معطر
اتفاقا بدبختی اینه که شمال رویشگاه این گیاه مبارک و روایی است چرا باید شمالی ها مورد عطری رو ندیده باشن و اسمش رو نشنیده باشن ما باید تلاش کنیم که حداقل شمالی ها این گیاه رو بشناسن
مورد عطری گیاه بومی کل کشور هست برخلاف نظر برخی که می فرمایند مورد برای مناطق کشور انگل خواهد شد این گیاه 60 نوع داره در ایران در جایی نبوده که نباشه همین حالا با اینکه کلی منقرض شده اما به صورت خودرو در کل کشورکم و بیش وحود داره
از خرم اباد گرفته تا شهرهای استان کرمانشاه تا شهرهای شمال و تا مناطق جنوب کشور منتها کسی نمی شناشه گیاهی است که یک داروخانه خاصیت داره
برخی معتقدن که مورد رو هر شهری بکاریم انگل خواهد شد و حتی ایشون کرمانشاه رو مثال می زنن که اگر مورد کاشته بشه باعث مشکل خواهد شد در حالیکه یکی از رویشگاه های طبیعی مورد همین کرمانشاه هست
تاغ بیثمر و مضر هست
واقعا من تعحب می کنم چطور در حالیکه کل شمال رو گیاهان بیثمر غیر بومی اشغال کرده مثل کاج و پالونیا و اکالیپتوس و......... اشغال کرده
و کمی رو هم مثمر غیر بومی مثل کیوی فقط ایشون نگران ورود مورد عطری هستن که اتفاقا یکی از رویشگاه های طبیعی چند هزار ساله مورد عطری همین شمال هست
« بانو مجتهد نجفی۹۹»
گل مورد و حنا که دو رختچه مبارک هستن
حنا که خضاب بهشتی است و چقدر خاصیت داره
پیامبر صلی الله علیه و اله از فاغیه (گل حنا) خوششون می اومده یعنی جنایت کردیم درختجه زیبا و معطر و هیمشه سبز حنا رو تبلیغ کردیم؟
عجیبه برخی مدعی هستند اهل شمالن و این خانم مدعی هستن شمال رو به خوبی می شناسن ولی با قاطعیت می گویند این گیاه خواستگاهش فقط جنوبه در حالیکه یکی از رویشگاه های طبیعی مورد عطری شمال است
بعد هم برفرض که شمال نباشه
چطور انواع و اقسام درختان بیثمر امریکایی و چینی و اسرالیایی از قاره های دیگر به وفور هرچه بیشتر در شمال کاشته بشه هیج ایشون ناراحت نمی شوند فقط درختچه مبارک و دارویی روایی مورد عطری از یک نقطه کشور به یک نفقطه دیگر برده بشود تمام شمال رو نابود می کند؟؟؟
«بانو مجتهد نجفی۹۹»
مورد (آس) در روایات اهل بیت علیهم السلام
آفرینش آس دو هزار سال قبل از خلقت بوده
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 10 ثواب من شهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله ..... ص : 9
أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي حَازِمٍ الْمُزَنِيِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا قَالَ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كِتَاباً قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَيْ عَامٍ فِي وَرَقِ آسٍ أَنْبَتَهُ ثُمَّ وَضَعَهَا عَلَى الْعَرْشِ ثُمَّ نَادَى يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ إِنَّ رَحْمَتِي سَبَقَتْ غَضَبِي أَعْطَيْتُكُمْ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُونِي وَ غَفَرْتُ لَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَسْتَغْفِرُونِي فَمَنْ لَقِيَنِي مِنْكُمْ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي
پاداش نيكىها و كيفر گناهان 51 ثواب شهادت به يگانگى خداوند و رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ..... ص : 50
(1) 2- رسول گرامى اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در پاسخ سهل بن سعد انصارى، پيرامون اين آيه از سوره قصص: وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا فرمود: پروردگار جهان، دو هزار سال قبل از آفرينش عالم هستى، درخت آس را روياند و بر روى برگ آن چيزى نوشت و سپس آن را در عرش نهاد، سپس ندا در داد: اى امّت محمّد! بتحقيق كه رحمت من بر خشمم پيشى گرفته است، پيش از آنكه از من (كه خداى شمايم) چيزى بخواهيد، حاجت شما را برآورده مىكنم، و پيش آنكه (از من) درخواست آمرزش كنيد، گناهان شما را مىآمرزم؛ هر كس به ديدارم بشتابد در حالى كه به يگانگى من و به اينكه محمّد بنده و پيامبر من است، گواهى دهد، رحمت من شامل او خواهد شد و او را در بهشت خود مأوى خواهم داد. «بانو مجتهد نجفی۹۹»
آفرینش آس دو هزار سال قبل از خلقت بوده
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج27 138 باب 4 ثواب حبهم و نصرهم و ولايتهم و أنها أمان من النار ..... ص : 73
140 كنز، كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ قَالَ كِتَابٌ كَتَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي وَرَقَةِ آسٍ وَ وَضَعَهُ عَلَى عَرْشِهِ- قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ عَامٍ يَا شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنِّي أَنَا اللَّهُ أَجَبْتُكُمْ قَبْلَ أَنْ تَدْعُوَنِي وَ أَعْطَيْتُكُمْ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُونِي وَ غَفَرْتُ لَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَسْتَغْفِرُونِي «4»
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار ج4 224 بخش ششم برترى ائمه عليهم السلام از انبيا و تمام مردم و پيمان گرفتن براى آنها از ملائكه و ساير مردم و پيامبران اولو العزم باين مرتبه نرسيدند مگر بواسطه محبت آنها ..... ص : 199
) كنز: ابو سعيد مدائنى گفت از حضرت صادق پرسيدم معنى آيه وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا فرمود اين نوشتهايست كه خداوند در برگ آسى نوشت دو هزار سال قبل از آفرينش خلق در آن نوشته بود: اى شيعيان آل محمّد بشما عطا كردم قبل از درخواست و شما را آمرزيدم قبل از تقاضاى آمرزش هر كدام از شما با ولايت محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پيش من آيد او را برحمت خود ساكن بهشت ميكنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
گیاهان معطر(ریاحین) در قران کریم
ریاحین در بهشت
_ (88)فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ پس اگر او از مقرّبان باشد،_„_88
(89)فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ در رَوح و ريحان و بهشت پرنعمت است!_„_89
ریاحین در دنیا
(10) وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ
زمين را براى خلايق آفريد،_„_10
(11) فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ
كه در آن ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است،_„_11
(12) وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ و دانه هايى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه درمى آيد، و گياهان خوشبو!_„_12
آفرینش آس دو هزار سال قبل از خلقت بوده
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج24 266 باب 63 الآيات الدالة على رفعة شأنهم و نجاة شيعتهم في الآخرة و السؤال عن ولايتهم ..... ص : 257
30 فر، تفسير فرات بن إبراهيم الْفَزَارِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مَعْنَى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا «2» قَالَ كِتَابٌ كَتَبَهُ اللَّهُ يَا أَبَا سَعِيدٍ فِي وَرَقَةِ آسٍ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَيْ عَامٍ ثُمَّ صَيَّرَهَا فِي عَرْشِهِ أَوْ «3» تَحْتَ عَرْشِهِ فِيهَا يَا شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدِ قَدْ أَعْطَيْتُكُمْ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُونِي وَ غَفَرْتُ لَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَسْتَغْفِرُونِي وَ مَنْ أَتَانِي مِنْكُمْ بِوَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي بِرَحْمَتِي «4»
كنز، كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة شيخ الطائفة بإسناده إلى الفضل رفعه إلى سليمان الديلمي عنه ع مثله «5» كنز، كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة محمد بن العباس عن الفزاري عن الحسن بن علي بن مروان عن طاهر
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج24، ص: 267
بن مدرار «1» عن أخيه عن أبي سعيد المدائني مثله «2»
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار ج2 227 بخش شصت و سوم آياتى كه دلالت بر مقام ائمه و نجات دادن شيعيان در آخرت و سؤال از ولايت دارد ..... ص : 219
) تفسير فرات: ابو سعيد مدائنى گفت بحضرت صادق عليه السّلام گفتم: معنى اين آيه چيست: وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا.
فرمود نوشتهايست كه خدا آن را نوشته در برگ موردى دو هزار سال قبل از آفرينش مردم آن را در عرش قرار داد يا زير عرش در آن نوشته بود: اى پيرو محمّد پيش از درخواست بشما بخشيدم و شما را آمرزيدم قبل از اينكه تقاضاى آمرزش كنيد هر كس با ولايت محمّد پيش من آيد او را در بهشت جاى خواهم داد برحمت خود
حدیث قدسی نوشته سفید روی برگ سبز آس
الجواهر السنية-كليات حديث قدسى 587 الباب الثالث عشر فيما جاء من الأحاديث القدسية في النص على الإمامة من طريق العامة
و قال: أخبرني شهردار بن شيرويه بن شهردار الديلميّ عن أبيه عن أبي الحسن الميدانيّ عن أبي محمّد الحلّال عن محمّد بن عبد اللَّه بن عبد المطّلب عن محمّد بن الحسن بن نعيم بالطائف عن عبد اللَّه بن المنهال بن بحر عن عبد اللَّه ابن حميد عن موسى بن إسماعيل عن أبيه إسماعيل بن موسى عن جدّه عن جعفر ابن محمّد عن أبيه عليهم السلام عن جابر بن عبد اللَّه قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: جاءني جبرئيل من عند اللَّه بورقة آس خضراء مكتوب فيها ببياض: إنّي افترضت محبّة عليّ بن أبي طالب على خلقي فبلّغهم ذلك عنّي.
أقول: تقدّم تقرير الاستدلال بمثله. (1) باز هم خوارزمى از شهردار بن شيرويه بن شهردار ديلمى از پدرش از ابو الحسن ميدانى از ابو محمد حلال از محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب از محمد
الجواهر السنية-كليات حديث قدسى، ص: 587
ابن حسن بن نعيم در طائف از عبد اللَّه بن منهال بن بحر از عبد اللَّه بن حميد از موسى بن اسماعيل از پدرش از جدش از امام صادق از امام باقر عليهم السلام از جابر بن عبد اللَّه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه حضرت فرمود: جبرئيل از جانب خداوند بر من نازل شد، با يك ورقه آس سبز رنگى كه در آن به خط سفيد نوشته شده بود:
همانا كه من محبت على بن ابى طالب را بر همه خلقم واجب كردهام. اى محمد، تو از جانب من اين پيام را به همه برسان.
مؤلف مىگويد: استدلال به اين حديث هم در مورد امامت على عليه السلام مانند همان استدلالهاى قبلى مىباشد. 11-
بوى دخترم فاطمه زهرا عليها السّلام بوى به و آس و گل
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج63 177 باب 8 التفاح و السفرجل و الكمثرى و أنواعها و منافعها ..... ص : 166
14 39 كِتَابُ الْإِمَامَةِ وَ التَّبْصِرَةِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ عَنْ مُوسَى بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَائِحَةُ الْأَنْبِيَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ رَائِحَةُ الْحُورِ الْعِينِ رَائِحَةُ الْآسِ وَ رَائِحَةُ الْمَلَائِكَةِ رَائِحَةُ الْوَرْدِ وَ رَائِحَةُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ الْآسِ وَ الْوَرْدِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً وَ لَا وَصِيّاً إِلَّا وُجِدَ مِنْهُ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ فَكُلُوهَا وَ أَطْعِمُوا حَبَالاكُمْ يُحَسِّنْ أَوْلَادَكُم
آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار ج10 20 باب هشتم سيب و به و گلابى و انواع و منافع آنها ..... ص : 14
9) 34- در كتاب الامامة و التبصره: بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه بوى پيغمبران بوى به است و بوى حور العين بوى گل آس و بوى فرشتهها بوى گل سرخ، و بوى دخترم فاطمه زهرا عليها السّلام بوى به و آس و گل و خدا پيغمبرى و وصىّ پيغمبرى مبعوث نكرده جز كه بوى به داشته، آن را بخوريد و بزنان آبستن خود دهيد تا فرزندهاتان زيبا شوند.
گل سرخ، سید ریاحین بهشت است بعد از آس
صحيفة الرضا عليه السلام 74 متن الصحيفة
147 وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ أَبِي ع حَبَانِي رَسُولُ اللَّهِ بِالْوَرْدِ بِكِلْتَا يَدَيْهِ فَلَمَّا أَدْنَيْتُهُ إِلَى أَنْفِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَا إِنَّهُ سَيِّدُ رَيْحَانِ الْجَنَّةِ بَعْدَ الْآس
با اسناد نقل شده امام رضا (ع) فرمود كه على (ع) فرموده:
پيامبر خدا (ص) با دو دست خود گل سرخى را به من هديه فرمود، هنگامى كه آن را به بينى خود نزديك كردم، پيامبر اكرم (ص) فرمود: اين بعد از آس بهترين گلهاى بهشت است.
نوشته سفید روی برگ سبز آس
كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام 225 المبحث السادس في وجوب محبته و مودته ..... ص : 220
وَ مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ لِلْخُوارِزْمِيِّ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَنِي جِبْرِيلُ ع مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِوَرَقَةِ آسٍ خَضْرَاءَ مَكْتُوبٍ فِيهَا بِبَيَاضٍ إِنِّي افْتَرَضْتُ مَحَبَّةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى خَلْقِي عَامَّةً فَبَلِّغْهُمْ ذَلِكَ عَنِّي
مكارم الأخلاق-ترجمه مير باقرى، ج1، ص: 118
كشف الغمة-ترجمه و شرح زوارهاى ج1 132 ذكر در سبقت آن حضرت بتصديق نبوت و سن مباركش در آن وقت ..... ص : 104
(2) و در كتاب مناقب از جابر روايت ميكند كه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فرمود كه: جبرئيل (ع) آمد بمن از نزد حضرت ذو المنن با ورق آس سبز كه در آنجا بسفيدى نوشته بود كه: حق جل و علا ميفرمايد كه: من فرض گردانيدهام محبت على بن ابى طالب را بر خلق خود، پس بايد كه برسانيد اين امر را با ايشان از من.
نماز اول وقت مانند آس
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج73، ص: 148
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 36 ثواب من صلى الصلاة المفروضات في أول أوقاتها ..... ص : 36
أَبِي ره عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتُ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا إِذَا أُقِيمَ حُدُودُهَا أَطْيَبُ رِيحاً مِنْ قَضِيبِ الْآسِ حِينَ يُؤْخَذُ مِنْ شَجَرِهِ فِي طِيبِهِ وَ رِيحِهِ وَ طَرَاوَتِهِ فَعَلَيْكُمْ بِالْوَقْتِ الْأَوَّل) (345) 39- امام كاظم عليه السّلام فرمود: نمازهاى واجب كه در اول وقتش با آداب و حدود آن خوانده شود خوشبوتر از شاخه آس (مورد) است كه از درخت هنگام سبزى و طراوت و خوشبوئيش چيده شود، پس نماز را اول وقت بخوانيد. (3) (6
عصای موسی علیه السلام از آس بهشت است
«1» 104 ني، الغيبة للنعماني ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ «2» وَ سَعْدَانَ بْنِ إِسْحَاقَ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ الْقَطَوَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَتْ عَصَا مُوسَى قَضِيبَ آسٍ مِنْ غَرْسِ الْجَنَّةِ أَتَاهُ بِهَا جَبْرَئِيلُ ع لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ وَ هِيَ وَ تَابُوتُ آدَمَ فِي بُحَيْرَةِ طَبَرِيَّةَ وَ لَنْ يَبْلَيَا وَ لَنْ يَتَغَيَّرَا حَتَّى يُخْرِجَهَا الْقَائِمُ إِذَا قَامَ ع
27- عبد اللَّه بن سنان گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مىفرمود: «عصاى موسى چون آسى از يك نهال بهشتى بود هنگامى كه رو به سوى مدين نمود جبرئيل عليه السّلام آن را برايش آورد، و آن عصا همراه با تابوت آدم در درياچه طبريّه «1» است و هرگز آن دو نمىپوسند و تغيير نمىيابند تا اينكه حضرت قائم هنگامى كه قيام مىكند آن دو را بيرون مىآورد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 336
درمان اسهال
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج59 249 باب 87 الأدوية المركبة الجامعة للفوائد النافعة لكثير من الأمراض ..... ص : 240
10 وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاتِبِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ كُنْتُ كَثِيراً مَا أُجَالِسُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ أَبِي مَبْطُونٌ مُنْذُ ثَلَاثِ لَيَالٍ لَا يَمْلِكُ بَطْنَهُ فَقَالَ أَيْنَ أَنْتَ مِنَ «3» الدَّوَاءِ الْجَامِعِ قُلْتُ لَا أَعْرِفُهُ قَالَ هُوَ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ التَّمَّارِ فَخُذْ مِنْهُ حَبَّةً وَاحِدَةً وَ اسْقِ أَبَاكَ بِمَاءِ الْآسِ الْمَطْبُوخِ فَإِنَّهُ يَبْرَأُ مِنْ سَاعَتِهِ قَالَ فَصِرْتُ فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَيْئاً كَثِيراً وَ أَسْقَيْتُهُ حَبَّةً وَاحِدَةً فَسَكَنَ مِنْ سَاعَتِهِ «4»
(1) و از همان: بسندى از احمد بن اسحق كه من با امام رضا عليه السّلام بسيار همنشين بودم و گفتم: يا بن رسول اللَّه من از سه شب است كه پدرم پا بيرون دارد و شكمش بند نيايد، فرمود: تو كجائى از داروى جامع؟ گفتم: منش نشناسم، فرمود: نزد احمد بن ابراهيم تمّار است يك قرص بگير با آب آس بپز و بپدرت بده كه همان ساعت به شود، گويد نزد او رفتم، و قرص بسيارى از او گرفتم و يك قرص بپدرم دادم و در ساعت آرام شد.
گل سید ریاحین بهشت است بعد از آس
عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 41 31 باب فيما جاء عن الرضا ع من الأخبار المجموعة ..... ص : 24
ص بِالْوَرْدِ بِكِلْتَا يَدَيْهِ فَلَمَّا أَدْنَيْتُهُ إِلَى أَنْفِي قَالَ إِنَّهُ سَيِّدُ رَيْحَانِ الْجَنَّةِ بَعْدَ الْآس
(5) 1- عيون: تا على (ع) كه رسول خدا با دو دستش بمن گلى بخشيد و چونش به بينى نزديك كردم فرمود: آگاه باش كه آن سيد گلهاى بهشت است پس از گل آس
خال قائم آل محمد عج الله تعالی فرجه الشریف مانند برگ آس است
قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَوْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الشَّكُّ مِنِ ابْنِ عِصَامٍ يَا بَا مُحَمَّدٍ بِالْقَائِمِ عَلَامَتَانِ شَامَةٌ فِي رَأْسِهِ وَ دَاءُ الْحَزَازِ بِرَأْسِهِ وَ شَامَةٌ بَيْنَ كَتِفَيْهِ مِنْ جَانِبِهِ الْأَيْسَرِ تَحْتَ كَتِفَيْهِ وَرَقَةٌ مِثْلُ وَرَقَةِ الْآسِ ابْنُ سِتَّةٍ وَ ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاء
مهدى موعود-ترجمه جلد سيزدهم بحار متن 243 باب چهارم صفات بارز و علامات خجسته و نسب عالى امام زمان(ع)
نموده كه فرمود: قائم دو علامت دارد: يكى خال سر و ديگرى موى سر در سمت چپ شانههاى او خالى است و هم در زير شانههايش نشانهايست چون برگ درخت آس. فرزند شش ميباشد و مادرش بهترين كنيزهاست.
آس درمان شوره سر مكارم الأخلاق 61 الفصل الخامس في غسل الرأس بالخطمي و السدر ..... ص : 60
عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ شَكَوْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع حَزَازاً فِي رَأْسِي فَقَالَ دُقَّ الْآسَ وَ اسْتَخْرِجْ مَاءَهُ وَ اضْرِبْهُ بِخَلِّ خَمْرٍ أَجْوَدَ مَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ ضَرْباً شَدِيداً حَتَّى يُزْبِدَ ثُمَّ اغْسِلْ بِهِ رَأْسَكَ وَ لِحْيَتَكَ بِكُلِّ قُوَّةٍ لَكَ ثُمَّ ادَّهِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِدُهْنِ شَيْرَجٍ طَرِيٍّ تَبْرَأُ إِنْ شَاءَ اللَّه
جابر گويد: به حضرت باقر (ع) از شوره سر شكايت كردم، فرمود: آس را بكوب و آبش را بگير و با سركه بخوبى مخلوط كن، و آنقدر بزن كه به قوام آيد، و با آن سر و ريشت را بشوى، و به سختى مالش بده، بعد شيره تازه بآنها بمال ان شاء اللَّه خوب خواهى شد
. طب الائمه: تا جابر جعفى كه بامام پنجم (ع) از چرك فراوانى كه جامه امرا چركين كند شكوه كردم فرمود آس را بكوب و آبش را بگير و با سركه بسيار خوب بسختى بهم زن تا كف كند و سر و پشت را با همه نيرو با آن بشو و از آن بعد با شيره تازه روغن مالى كن كه چرك را ريشهكن كند باذن الله تعالى.
ام سلیم و برگ آس
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج25 188 باب 5 آخر في دلالة الإمامة و ما يفرق به بين دعوى المحق و المبطل و فيه قصة حبابة الوالبية و بعض الغرائب ..... ص : 175
6 كِتَابُ مُقْتَضَبِ الْأَثَرِ، لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّرَطُوسِيِّ الْقَاضِي قَالَ قَدِمَ عَلَيْنَا مِنَ الشَّامِ سَنَةَ أَرْبَعِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرُّهَاوِيِّ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَطَرٍ عَنْ أَبِي عُوَانَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ عَلْقَمَةَ عَنْ عَبِيدَةَ بْنِ عَمْرٍو السَّلْمَانِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالا قَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ قَالَ وَ مِنْ طَرِيقِ أَصْحَابِنَا حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ حَبَشِيِّ بْنِ قُونِيٍّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ «2» عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَبَّابٍ «3» عَنْ سَلْمَانَ وَ الْبَرَاءِ قَالا قَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ
كُنْتُ امْرَأَةً قَدْ قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ فَعَرَفْتُ أَوْصِيَاءَ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ أَعْلَمَ «5» وَصِيَّ مُحَمَّدٍ ص فَلَمَّا قَدِمَتْ رُكَّابُنَا الْمَدِينَةَ أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ خَلَّفْتُ الرُّكَّابَ مَعَ الْحَيِّ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَ كَانَ لَهُ خَلِيفَتَانِ خَلِيفَةٌ يَمُوتُ قَبْلَهُ وَ خَلِيفَةٌ يَبْقَى بَعْدَهُ وَ كَانَ خَلِيفَةُ مُوسَى فِي حَيَاتِهِ هَارُونَ ع فَقُبِضَ قَبْلَ مُوسَى ثُمَّ كَانَ وَصِيُّهُ بَعْدَ مَوْتِهِ يُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَ كَانَ وَصِيُّ عِيسَى ع فِي حَيَاتِهِ كَالِبَ بْنَ يُوفَنَّا فَتُوُفِّيَ كَالِبُ فِي حَيَاةِ عِيسَى وَ وَصِيُّهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا ابْنُ عَمَّةِ مَرْيَمَ وَ قَدْ نَظَرْتُ فِي الْكُتُبِ الْأُولَى فَمَا وَجَدْتُ لَكَ إِلَّا وَصِيّاً وَاحِداً فِي حَيَاتِكَ وَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَبَيِّنْ لِي بِنَفْسِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِيُّكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ لِي وَصِيّاً وَاحِداً فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ وَفَاتِي قُلْتُ لَهُ مَنْ هُوَ فَقَالَ ايتِينِي بِحَصَاةٍ فَرَفَعْتُ إِلَيْهِ حَصَاةً مِنَ الْأَرْضِ فَوَضَعَهَا بَيْنَ كَفَّيْهِ ثُمَّ فَرَكَهَا «1» بِيَدِهِ كَسَحِيقِ الدَّقِيقِ ثُمَّ عَجَنَهَا فَجَعَلَهَا يَاقُوتَةً حَمْرَاءَ خَتَمَهَا بِخَاتَمِهِ فَبَدَا النَّقْشُ فِيهَا لِلنَّاظِرِينَ ثُمَّ أَعْطَانِيهَا وَ قَالَ يَا أُمَّ سُلَيْمٍ مَنِ اسْتَطَاعَ مِثْلَ هَذَا فَهُوَ وَصِيِّي قَالَتْ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أُمَّ سُلَيْمٍ وَصِيِّي مَنْ يَسْتَغْنِي بِنَفْسِهِ فِي جَمِيعِ حَالاتِهِ كَمَا أَنَا مُسْتَغْنٍ فَنَظَرْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ ضَرَبَ بِيَدِهِ الْيُمْنَى إِلَى السَّقْفِ وَ بِيَدِهِ الْيُسْرَى إِلَى الْأَرْضِ قَائِماً لَا يَنْحَنِي فِي حَالَةٍ وَاحِدَةٍ إِلَى الْأَرْضِ وَ لَا يَرْفَعُ نَفْسَهُ بِطَرَفِ قَدَمَيْهِ قَالَتْ فَخَرَجْتُ فَرَأَيْتُ سَلْمَانَ يَكْنُفُ «2» عَلِيّاً وَ يَلُوذُ بِعَقْوَتِهِ دُونَ مَنْ سِوَاهُ مِنْ أُسْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ صَحَابَتِهِ عَلَى حَدَاثَةٍ مِنْ سِنِّهِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي هَذَا سَلْمَانُ صَاحِبُ الْكُتُبِ الْأُولَى قَبْلِي صَاحِبُ الْأَوْصِيَاءِ وَ عِنْدَهُ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَبْلُغْنِي فَيُوشِكُ أَنْ يَكُونَ صَاحِبِي فَأَتَيْتُ عَلِيّاً ع فَقُلْتُ أَنْتَ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ ص قَالَ نَعَمْ مَا تُرِيدِينَ قُلْتُ وَ مَا عَلَامَةُ ذَلِكَ فَقَالَ ايتِينِي بِحَصَاةٍ قَالَتْ فَرَفَعْتُ إِلَيْهِ حَصَاةً مِنَ الْأَرْضِ فَوَضَعَهَا بَيْنَ كَفَّيْهِ ثُمَّ فَرَكَهَا بِيَدِهِ فَجَعَلَهَا كَسَحِيقِ الدَّقِيقِ ثُمَّ عَجَنَهَا فَجَعَلَهَا يَاقُوتَةً حَمْرَاءَ ثُمَّ خَتَمَهَا فَبَدَا النَّقْشُ فِيهَا لِلنَّاظِرِينَ ثُمَّ مَشَى نَحْوَ بَيْتِهِ فَاتَّبَعْتُهُ لِأَسْأَلَهُ عَنِ الَّذِي صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَفَعَلَ مِثْلَ الَّذِي فَعَلَهُ فَقُلْتُ مَنْ وَصِيُّكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ مَنْ يَفْعَلُ مِثْلَ هَذَا قَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ فَلَقِيتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع فَقُلْتُ أَنْتَ وَصِيُّ أَبِيكَ هَذَا وَ أَنَا أَعْجَبُ مِنْ صِغَرِهِ وَ سُؤَالِي إِيَّاهُ مَعَ أَنِّي كُنْتُ عَرَفْتُ صِفَتَهُمُ الِاثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً وَ أَبُوهُمْ سَيِّدُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ فَوَجَدْتُ ذَلِكَ فِي الْكُتُبِ الْأُولَى فَقَالَ لِي نَعَمْ أَنَا وَصِيُّ أَبِي فَقُلْتُ وَ مَا عَلَامَةُ ذَلِكَ فَقَالَ ايتِينِي
بِحَصَاةٍ قَالَتْ فَرَفَعْتُ إِلَيْهِ حَصَاةً «1» فَوَضَعَهَا بَيْنَ كَفَّيْهِ ثُمَّ سَحَقَهَا كَسَحِيقِ الدَّقِيقِ ثُمَّ عَجَنَهَا فَجَعَلَهَا يَاقُوتَةً حَمْرَاءَ ثُمَّ خَتَمَهَا فَبَدَا النَّقْشُ فِيهَا ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَيَّ فَقُلْتُ لَهُ فَمَنْ وَصِيُّكَ قَالَ مَنْ يَفْعَلُ مِثْلَ هَذَا الَّذِي فَعَلْتُ ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ الْيُمْنَى حَتَّى جَازَ سُطُوحَ الْمَدِينَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ طَأْطَأَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَضَرَبَ بِهَا الْأَرْضَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْحَنِيَ أَوْ يَتَصَعَّدَ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي مَنْ يَرَى وَصِيَّهُ فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَلَقِيتُ الْحُسَيْنَ ع وَ كُنْتُ عَرَفْتُ نَعْتَهُ مِنَ الْكُتُبِ السَّالِفَةِ بِصِفَتِهِ وَ تِسْعَةً مِنْ وُلْدِهِ أَوْصِيَاءَ بِصِفَاتِهِمْ غَيْرَ أَنِّي أَنْكَرْتُ حِلْيَتَهُ لِصِغَرِ سِنِّهِ فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ هُوَ عَلَى كِسْرَةِ رَحَبَةِ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ أَنْتَ يَا سَيِّدِي قَالَ أَنَا طَلِبَتُكِ «2» يَا أُمَّ سُلَيْمٍ أَنَا وَصِيُّ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَنَا أَبُو التِّسْعَةِ الْأَئِمَّةِ الْهَادِيَةِ وَ أَنَا وَصِيُّ أَخِيَ الْحَسَنِ وَ أَخِي وَصِيُّ أَبِي عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ وَصِيُّ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ ص فَعَجِبْتُ مِنْ قَوْلِهِ فَقُلْتُ مَا عَلَامَةُ ذَلِكَ فَقَالَ ايتِينِي بِحَصَاةٍ فَرَفَعْتُ إِلَيْهِ حَصَاةً مِنَ الْأَرْضِ قَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ فَلَقَدْ نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ قَدْ وَضَعَهَا بَيْنَ كَفَّيْهِ فَجَعَلَهَا كَهَيْئَةِ السَّحِيقِ مِنَ الدَّقِيقِ ثُمَّ عَجَنَهَا فَجَعَلَهَا يَاقُوتَةً حَمْرَاءَ فَخَتَمَهَا بِخَاتَمِهِ فَثَبَتَ النَّقْشُ فِيهَا ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَيَّ وَ قَالَ لِي انْظُرِي فِيهَا يَا أُمَّ سُلَيْمٍ فَهَلْ تَرَيْنَ فِيهَا شَيْئاً قَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَوْصِيَاءُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع قَدْ تَوَاطَأَتْ أَسْمَاؤُهُمْ إِلَّا اثْنَيْنِ مِنْهُمْ أَحَدُهُمَا جَعْفَرٌ وَ الْآخَرُ مُوسَى وَ هَكَذَا قَرَأْتُ فِي الْإِنْجِيلِ فَعَجِبْتُ وَ قُلْتُ فِي نَفْسِي قَدْ أَعْطَانِيَ اللَّهُ الدَّلَائِلَ وَ لَمْ يُعْطِهَا مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَعِدْ عَلَيَّ عَلَامَةً أُخْرَى قَالَ فَتَبَسَّمَ وَ هُوَ قَاعِدٌ ثُمَّ قَامَ فَمَدَّ يَدَهُ الْيُمْنَى إِلَى السَّمَاءِ فَوَ اللَّهِ لَكَأَنَّهَا عَمُودٌ مِنْ نَارٍ تَخْرِقُ الْهَوَاءَ حَتَّى تَوَارَى عَنْ عَيْنِي وَ هُوَ قَائِمٌ لَا يَعْبَأُ بِذَلِكَ وَ لَا يَتَحَفَّزُ «1» فَأُسْقِطْتُ وَ صَعِقْتُ فَمَا أَفَقْتُ إِلَّا وَ رَأَيْتُ فِي يَدِهِ طَاقَةً مِنْ آسٍ يَضْرِبُ بِهَا مَنْخِرِي فَقُلْتُ فِي نَفْسِي مَا ذَا أَقُولُ لَهُ بَعْدَ هَذَا وَ قُمْتُ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَجِدُ إِلَى سَاعَتِي رَائِحَةَ هَذِهِ الطَّاقَةِ مِنَ الْآسِ وَ هِيَ وَ اللَّهِ عِنْدِي لَمْ تَذْوِ وَ لَمْ تَذْبُلْ «2» وَ لَا انْتَقَصَ «3» مِنْ رِيحِهَا شَيْءٌ وَ أَوْصَيْتُ أَهْلِي أَنْ يَضَعُوهَا فِي كَفَنِي فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي مَنْ وَصِيُّكَ قَالَ مَنْ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِي قَالَتْ فَعِشْتُ إِلَى أَيَّامِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع
قال زر بن حبيش خاصة دون غيره و حدثني جماعة من التابعين سمعوا هذا الكلام من تمام حديثها منهم مينا «4» مولى عبد الرحمن بن عوف و سعيد «5» بن جبير مولى بني أسد سمعاها تقول هذا
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار ج3 123 بخش چهارم راهنماى امامت و وجه امتياز بين مدعيان واقعى و ياوهسرايان در اين بخش داستان حبابه والبيه است ..... ص : 120
(2) ابو عبد اللَّه بن عياشى گفته است اين ام غانم غير از آن زن است كه ام الندى حبابه دختر جعفر والبيه اسدى بود و او نيز غير از آن زنى است كه پيامبر اكرم و امير المؤمنين روى ريگ براى او نقش بستند چون نام او امّ سليم بود و كتابهائى داشت پس آنها سه زن بودهاند كه هر كدام داستان و جريانى داشتهاند روايت آنها را نقل كردم كتاب را بدين وسيله طولانى نميكنم. (3) احتجاج: احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى رحمة اللَّه عليه يكى از اصحاب پيش او رفت و گفت جعفر بن علي (معروف بكذاب) نامهاى برايش نوشته و خود را معرفى كرده كه من جانشين برادرم هستم و علم حلال و حرام و هر چه مردم احتياج داشته باشند و چيزهاى ديگر دارم. احمد بن اسحاق گفت وقتى نامه را خواندم نامهاى براى حضرت صاحب الزمان عليه السّلام نوشتم و نامه جعفر را نيز در
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 124
داخل آن گذاشتم در جواب آن امام عليه السّلام چنين نوشت: (1) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ نامهات رسيد خدا نگهدارت باشد. نامهاى كه در جوف آن بود نيز خواندم و متوجه تمام مضامين آن با اختلاف و اشتباهات زيادى كه در آن بود شدم اگر تو نيز دقت كرده بودى متوجه مقدارى از آنها ميشدى.
خدا را ستايش ميكنم ستايشى شايسته بر لطف و احسانى كه نسبت بما خانواده داشته خداوند حق را تمام و باطل را از ميان بر ميدارد و گواه است بر من نسبت به آنچه را برايت ذكر ميكنم وقتى در قيامت جمع شويم و از ما بازخواست كند نسبت بمسئله مورد بحث بدان كه خدا براى نويسنده نامه برگزيده آن و بر تو و هيچ يك از مردم امامت و وجوب اطاعت و تعهدى قرار نداده اينك برايت مختصرى توضيح ميدهم كه براى شما كافى باشد.
بدان خداوند مردم را بيهوده نيافريده و نه آنها را بخود واگذار نموده بلكه بقدرت خويش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و خرد داده سپس انبياء را براى مژده و تهديد فرستاده تا مردم را امر باطاعت و نهى از معصيت خدا كنند و آنها را مطلع نمايند از اسرار پروردگار و دينشان و براى ايشان كتاب فرستاده و ملائكه نازل كرده و امتيازى به پيامبران داده كه آنها را برترى و فضيلت بخشيده با معجزات و دلائل آشكار و نشانههاى عالى كه بايشان بخشيد.
براى بعضى از آنها آتش را سرد و سلامت كرد و او را خليل خود گرفت و با بعضى ديگر سخن گفت و عصايش را اژدها كرد ديگرى مرده را زنده ميكرد باذن خدا و كور و برص را شفا ميداد و آن ديگر را بزبان پرنده آشنا كرده بود و از هر چيزى باو عنايت نمود سپس محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم را رحمت براى جهانيان قرار داد و بوسيله او نعمتش را تمام و نبوت را ختم نموده و رسالتش را جهانى نمود دلائلى كه شاهد راستى او باشد آورد و آيات و علاماتى را ابراز نمود.
سپس او را قبض روح كرد با سعادت و شايستگى و خلافت را بعد از او ببرادر و پسر عمو و وصى و وارثش علي بن ابى طالب سپرد. سپس بجانشينان
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 125
از فرزندان او يكى پس از ديگرى سپرد (1) دين را بوسيله ايشان زنده كرد و نورش را تكميل نمود بين اين امامان و ساير خويشاوندان ايشان از قبيل برادر و پسر عمو و ساير نزديكان فرق آشكارى قرار داد تا حجت از ديگران باز شناخته شود و امام از مأموم جدا گردد باين طور كه ايشان را از گناه پاك و از عيب مبرا ساخت و از هر نوع پليدى و شك و شبههاى منزه نمود ايشان را گنجينه علم خود و خزينه حكمت و منبع اسرار خويش قرار داد و با دلائل تأييدشان كرد اگر چنين نكرده بود همه مردم مساوى بودند و هر كس ميتوانست ادعاى امامت كند حق از باطل و علم از جهل شناخته نميشد و اين ياوه سرا ادعائى كرده كه دروغ بر خدا بسته با آن ادعا نميدانم به چه چيز اميد و آرزو دارد اين ادعا را تمام كند، آيا بفقه در دين كه خدا را شاهد ميگيرم حلال را از حرام باز نميشناسد و نه فرقى بين صحيح و ناصحيح ميگذارد يا ادعاى خود را بعلم ميخواهد اثبات نمايد با اينكه حق را از باطل و محكم را از متشابه فرق نميگذارد و نه وقت و حدود نماز را ميداند. يا با پرهيزكارى كه خدا شاهد است نماز واجب را چهل روز ترك كرد كه خيال ميكرد (با چلهنشينى) شعبده بازى مىآموزد شايد اين جريان را شنيده باشيد اينك آثار كارهاى زشت او معلوم و گنهكاريش مشهود است يا گمان دارد با معجزه ثابت كند پس آن معجزه را بياورد يا با دليل يا با راهنمائى بالاخره اظهار كند خداوند در قرآن ميفرمايد: (2) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ، قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ:
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 126
خداوند بتو توفيق دهد از اين ستمگر بخواه آنچه من برايت توضيح دادم و تقاضا كن يك آيه از قرآن را تفسير كند يا حدود نماز را بيان كند و مسائلى كه واجب است در نماز تا بفهمى مقدار علم و دانش او را و عيب و نقص را و معلوم گردد خدا حسابش را ميرسد خداوند حق را براى اهلش نگه دارد و در جاى خود قرار دهد در ضمن خدا امامت را در دو برادر بعد از امام حسن و امام- حسين عليهما السّلام قرار نداده اگر خدا بما اجازه سخن گفتن دهد حق آشكار ميگردد و باطل از ميان ميرود و پرده برداشته مىشود از خدا ميخواهم كفايت و كار خوب و ولايت را او ما را كافى و خوب نگهبانى است. (1) مناقب: عبد اللَّه بن كثير در خبر طولانى گفت مردى وارد مدينه شد و از امام جستجو ميكرد او را بعبد اللَّه بن حسن راهنمائى كردند چند سؤالى كرد و از پيش او خارج شد باز جعفر بن محمّد را معرفى كردند خدمت آن جناب رفت همين كه امام صادق چشمش باو افتاد فرمود ترا فرستادهاند براى جستجو از امام داخل شهر ما شدى و از امام سؤال كردى چند نفر از اولاد امام حسن عليه السّلام راهنمائى بعبد اللَّه بن حسن كردند چند سؤالى كردى و خارج شدى اگر ميخواهى بگويم از او چه پرسيدى و چه جواب گفت بعد چند نفر از اولاد امام حسين عليه السّلام بتو گفتند اگر مايلى ترا ببريم پيش جعفر بن محمّد.
گفت آنچه فرمودى صحيح است باو فرمود برو پيش عبد اللَّه بن حسن بگو زره پيامبر و عمامهاش كجا است آن مرد پيش عبد اللَّه بن حسن آمد از زره و عمامه پرسيد عبد اللَّه از داخل كندوئى زرهى را بيرون آورد و پوشيد برايش گشاد بود گفت پيامبر اكرم اين طورى زره ميپوشيد آن مرد برگشت خدمت حضرت صادق.
فرمود راست نگفته بعد يك انگشترى بيرون آورد و بزمين زد زره و عمامه از داخل انگشتر بيرون آمد زره را پوشيد تا ساقش آمد بعد عمامه را بر سر بست عمامه بلند بود هر دو را از تن خارج نمود و داخل نگين قرار داد
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 127
گفت پيامبر اكرم اين طور زره ميپوشيد اين پارچه در زمين بافته نشده خزانه خدا در لفظ (كن) است و خزانه امام در انگشترى اوست دنيا در نزد خدا مانند يك كاسه است در نزد امام مانند يك قدح اگر چنين نبود ما امام نبوديم و با ساير مردم برابر ميشديم. (1) كتاب مقتضب الاثر: سلمان فارسى و براء بن عازب گفتند ام سليم گفت من تورات و انجيل خوانده بودم و زنى عارف باوصياى انبياء بودم ميل داشتم وصى محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم را بشناسم وقتى وارد مدينه شدم خدمت پيامبر اكرم رسيدم و مال سوارى خود را ميان قافله گذاشتم بآن جناب عرض كردم هر پيامبرى دو جانشين دارد كه يكى در زمان حيات او ميميرد و ديگرى باقى ميماند براى بعد از او خليفه موسى در زمان حيات هارون بود و قبل از موسى از دنيا رفت ولى وصى او بعد از مرگ يوشع بن نون بود وصى عيسى در زمان حيات كالب بن يوفنا بود كه از دنيا رفت در زمان عيسى و وصى او بعد از مرگ شمعون بن حمون صفا پسر عمه مريم بود من در كتابها بررسى كردهام براى شما فقط يك وصى ديدهام در زمان حيات و بعد از مرگ خودت برايم توضيح ده كه وصى شما كيست؟
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود من فقط يك وصى دارم در زمان حيات و بعد از مرگ عرضكردم كيست فرمود برايم چند ريگ بياور آنها را درون دست گرفت و ماليد تا مانند آرد شد آنها را خمير كرد و يك ياقوت قرمز شد با انگشتر خود آن را نقش بست اثر نقش در روى ريگ براى هر بيننده آشكار بود ريگ را بمن داد فرمود ام سليم! هر كس قدرت چنين كارى را داشت او وصى من است.
بعد فرمود وصى من كسى است كه در تمام حالات بىنياز است همان طور كه من بىنيازم در اين موقع ديدم پيامبر اكرم دست راست خود را بسقف اطاق گذاشت و دست چپ را روى زمين همين طور كه ايستاده بود بدون اينكه
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 128
بطرف زمين خم شود و نه خود را بطرف دو پا بلند كرده بود. (1) ام سليم گفت از خدمت پيامبر اكرم خارج شدم سلمان را ديدم كه در كنار علي است و خود را باو چسبانيده بىآنكه توجهى بسيار خويشاوندان حضرت محمّد و يا اصحاب او بنمايد با سن كمى كه علي داشت با خود گفتم اين سلمان است كه پيش از من با كتب سر و كار داشته و با اوصياء نشسته است و اطلاعاتى كه او دارد من ندارم شايد همين شخص وصى پيامبر باشد. خدمت علي عليه السّلام رسيده گفتم تو وصى محمّدى گفت آرى منظورت چيست گفتم علامت وصى بودن شما چيست فرمود چند ريگ برايم بياور من از روى زمين چند ريگ برداشتم داخل مشت گرفت و آنها را مانند آرد كرد و بصورت ياقوتي سرخ درآورد سپس با انگشتر نقش بست بطورى كه نقش آن براى هر بيننده آشكار بود آنگاه بجانب خانه خود رهسپار شد از پى او رفتم تا راجع بآنچه پيامبر اكرم كرده بود سؤال كنم رو بمن متوجه بمن شد و همان كار پيغمبر را انجام داد گفتم وصى شما كيست آقا فرمود هر كس كار مرا انجام دهد.
ام سليم گفت: امام حسن عليه السّلام را ملاقات كرده گفتم شما وصى پدرت هستى من در شگفت بودم از سؤالى كه از ايشان نمودم با سن كمى كه داشت با اينكه صفات دوازده امام را ميدانستم كه پدر آنها بزرگ و افضل ايشان است اين مطالب را در كتب گذشتگان خوانده بودم فرمود آرى من وصى پدرم هستم گفتم علامت آن چيست؟.
گفت چند دانه ريگ بياور چند دانه ريگ دادم در مشت گرفت و آنها را مانند آرد كرد بعد مخلوط نمود و بصورت ياقوتى قرمز در آورد سپس با انگشتر خود نقش بست بمن داد پرسيدم وصى شما كيست؟.
فرمود: هر كس اين كارى كه من كردم بكند بعد دست راستش را دراز كرد تا از پشت بامهاى مدينه بالاتر رفت در حالى كه ايستاده بود سپس دست چپ را پائين آورد تا بزمين زد بدون اينكه خم شود يا بلند گردد با خود گفتم چه
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 129
كس بايد وصى اين آقا باشد. (1) از خدمت ايشان خارج شدم امام حسين عليه السّلام را ديدم مزاياى ايشان را در كتابهاى گذشته ديده بودم با نه نفر از فرزندانش كه وصى هستند جز اينكه بواسطه كوچكى او نميتوانستم تطبيق كنم نزديك او رفتم در كنار صحن مسجد بود عرضكردم شما كه هستى؟ فرمود: من همان كه تو ميخواهى ام سليم من وصى اوصياء و پدر نه امام هادى و من وصى برادرم حسن و برادرم وصى پدرم علي و علي عليه السّلام وصى جدم پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم است از سخن او در شگفت شدم گفتم علامت اين فرمايش شما چيست؟ فرمود: چند ريگ بياور چند دانه ريگ از زمين برداشتم ديدم ريگها را درون دست ماليد و مانند آرد كرد بعد مخلوط نمود و بصورت ياقوت قرمز درآورد سپس با انگشتر خود مهر نمود نقش انگشتر در آن ماند بمن برگرداند فرمود نگاه كن ام سليم آيا چيزى در آن مىبينى؟
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار ج3 125 بخش چهارم راهنماى امامت و وجه امتياز بين مدعيان واقعى و ياوهسرايان در اين بخش داستان حبابه والبيه است ..... ص : 120
سپس او را قبض روح كرد با سعادت و شايستگى و خلافت را بعد از او ببرادر و پسر عمو و وصى و وارثش علي بن ابى طالب سپرد. سپس بجانشيناناز فرزندان او يكى پس از ديگرى سپرد (1) دين را بوسيله ايشان زنده كرد و نورش را تكميل نمود بين اين امامان و ساير خويشاوندان ايشان از قبيل برادر و پسر عمو و ساير نزديكان فرق آشكارى قرار داد تا حجت از ديگران باز شناخته شود و امام از مأموم جدا گردد باين طور كه ايشان را از گناه پاك و از عيب مبرا ساخت و از هر نوع پليدى و شك و شبههاى منزه نمود ايشان را گنجينه علم خود و خزينه حكمت و منبع اسرار خويش قرار داد و با دلائل تأييدشان كرد اگر چنين نكرده بود همه مردم مساوى بودند و هر كس ميتوانست ادعاى امامت كند حق از باطل و علم از جهل شناخته نميشد و اين ياوه سرا ادعائى كرده كه دروغ بر خدا بسته با آن ادعا نميدانم به چه چيز اميد و آرزو دارد اين ادعا را تمام كند، آيا بفقه در دين كه خدا را شاهد ميگيرم حلال را از حرام باز نميشناسد و نه فرقى بين صحيح و ناصحيح ميگذارد يا ادعاى خود را بعلم ميخواهد اثبات نمايد با اينكه حق را از باطل و محكم را از متشابه فرق نميگذارد و نه وقت و حدود نماز را ميداند. يا با پرهيزكارى كه خدا شاهد است نماز واجب را چهل روز ترك كرد كه خيال ميكرد (با چلهنشينى) شعبده بازى مىآموزد شايد اين جريان را شنيده باشيد اينك آثار كارهاى زشت او معلوم و گنهكاريش مشهود است يا گمان دارد با معجزه ثابت كند پس آن معجزه را بياورد يا با دليل يا با راهنمائى بالاخره اظهار كند خداوند در قرآن ميفرمايد: (2) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ، قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ:
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار ج3 131 بخش چهارم راهنماى امامت و وجه امتياز بين مدعيان واقعى و ياوهسرايان در اين بخش داستان حبابه والبيه است ..... ص : 120خداوند بتو توفيق دهد از اين ستمگر بخواه آنچه من برايت توضيح دادم و تقاضا كن يك آيه از قرآن را تفسير كند يا حدود نماز را بيان كند و مسائلى كه واجب است در نماز تا بفهمى مقدار علم و دانش او را و عيب و نقص را و معلوم گردد خدا حسابش را ميرسد خداوند حق را براى اهلش نگه دارد و در جاى خود قرار دهد در ضمن خدا امامت را در دو برادر بعد از امام حسن و امام- حسين عليهما السّلام قرار نداده اگر خدا بما اجازه سخن گفتن دهد حق آشكار ميگردد و باطل از ميان ميرود و پرده برداشته مىشود از خدا ميخواهم كفايت و كار خوب و ولايت را او ما را كافى و خوب نگهبانى است. (1) مناقب: عبد اللَّه بن كثير در خبر طولانى گفت مردى وارد مدينه شد و از امام جستجو ميكرد او را بعبد اللَّه بن حسن راهنمائى كردند چند سؤالى كرد و از پيش او خارج شد باز جعفر بن محمّد را معرفى كردند خدمت آن جناب رفت همين كه امام صادق چشمش باو افتاد فرمود ترا فرستادهاند براى جستجو از امام داخل شهر ما شدى و از امام سؤال كردى چند نفر از اولاد امام حسن عليه السّلام راهنمائى بعبد اللَّه بن حسن كردند چند سؤالى كردى و خارج شدى اگر ميخواهى بگويم از او چه پرسيدى و چه جواب گفت بعد چند نفر از اولاد امام حسين عليه السّلام بتو گفتند اگر مايلى ترا ببريم پيش جعفر بن محمّد.
گفت آنچه فرمودى صحيح است باو فرمود برو پيش عبد اللَّه بن حسن بگو زره پيامبر و عمامهاش كجا است آن مرد پيش عبد اللَّه بن حسن آمد از زره و عمامه پرسيد عبد اللَّه از داخل كندوئى زرهى را بيرون آورد و پوشيد برايش گشاد بود گفت پيامبر اكرم اين طورى زره ميپوشيد آن مرد برگشت خدمت حضرت صادق.
فرمود راست نگفته بعد يك انگشترى بيرون آورد و بزمين زد زره و عمامه از داخل انگشتر بيرون آمد زره را پوشيد تا ساقش آمد بعد عمامه را بر سر بست عمامه بلند بود هر دو را از تن خارج نمود و داخل نگين قرار داد
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج3، ص: 127
(2) ابو عبد اللَّه بن عياشى گفته است اين ام غانم غير از آن زن است كه ام الندى حبابه دختر جعفر والبيه اسدى بود و او نيز غير از آن زنى است كه پيامبر اكرم و امير المؤمنين روى ريگ براى او نقش بستند چون نام او امّ سليم بود و كتابهائى داشت پس آنها سه زن بودهاند كه هر كدام داستان و جريانى داشتهاند روايت آنها را نقل كردم كتاب را بدين وسيله طولانى نميكنم. (3) احتجاج: احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى رحمة اللَّه عليه يكى از اصحاب پيش او رفت و گفت جعفر بن علي (معروف بكذاب) نامهاى برايش نوشته و خود را معرفى كرده كه من جانشين برادرم هستم و علم حلال و حرام و هر چه مردم احتياج داشته باشند و چيزهاى ديگر دارم. احمد بن اسحاق گفت وقتى نامه را خواندم نامهاى براى حضرت صاحب الزمان عليه السّلام نوشتم و نامه جعفر را نيز در داخل آن گذاشتم در جواب آن امام عليه السّلام چنين نوشت: (1) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ نامهات رسيد خدا نگهدارت باشد. نامهاى كه در جوف آن بود نيز خواندم و متوجه تمام مضامين آن با اختلاف و اشتباهات زيادى كه در آن بود شدم اگر تو نيز دقت كرده بودى متوجه مقدارى از آنها ميشدى.
خدا را ستايش ميكنم ستايشى شايسته بر لطف و احسانى كه نسبت بما خانواده داشته خداوند حق را تمام و باطل را از ميان بر ميدارد و گواه است بر من نسبت به آنچه را برايت ذكر ميكنم وقتى در قيامت جمع شويم و از ما بازخواست كند نسبت بمسئله مورد بحث بدان كه خدا براى نويسنده نامه برگزيده آن و بر تو و هيچ يك از مردم امامت و وجوب اطاعت و تعهدى قرار نداده اينك برايت مختصرى توضيح ميدهم كه براى شما كافى باشد.
بدان خداوند مردم را بيهوده نيافريده و نه آنها را بخود واگذار نموده بلكه بقدرت خويش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و خرد داده سپس انبياء را براى مژده و تهديد فرستاده تا مردم را امر باطاعت و نهى از معصيت خدا كنند و آنها را مطلع نمايند از اسرار پروردگار و دينشان و براى ايشان كتاب فرستاده و ملائكه نازل كرده و امتيازى به پيامبران داده كه آنها را برترى و فضيلت بخشيده با معجزات و دلائل آشكار و نشانههاى عالى كه بايشان بخشيد.
براى بعضى از آنها آتش را سرد و سلامت كرد و او را خليل خود گرفت و با بعضى ديگر سخن گفت و عصايش را اژدها كرد ديگرى مرده را زنده ميكرد باذن خدا و كور و برص را شفا ميداد و آن ديگر را بزبان پرنده آشنا كرده بود و از هر چيزى باو عنايت نمود سپس محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم را رحمت براى جهانيان قرار داد و بوسيله او نعمتش را تمام و نبوت را ختم نموده و رسالتش را جهانى نمود دلائلى كه شاهد راستى او باشد آورد و آيات و علاماتى را ابراز نمود.
گفت پيامبر اكرم اين طور زره ميپوشيد اين پارچه در زمين بافته نشده خزانه خدا در لفظ (كن) است و خزانه امام در انگشترى اوست دنيا در نزد خدا مانند يك كاسه است در نزد امام مانند يك قدح اگر چنين نبود ما امام نبوديم و با ساير مردم برابر ميشديم. (1) كتاب مقتضب الاثر: سلمان فارسى و براء بن عازب گفتند ام سليم گفت من تورات و انجيل خوانده بودم و زنى عارف باوصياى انبياء بودم ميل داشتم وصى محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم را بشناسم وقتى وارد مدينه شدم خدمت پيامبر اكرم رسيدم و مال سوارى خود را ميان قافله گذاشتم بآن جناب عرض كردم هر پيامبرى دو جانشين دارد كه يكى در زمان حيات او ميميرد و ديگرى باقى ميماند براى بعد از او خليفه موسى در زمان حيات هارون بود و قبل از موسى از دنيا رفت ولى وصى او بعد از مرگ يوشع بن نون بود وصى عيسى در زمان حيات كالب بن يوفنا بود كه از دنيا رفت در زمان عيسى و وصى او بعد از مرگ شمعون بن حمون صفا پسر عمه مريم بود من در كتابها بررسى كردهام براى شما فقط يك وصى ديدهام در زمان حيات و بعد از مرگ خودت برايم توضيح ده كه وصى شما كيست؟
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود من فقط يك وصى دارم در زمان حيات و بعد از مرگ عرضكردم كيست فرمود برايم چند ريگ بياور آنها را درون دست گرفت و ماليد تا مانند آرد شد آنها را خمير كرد و يك ياقوت قرمز شد با انگشتر خود آن را نقش بست اثر نقش در روى ريگ براى هر بيننده آشكار بود ريگ را بمن داد فرمود ام سليم! هر كس قدرت چنين كارى را داشت او وصى من است.
بعد فرمود وصى من كسى است كه در تمام حالات بىنياز است همان طور كه من بىنيازم در اين موقع ديدم پيامبر اكرم دست راست خود را بسقف اطاق گذاشت و دست چپ را روى زمين همين طور كه ايستاده بود بدون اينكه بطرف زمين خم شود و نه خود را بطرف دو پا بلند كرده بود. (1) ام سليم گفت از خدمت پيامبر اكرم خارج شدم سلمان را ديدم كه در كنار علي است و خود را باو چسبانيده بىآنكه توجهى بسيار خويشاوندان حضرت محمّد و يا اصحاب او بنمايد با سن كمى كه علي داشت با خود گفتم اين سلمان است كه پيش از من با كتب سر و كار داشته و با اوصياء نشسته است و اطلاعاتى كه او دارد من ندارم شايد همين شخص وصى پيامبر باشد. خدمت علي عليه السّلام رسيده گفتم تو وصى محمّدى گفت آرى منظورت چيست گفتم علامت وصى بودن شما چيست فرمود چند ريگ برايم بياور من از روى زمين چند ريگ برداشتم داخل مشت گرفت و آنها را مانند آرد كرد و بصورت ياقوتي سرخ درآورد سپس با انگشتر نقش بست بطورى كه نقش آن براى هر بيننده آشكار بود آنگاه بجانب خانه خود رهسپار شد از پى او رفتم تا راجع بآنچه پيامبر اكرم كرده بود سؤال كنم رو بمن متوجه بمن شد و همان كار پيغمبر را انجام داد گفتم وصى شما كيست آقا فرمود هر كس كار مرا انجام دهد.
ام سليم گفت: امام حسن عليه السّلام را ملاقات كرده گفتم شما وصى پدرت هستى من در شگفت بودم از سؤالى كه از ايشان نمودم با سن كمى كه داشت با اينكه صفات دوازده امام را ميدانستم كه پدر آنها بزرگ و افضل ايشان است اين مطالب را در كتب گذشتگان خوانده بودم فرمود آرى من وصى پدرم هستم گفتم علامت آن چيست؟.
گفت چند دانه ريگ بياور چند دانه ريگ دادم در مشت گرفت و آنها را مانند آرد كرد بعد مخلوط نمود و بصورت ياقوتى قرمز در آورد سپس با انگشتر خود نقش بست بمن داد پرسيدم وصى شما كيست؟.
فرمود: هر كس اين كارى كه من كردم بكند بعد دست راستش را دراز كرد تا از پشت بامهاى مدينه بالاتر رفت در حالى كه ايستاده بود سپس دست چپ را پائين آورد تا بزمين زد بدون اينكه خم شود يا بلند گردد با خود گفتم چه كس بايد وصى اين آقا باشد. (1) از خدمت ايشان خارج شدم امام حسين عليه السّلام را ديدم مزاياى ايشان را در كتابهاى گذشته ديده بودم با نه نفر از فرزندانش كه وصى هستند جز اينكه بواسطه كوچكى او نميتوانستم تطبيق كنم نزديك او رفتم در كنار صحن مسجد بود عرضكردم شما كه هستى؟ فرمود: من همان كه تو ميخواهى ام سليم من وصى اوصياء و پدر نه امام هادى و من وصى برادرم حسن و برادرم وصى پدرم علي و علي عليه السّلام وصى جدم پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم است از سخن او در شگفت شدم گفتم علامت اين فرمايش شما چيست؟ فرمود: چند ريگ بياور چند دانه ريگ از زمين برداشتم ديدم ريگها را درون دست ماليد و مانند آرد كرد بعد مخلوط نمود و بصورت ياقوت قرمز درآورد سپس با انگشتر خود مهر نمود نقش انگشتر در آن ماند بمن برگرداند فرمود نگاه كن ام سليم آيا چيزى در آن مىبينى؟
تا نگاه كردم ديدم در آن انگشتر نام پيامبر و علي و حسن و حسين و نه نفر ائمه از فرزندان امام حسين عليه السّلام كه اسماء آنها شبيه و مكرر يك ديگر است مگر دو نفر ايشان يكى جعفر و ديگرى موسى همين طور در انجيل خوانده بودم.
در شگفت شدم و با خود گفتم خداوند بمن دلائلى عطا كرد كه به ديگران قبل از من نداده است عرضكردم آقا يك علامت ديگر برايم بياور لبخندى زده نشسته بود از جاى حركت كرد دست راستش را بطرف آسمان بلند كرد بخدا قسم مانند ستونى از آتش آسمان را شكافت بطورى كه از چشمم پنهان شد در همان حال كه ايستاده بود اعتنائى باين مطلب نداشت و نه بر زمين نشست من بزمين افتادم و بيهوش شدم
وقتى بهوش آمدم ديدم برگى از درخت آس در دست دارد و بدماغم ميزند. با خود گفتم بعد از اين دليل ديگر چه بگويم. از جا حركت كردم بخدا قسم تا همين ساعت بوى آن برك آس را استشمام ميكنم و آن برك را نگه داشتهام نه خشك شده و نه پژمرده و نه از بوى آن كاسته گرديده بخانوادهام وصيت كردهام آن را داخل كفنم بگذارند عرضكردم آيا وصى شما كيست؟
فرمود: هر كس كار مرا انجام دهد گفت تا زمان علي بن الحسين عليهما السّلام زندگى كردم. (1) زرّ بن حبيش تنها گفت و گروهى از تابعين اين سخن را جز قسمت آخر حديث او شنيده از جمله مينا غلام عبد الرحمن بن عوف و سعيد بن جبير هم پيمان بنى اسد شنيدهاند كه چنين گفته است.
ام سليم گفت: خدمت علي بن الحسين عليهما السّلام رفتم او در منزل خود مشغول نماز بود نماز طولانى ميخواند و سرگرم آن بود هزار ركعت در شبانه روز ميخواند مدتى نشستم نمازش را رها نكرد تصميم بحركت گرفتم تا خواستم حركت كنم چشمم افتاد بانگشترش كه در انگشت داشت بر روى آن نگين نوشته بود ام سليم بايست تا آنچه مايلى برايت انجام دهم.
گفت نمازش را زود تمام كرد پس از سلام نماز بمن گفت ام سليم چند دانه ريگ بياور بىآنكه بگويم براى چه آمدهام چند دانه ريگ از زمين برداشتم در دست فشرد مانند آرد شد بعد مخلوط كرد و ياقوتى قرمز شد سپس آن را با انگشتر خود نقش بست نقش انگشتر روى آن باقى ماند نگاه كردم تا آن اسمها را كه در زمان امام حسين عليه السّلام ديده بودم مشاهده كردم عرضكردم آقا وصى شما كيست فدايت شوم؟ گفت: كسى كه كار مرا انجام دهد ديگر مانند مرا نخواهى ديد.
ام سليم گفت: فراموش كردم تقاضا كنم آن كارى كه پيامبر اكرم و حضرت علي و امام حسن و امام حسين عليه السّلام كرده بودند انجام دهد همين كه خارج شدم و چند گامى برداشتم صدا زد ام سليم عرضكردم آرى فرمود برگرد برگشتم ديدم در صحن حياط ايستاده رفت و داخل خانه شد لبخند ميزد فرمود:
بنشين. نشستم دست راستش را دراز كرد خانهها و ديوارها و بازارها را شكافت از نظرم پنهان شد فرمود: بگير ام سليم!.
بخدا سوگند بمن كيسهاى داد كه در آن دينارهائى بود و گوشوارهاى از طلا و چند انگشتر مال خودم بود از عقيق داخل يك جعبه عرضكردم آقا جعبه را ميشناسم اما نميدانم داخل آن چيست ولى سنگين است فرمود: بردار و برو.
ام سليم گفت: از خدمت آن جناب مرخص شدم و داخل منزل گرديدم بسراغ جعبه رفتم جعبه در جايش نبود و اين همان جعبه خودم بود عرفان واقعى بمقام آنها پيدا كردم با بصيرت و هدايت از آن روز الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
امام حسین علیه السلام مورد سبز در دست ام سلیم رو با مورد عطری بهوش اوردن
زیبایی مورد
گل سرخ، سید ریاحین بهشت است بعد از آس (مورد)
صحيفة الرضا عليه السلام 74 متن الصحيفة
147 وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ أَبِي ع حَبَانِي رَسُولُ اللَّهِ بِالْوَرْدِ بِكِلْتَا يَدَيْهِ فَلَمَّا أَدْنَيْتُهُ إِلَى أَنْفِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَا إِنَّهُ سَيِّدُ رَيْحَانِ الْجَنَّةِ بَعْدَ الْآس
با اسناد نقل شده امام رضا (ع) فرمود كه على (ع) فرموده:
پيامبر خدا (ص) با دو دست خود گل سرخى را به من هديه فرمود، هنگامى كه آن را به بينى خود نزديك كردم، پيامبر اكرم (ص) فرمود: اين بعد از آس (میوه) بهترين گلهاى بهشت است.
گل سید ریاحین بهشت است بعد از آس
عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 41 31 باب فيما جاء عن الرضا ع من الأخبار المجموعة ..... ص : 24
ص بِالْوَرْدِ بِكِلْتَا يَدَيْهِ فَلَمَّا أَدْنَيْتُهُ إِلَى أَنْفِي قَالَ إِنَّهُ سَيِّدُ رَيْحَانِ الْجَنَّةِ بَعْدَ الْآس
(5) 1- عيون: تا على (ع) كه رسول خدا با دو دستش بمن گلى بخشيد و چونش به بينى نزديك كردم فرمود: آگاه باش كه آن سيد گلهاى بهشت است پس از گل آس.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج73، ص: 148
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 36 ثواب من صلى الصلاة المفروضات في أول أوقاتها ..... ص : 36
أَبِي ره عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتُ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا إِذَا أُقِيمَ حُدُودُهَا أَطْيَبُ رِيحاً مِنْ قَضِيبِ الْآسِ حِينَ يُؤْخَذُ مِنْ شَجَرِهِ فِي طِيبِهِ وَ رِيحِهِ وَ طَرَاوَتِهِ فَعَلَيْكُمْ بِالْوَقْتِ الْأَوَّل) (345) 39- امام كاظم عليه السّلام فرمود: نمازهاى واجب كه در اول وقتش با آداب و حدود آن خوانده شود خوشبوتر از شاخه آس (مورد) است كه از درخت هنگام سبزى و طراوت و خوشبوئيش چيده شود، پس نماز را اول وقت بخوانيد. (3) (6