۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
تهشم میرم یه شوهر خارجی پولدار پیدا میکنم و یه سگ به اسم فرانک میخرم و "پسرم" صداش میکنم.
بجاش به شوهرم میگم هاپوی من
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
ولی جدای از شوخی
دیشب داشتم پیامای کانال آقای محمدی رو میخوندم
و باید بگم که خانواده سنتی ایرانی مناسبترین بستر برای پرورش فمنیسته.
۲۹ آذر ۱۴۰۲
مشروعترین طبیعیترین حقوق یه دختر رو بدون ذرهای منطق ازش سلب میکنید و توقع دارید از جنسیتش متنفر نشه؟
چشم ارباب.
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
همین که مجبور نیستم امشب منتظر باشم که یه عده انسان افادهای برای به رخ کشیدن مال و اموالشون برام چیزای مزخرف و زرق و برقیای با عنوان یلدایی بیارن؛ یعنی همچنان انسان خوشبختیم
خدایا شکرت.
۳۰ آذر ۱۴۰۲
قرار بود ساعت ۷ تا ۸ امشب سر مزار شهید گمنام دانشگاه برنامه داشتهباشیم.
آماده شدم، روسری گلداری که خودم دوخته بودم و تاحالا جایی سر نکردهبودم رو پوشیدم، جورابام رو هم پا کردم.
و خیلی یهویی به خودم گفتم "اصلا من تو اون جمع جایی دارم یا نه؟"
هیچی دیگه
همه لباسا برگشتن سرجاشون.
الان حس دختر بچهای رو دارم که پیرهن گلدار قشنگش رو تنش کرده ولی بهش گفتن قرار نیست بریم مهمونی.
۳۰ آذر ۱۴۰۲