eitaa logo
محکوم
165 دنبال‌کننده
963 عکس
131 ویدیو
1 فایل
بیش‌از‌حد‌اندیش ناکافی انزواطلب خوددرگیر _و مرگ بر ما سایه افکنده‌است. قفسه کتاب و فیلم: https://eitaa.com/mahkoomarchive صدای مشتری: https://daigo.ir/secret/56010530 @sani135
مشاهده در ایتا
دانلود
گروه رو سوراخ کردن انقدر که با توپخونه دشمن و حاج همت و جلیلی جمله ساختن.
محکوم
گروه رو سوراخ کردن انقدر که با توپخونه دشمن و حاج همت و جلیلی جمله ساختن.
اساتید تشخیص مواضع دشمن، گویا جهت توپخونه‌ها عوض شده الان تکلیف چیه🦦
بعد من اینو براشون فرستادم هیشکی جوابمو نمیده:(
وا خب الان ما کدوم طرف بریم افسران جنگ نرم؟ پاسخگو باشید دیگه
محکوم
اساتید تشخیص مواضع دشمن، گویا جهت توپخونه‌ها عوض شده الان تکلیف چیه🦦
سواد ارتش اسرائیل رو نگاه تروقرآن این انتسابو با سین نوشته. اقلا یه املا از مترجم بگیرید
سلامتی مام خوبیم، برنامه خوابمون مثل سگ ریخته بهم نمی‌دونیم چه گلی به سر بگیریم
۱_چند روز پیش داشتم به صحبت‌های یه بنده‌خدایی گوش می‌دادم که داره لیسانس می‌گیره و مردده که بره سمت ارشد‌. توی ذهنم گفتم که کارش درسته چون ارشد خوندن برای کسی که تکلیفش با خودش و آینده‌ش مشخصه کار بیخودیه. توی ذهنم آدم‌ها ازم پرسیدن پس چرا خودت می‌خوای ارشد بخونی و جواب خیلی ساده بود. چون تکلیفم با زندگی و آینده‌م مشخص نیست.
۲_چند وقت پیش که نتایج اولیه ارشد اومد یه توییت به کسایی که رتبه‌شون خوب نشده بود تبریک گفت چون دیگه قرار نیست خودشون رو گول بزنن و قراره وارد جامعه بشن.
۳_ خیلی زیاد با خودم فکر می‌کنم که واقعا برنامه‌م چیه؟ می‌خوام چیکار کنم؟ دستاورد این چهارسال برام چی بوده و خواهد بود؟ اگر وارد کار بشم، چندسال دیگه قراره درگیری بین اولویت‌هام رو چیکار کنم؟ بچه و کار رو چطوری باهم هندل کنم؟ کدوم قراره مهم‌تر باشه؟ و اولین و ساده‌ترین پاسخ به همه این سوالا ارشد خوندنه. ارشد خوندن از بیرون شاید رشد علمی و موفقیت بزرگ‌تری بنظر بیاد که عمه و خاله و مادربزرگ‌های همیشه در صحنه هوشمندانه شمارو بهش توصیه می‌کنن، اما قضیه اینه که برای خیلی از ماها، صرفا فرار از روبرو شدن با جامعه‌ست. من الان ذره‌ای مهارت کار کردن تو رشته خودم رو ندارم، هنوز محدودیت‌هایی دارم و حتی احساس نمی‌کنم یه آدم بزرگم که باید از پس خودش بربیاد. چیکار کنم که هنوز احساس کنم دارم یه فعالیت مفید انجام می‌دم؟ درس می‌خونم، حتی اگر مطمئن نباشم در آینده قراره ازش استفاده کنم.
این تداوم یک کار برای فرار از واقعیتی که بالاخره گریبان‌مون رو می‌گیره ترسناکه. تا کی قراره ادامه‌ش بدم نمی‌دونم کی قراره خودم رو جمع کنم باز هم نمی‌دونم
چرا اینارو دارم اینجا می‌گم؟ نمی‌دونم. انگار نشستم یه نفر بیاد برام از اینکه هنوز سردرگمی‌های بزرگ‌تری هست و عمق فاجعه رو نمی‌فهمم و این سبک خزعبلات حماسه بسرایه و کلافه‌ترم کنه.
نمی‌تونم حرفام رو مرتب کنم وگرنه ساعت‌ها می‌شه درموردش حرف زد‌.