eitaa logo
کانال خبری بسیج شرکت کربن ایران
147 دنبال‌کننده
546 عکس
289 ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️اولین تصویر از شهید پلیس تکاور در ایرانشهر منتشر گردید 🥀 شهید مدافع وطن شب گذشته در ایرانشهر بر اثر درگیری با اشرار مسلح شهید و پیکر مطهرش بر اثر آتش سوزی خودرو آسیب شدیدی دید. 🌹شادی ارواح طیبه شهدای امنیت صلوات 🖤 @basejcarbon
🚀موشک جواب موشک 🔺هنوز یکسال از تشکیل یگان توپخانه سپاه نگذشته بود و کلی آرزوهای دوربرد داشتیم که یک روز آمد و استعفایش را گذاشت روی میز. 🔺گفتیم چه شوخی بی‌مزه‎ای! 🔺گفت شوخی ندارم، من باید بروم یگان موشکی را عَلَم کنم. 🔺گفتیم هنوز کلی کار و ایده روی زمین مانده در توپخانه داریم... 🔺گفت اینها مال شما، من باید بروم. 🔺علت را جویا شدیم. 🔺جوابش مثل همان موشک‌هایی که بعدها ساخت، ویران کننده بود؛ «صدام روی سر مردم موشک می‌ریزد و مردم در کنار آوار موشک‌ها شعار می‌دهند موشک جواب موشک... اما دست امام خالی است. من باید بروم دست خمینی را پر از موشک کنم تا حرف مردم زمین نماند...» 🔺سه چهار ماه بعد، اولین موشک به بغداد اصابت کرد. حسن مقدم روی موشک نوشته بود : و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی... 🔹خاطره از سردار یعقوب زهدی - به مناسبت سالروز شهادت شهید حسن طهرانی مقدم 🌹
💔دانش آموزی که خبر از شهادتش🌷 داده بود 🌷 شهید شاهچراغ 🔖به گزارش جهان نيوز، حسین کشاورز پسر عموی شهید محمدرضا کشاورز شنبه در مصاحبه با خبرنگار ایرنا از ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی این شهید گفت. 🌸به گفته او شهید محمدرضا کشاورز چندماهی بوده که ۱۵ سالگی را پشت سرگذاشته بود و در مقطع دهم مشغول تحصیل در مدرسه شاهد شیراز بود. ☘️محمدرضا پسری با ادب و کارگر زاده و همواره در امور دینی و مذهبی سرآمد بود. به گفته پسر عموی این شهید، محمدرضا از ۲ هفته پیش نیت کرده بوده که شامگاه هرچهارشنبه در حرم مطهر شاهچراغ(ع) حاضر و ضمن به پا داشتن نماز مغرب و عشاء به جماعت در جلسات مذهبی این آستان مقدس شرکت کند. چهارم آبان ۱۴۰۱ وعده دومین میهمانی بوده که محمدرضا با خالق خود بسته بود که عصر این روز جامه تمیز خود را اتو کشیده و کفش نو به پا کرده و به تنهایی رهسپار حرم می شود. 🔶حسین کشاورز در ادامه به خاطره ای از زبان شهید محمدرضا کشاورز اشاره کرد و به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: در هفته‌های اخیر یکی از اقوام خطاب به شهید می گوید که مراقبت بیشتری در این شرایط از جان خود داشته باشد که محمدرضا می گوید من می روم حرم مطهر شاهچراغ و در آنجا شهید 🌷خواهم شد. 🌸وی ادامه داد: مادر شهید ابتدای امسال سفری به کربلای معلا داشته که قبل از سفر به محمدرضا می گوید، چه سوغاتی از این سفر زیارتی می خواهد که برای او بیاورد که شهید می گوید از کربلا برایم پارچه کفنی متبرک به تربت امام حسین(ع) بیاور.😭
😄 اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً😁 استاد سرکار گذاشتن بچه‌‌ها بود. روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با دشمن روبه‌رو می‌شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ 🚓و تانک آنها در شما اثر نکند چه می‌گویید؟» آن برادر خیلی 😠جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص🤲 برمی‌گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند. اولاً باید وضو داشته باشی، ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم‌الراحمین»😊 طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:«اخوی غریب گیر آورده‌ای؟»😇 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیکر پاک ۱۰۰ شهید دوران دفاع مقدس از طریق اروندرود به کشور بازخواهد گشت فرمانده کمیته جستجوی مفقودان ستاد کل نیروهای مسلح: 🔹پیکر پاک این شهیدان والامقام در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس در محدوده استان‌های میسان و بصره در جنوب شرق عراق کشف شده است که روز پنجشنبه ۱۷ آذر از طریق آبراه بین المللی اروند و از طریق بندر آبادان وارد کشور خواهند شد. 🌹
🌿پیکر شهیدی که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز قطع شده بود ⚘در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود‌‌ همان طور که به عقب می‌آمدم خود را دلداری می‌دادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می‌گردند به ناچار و اگر چه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است.    ⚘شب‌‌ همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت و من به قرارگاه فرماندهی که در کنار جاده فتح بود رفتم. گمان می‌کردم همه مطلع هستند اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است. روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانه‌ای شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم. علت مفقود شدن جنازه حاج همت نداشتن سر در بدن او بود.  شهید محمدابراهیم همت🌹 التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد #
🌹یک شب در خانه هیئت داشتیم. عصر همان روز پدر شهید کمی استراحت کرد بعد با نگرانی از خواب پرید. فهمیدیم خواب دیده. ایشان کمی به اطراف نگاه کرد و گفت : الان حسن اینجا بود بهش گفتم حسن جان امشب هیئت داریم شما تشریف میارید؟! حسن گفت نه ، امشب باید برم پیش فلانی که یکی از همسایگان قدیم است. حسن ادامه داد او امروز از دنیا رفته و امشب شب اول قبر اوست این شخص حقی گردن من دارد که باید امشب پیش او باشم.پدر با تعجب گفت آن کسی که حسن می گفت، اهل مذهب و دین و .... نبود. برای همین بهش گفتم حسن جان این آدمی که می گویی اهل دین نبود، او چه حقی به گردن تو دارد؟ حسن لبخندی زد و گفت:روز تشییع جنازه من ، هوا بسیار گرم بود جمعیت همراه پیکر من از مسجد به سمت منزل آمدند این آقا در جلوی خانه اش ایستاده بود و به جمعیت نگاه می کرد.وقتی گرمای هوا و تشنگی مردم را دید یک شیلنگ آب از خانه اش به بیرون کشید و با یک سینی و چند لیوان، به تشییع کنندگان پیکر من آب داد.او همین قدر به گردن من حق پیدا کرده. پدر حسن بعد از اینکه این حرف را زد از جا بلند شد و گفت باید بروم و ببینم خواب من راست بوده یا نه،منزل آن ها در محله ی دیگری است باید بروم به آن جا ببینم فلانی واقعا فوت کرده؟! پدر رفت و ساعتی بعد برگشت گفت: بله،وارد محله ی آن ها که شدم حجله اش را دیدم او همین امروز تشییع شده بود.... 🌷شهید حسن طاهری 🌷برای شادی روحش صلوات... #
دست از ولایت فقیه برندارید و در راه رضای خداوند قدم بردارید ، اگر می خواهید زندگی کنید،برای خدا زندگی کنید واگر خواستید بمیرید برای خدا و در راه او جان بدهید 🌷شهید 🌷 شادی روحش با صلوات🌹 #
به یاد شهدای کوهستان از شانه‌های برفی آناهیتا تا بلندی‌های ماووت ... ذهنت یخ می زند گاهی... وقتی بخش‌هایی از خاطرات جنگ را می‌شنوی که سرمای سختی‌اش، سینه‌ات را می فشرد...! انگار خودمان بادگیر به تن کرده‌ایم و شال گردن و کلاه هم بسته ایم تا در پیچ‌وخم‌های عملیات بیت‌المقدس۲، با پای لرزان و در سرمای ماووت راه برویم. خودمان را پوشانده‌ایم شاید که سردمان نشود اما سرمای واقعیت‌های جنگ و سختی هایش گاهی جانسوزتر از این حرف هاست! دندان هایمان گاهی از ترس، گاهی از فشار و گاهی از سرمای استخوان سوز بهم میخورد شاید خیال می‌کنیم اندکی از حال آن روزهایِ رزمندگان‌مان را درک کرده ایم اما... سخت در اشتباهیم! تصور بستن جنازه و بدن یخ زده شهدا بر روی الاغ و شکستن استخوان هایشان، چیزی نیست که قابل درک هر ذهنی باشد!... فکر میکنیم ای‌کاش دروغ‌بود این سختی‌هایی که رفت بر آن‌ همه نوجوان و جوان!... بر آن همه مجروح و شهید ... و بر بدن‌های زیر پا مانده...‌! همچون سیدالشهداء...! لا یوم کیومک یا اباعبدالله 🌹
بهم گفت: جایگاه من توی سپاه چیه؟ سوال عجیب و غریبی بود! ولی می دانستم بدون حکمت نیست. گفتم: شما فرمانده نیروی هوایی سپاه هستید سردار. به صندلی اش اشاره کرد و گفت: شما ممکنه به موقعیتی که من الان دارم نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا هیچ خبری نیست. 🕊🌹 یادش با صلوات🌹 #
🌹شهید دقایقی مجاهدین عراقی را چگونه فرماندهی می‌کرد؟ 🔹دقایقی برای سازماندهی و اداره این لشکر زحمات زیادی کشید. یاد گرفتن کامل زبان عربی، آموختن ویژگی‌ها و فرهنگ عراقی‌ها، و درک تفاوت‌های ناشی از تفاوت فرهنگ و بینش نیروهای مجاهدین عراقی و اسرای عراقی جزو سختی‌های کار فرماندهی تیپ بدر بود. 🔹اسماعیل دقایقی در سال ‌۱۳۳۳ هجری شمسی در بهبهان به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزش‌های اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌ای برای شخصیت والای آینده او شد. این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به «آغاجاری» مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند... 🥀سردار اسماعیل دقایقی روز ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ در «عملیات کربلای ۵» به شهادت رسید. شادی روح بزرگشان صلوات🌷 #
🌹ای دوست به حنجر شهیدان صلوات... بر قامت بی سر شهیدان صلوات ... گ
🌹 یک قابِ پدر و پسری ... 🌷عمو درویش پیرمردی‌حدود ۸۵ ساله بود کـه همیشه به نیروهـای کـم سن و سال روحیه می داد. همرزم و فرزندِ رشیدش، قاسم، در پدافندی عملیات بیت‌المقدس۴ به درجه رفیع شهادت نائل شد. 🌹