ڪوچڪ بود وقتے ڪه رفت؛
سنش را مے گویم...
ڪوچڪتر شد وقتے ڪه برگشت؛
قامتش را مے گویم...!
#سید_مصطفی_موسوی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#صبحتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_روز_شانزدهم_ماه_مبارک_رمضان
#کربلایی_سعید_لیریایی
ــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#به_یاد_علمدار_یک_دست #گردان_امام_حسن_ع
سهمیهی حاج سعید
از عملیات الی بیت المقدس
دست راستی بود که از پیکر افتاد
در جبهه شاخص شناسایی سعید
آستین خالیش بود و در عملیاتهـا
همه حیران بودند که این رزمنده تکدست
چگونه با تیربار و آرپی جی به دشمن حمله
میکند، مگر با یک دست و آن هم دست چپ
میتوان قلب دشمن را نشانه رفت ....
#شهید_حاج_سعید_تراب
#شهادت_شلمچه_۱۳۶۷
ـــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
🔰راوی:
✍ #شهید_مصطفی_صدرزاده
ارادت حسن به امام رضا (ع) دائمی بود. از نُه ساختمان سوری ها، یکی دست داعش افتاده بود و فرمانده سوری ها می خواست عقب نشینی کند. نگذاشتم. گفتیم: صبر کن ما پسش می گیریم.
از ۲۰ نفر نیروهای پشتیبان تک تیر اندازان،
نیروی داوطلب خواستیم. فقط شش نفر آمدند. با من و حسن شدیم هشت نفر. رفتیم طرف ساختمان، مکث کردم. گفتم: حسن هشت نفریم ها! گفت: پس اسم عملیات امام رضا (ع) است. با نوای یا علی بن موسی الرضا (ع) وارد ساختمان شدیم.
تکفیری ها می پرسیدند: من انتم؟ حسن با دو نارنجک💣💣 رفت طرفشان و چفریاد زد: نحن شیعة علی بن ابی طالب(ع)، نحن ابناء فاطمة الزهرا(س)، نحن ابناء الحسین (ع). با انفجار نارنجک ها و تبادل آتش🔥 حسن شهیـــ🌷د شد و من با هشت ترکش برگشتم عقب.
ــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
مادر من را رها کن
محمدم در آخرین تماسش به من گفت: مادر دعا کن #شهید شوم، اگر شهید نشوم دیوانه میشوم، مادر من را رها کن.
من هم روز جمعه در روضه اباعبدالله (ع) شرکت کردم، رو به قبله ایستادم و گفتم: #حضرت_زینب (س) محمد هدیه ناقابل من به پیشگاه شماست، قبول کنید هر طور که شما میخواهید من راضی هستم، روز شنبه ساعت هفت غروب، تیر به سر فرزندم میخورد و دم صبح به #شهادت میرسد.
شهید #محمد_کیهانی
ـــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌙استفاده از ضیافت الهی
🔹این ضیافت، همهاش ترک است؛ ترک شهوات از قبیل خوردنیها، نوشیدنیها و جهات دیگری که شهوات انسان اقتضا میکند. ترک هواها، ترک خودیها، ترک منیها، منیتها
📅 امام خمینی(ره) | ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۷
ــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از KHAMENEI.IR
990221_جهاد عظیم مبارزه با کرونا.mp3
1.84M
🎙 بشنوید | رهبر انقلاب در ارتباط تصویری ستاد ملی مبارزه با کرونا
🔻جهاد عظیم و متنوع مردم در مقابله با کرونا حقیقتا افتخارآمیز و حیرتانگیز است
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
-316596477_-210017.mp3
809.1K
🎙 بشنوید | خداقوت رهبر انقلاب به دستاندرکاران مبارزه با کرونا و تسلیت به مصیبتدیدگان، در ارتباط تصویری ستاد ملی مبارزه با کرونا ۹۹/۲/۲۹
💻 @Khamenei_ir
#شلمچه
🔺 نامهای عجیب از شهید "سیدمجتبی میرغفاری" که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید.
در بخشهایی از این نامه به شرح زیر است:
ـــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شلمچه 🔺 نامهای عجیب از شهید "سیدمجتبی میرغفاری" که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید. در بخش
#شلمچه
🔺 نامهای عجیب از شهید "سیدمجتبی میرغفاری" که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است:
🔹وقتی در شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام.
ــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 📙 #داستـــــان #خالڪوبی_تا_شهـادت #قسمت_نــهـم ✍وقتی رفت تمام جیبهایش را خالی میڪند «
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📙 #داستـــــان
#خالڪوبی_تا_شهـادت
#قسمت_دهــــم
✍از ترس اینڪه نگذاریم برود، بی خداحافظی رفت مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤالهای مادر تکرار میڪند ڪه نمیرود؛ اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از ڪنارش تڪان نمیخورد. حتی میترسد که لباسهایش را بشوید: «روزهای آخر از ڪنارش تڪان نمیخوردم. میترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود میڪرد ڪه نمیرود. لباسهایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه میآوردم و درمیرفتم. چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر میکردم اگر بشویم میرود. پنجشنبه و جمعه ڪه گذشت وقتی دیدم دوستانش رفتند و مجید نرفته گفتم لابد نمیرود. من در این چند سال زندگی یڪبار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینڪه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم. ڪاری ڪه همیشه مجید انجام میداد و دوست داشت با من صبحانه بخورد. وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباسهایش نیست. فهمیدم همهچیز را خیس پوشیده و رفته است. همیشه به حضرت زینب میگویم. مجید خیلی به من وابسته بود. طوری ڪه هیچوقت جدا نمیشد. شما با مجید چه ڪردید ڪه آنقدر سادهدل ڪند؟ یڪی از دوستان مجید برایش عڪسی میفرستد ڪه در آنیڪ رزمنده ڪولهپشتی دارد و پیشانی مادرش را میبوسد. میگفت مجید مدام غصه میخوردڪه من این ڪار را انجام ندادهام.» مجید بیهوا میرود در خانه خواهرش و آنجا هم خداحافظی میڪند. سرش را پایین میگیرد و اشڪهایش را از چشمهای خواهرش میدزدد بیآنڪه سرش را بچرخاند دست تڪان میدهد و میرود. مجید با پدرش هم بیهوا خداحافظی میڪند و حالا جدی جدی راهی میشود.
👈شهید مجید قربانخانی 💐
⏪ #ادامہ_دارد...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
@khamenei_shohada