خصوصیات اخلاقی
🔮:🌹چند ویژگی از شهید محسن فانوسی(ابوزهرا) از زبان دوست و همکار شهید🌹
محسن چیزی از مناجات هاش و اذکاری که میگفت بروز نمیداد
اما نماز شب خوندش رو همه بچه ها دیده بودن و توی همه ماموریت ها نماز شبش ترک نمیشد
محسن به هیچ وجه غیبت نمیکرد و سعی میکرد موضوع بحث جلسه غیبت رو عوض کنه و اگر موفق به انجام این کار نمیشد جلسه رو فورا ترک میکرد..
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
خصوصیات اخلاقی 🔮:🌹چند ویژگی از شهید محسن فانوسی(ابوزهرا) از زبان دوست و همکار شهید🌹 محسن چیزی از منا
«فانوس حرم»؛ زندگینامه شهید محسن فانوسی از همدان تا شام
«فانوس حرم» عنوان جدیدترین اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است که با محوریت زندگینامه شهید محسن فانوسی منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، کتاب «فانوس حرم»، دربردارنده زندگینامه شهید محسن فانوسی، از شهدای مدافع حرم استان همدان، به کوشش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر و روانه بازار کتاب شد.
این اثر دربردارنده مجموعهای از خاطرات همراهان شهید است که شخصیت شهید به عنوان شخصیت اصلی این کتاب، در این خاطرات توصیف شده و مخاطب با آن آشنا میشود.
در بخشهایی از این کتاب از زبان همسر شهید میخوانیم:
پدر و مادرم به خاطر احترامی که برای خانواده آقای فانوسی قائل بودند، اختلافی با ازدواج ما نداشتند، ولی سپردند به خودم که تصمیم آخر را بگیرم. هنوز مردد بودم. خیلی با خودم کلنجار میرفتم تصمیم بسیار سختی بود. بالاخره یک شب دو رکعت نماز توسل به حضرت زهرا(س) خواندم از خود حضرت زهرا(س) خواستم کمکم کند که تصمیم درست را بگیرم.
همان شب خواب عجیبی دیدم. خانمی که چهرهاش را ندیدم جلو آمد و یک انگشتر با نگین زرد به دستم انداخت. صبح که از خواب بیدار شدم حس خوبی داشتم. حس میکردم این خواب یعنی باید پیشنهاد ازواج را قبول کنم. بعدها محسن همیشه به شوخی میگفت: «مواظب انگشتر زرد رنگ باش». مادرم موافقت من را اعلام کرد. جلسه دوم محسن گفت: «فردای همون روزی که اومدیم خونتون رفتم مشهد، همونجا از آقا امام رضا(ع) خواستم که مِهرم رو به دلت بندازه و وقتی بر میگردم جواب مثبتت رو بشنوم».
شهید محسن فانوسی از کارکنان گروه مهندسی رزمی 43 امام علی(ع) ملایر در آبانماه سال 94 به خیل شهدا پیوست. این شهید بعد از سردار همدانی، شهید صانعی، شهید کرمی و شهید مصطفوی پنجمین شهید مدافع حرم استان همدان است.
@khamenei_shohada
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
.
.
سلام
کانالها و گروههای ما در پیامرسان سروش و ایتا....
لازم به ذکر است که کاربری نرم افزار *ایتا* کاملا ، مانند تلگرام و موبوگرام میباشد, و تنها تفاوت با نرم افزارهای فوق این است که نرم افزار "ایتا" کاملا وطنی و ایرانیه
منتطر تشریف فرمایی شما و اطاعت از امر رهبری از جانب دوستان ولایی هستیم.🌹 با تشکر مدیریت پیج و کانال خامنه اے شهدا و گروههای با یاد پـرســ🌷ــتـوهـا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
💻⬅سایت رضوان(حرم مطهررضوی)
https://razavitv.aqr.ir/plus/channels .
📲اینستاگرام⬅
https://www.instagram.com/khamenei_shohada.ir 📲
.
ســـروش⬅کانال
https://sapp.ir/khamenei_shohada.ir 📲
.
ســروش ⬅لینک جو
http://sapp.ir/linkjo 📲
گروه سـروش⬅ با یاد پرستـ🌷ـتوها
https://sapp.ir/joingroup/HbakRprIjOY7cClS0U1EVDt8 📲
کانال⬅ ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/935919616C50ed9177bb 📲
.
گروه ایتا⬅ بایاد پرستــ🌷ـتوها
.
📲گروه ایتا⬅لینک جــو
http://eitaa.com/joinchat/338690049G571f071951
🌸ایام انقلاب(قسمت اول)
📣امیر ربیعی
🌸ابراهيم از دوران کودکي عشق و ارادت خاصي به امام خميني(ره)داشت.🌸
🌸هر چه بزرگترميشداين علاقه نيزبيشتر ميشد.تااينکه در سالهاي قبل ازانقلاب به اوج خودرسيد.🌸
🌸در سال1356بود.هنوزخبري ازدرگيريها و مسائل انقلاب نبود.🌸
🌸صبح جمعه ازجلسه اي مذهبي درميدان ژاله (شهدا)به سمت خانه برميگشتيم.🌸
🌸ازميدان دورنشده بوديم که چندنفر ازدوستان به ماملحق شدند.🌸
🌸ابراهيم شروع کرد براي ماازامام خميني(ره)تعريف کردن.🌸
🌸بعدهم باصداي بلندفريادزد:"درودبرخميني"🌸
🌸ماهم به دنبال اوادامه داديم.چندنفرديگر نيز با ماهمراهي کردند.🌸
🌸تانزديک چهارراه شمس شعارداديم وحركت كرديم.🌸
🌸دقايقي بعدچندين ماشين پليس به سمت ماآمد.🌸
🌸ابراهيم سريع بچه هارامتفرق کرد.درکوچه ها پخش شديم.🌸
🌸دوهفته گذشت.ازهمان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم.🌸
🌸ابراهيم درگوشه ميدان جلوي سينماايستاد.بعدفريادزد:درود برخميني وماادامه داديم.🌸
🌸جمعيت که ازجلسه خارج ميشدهمراه ماتکرارميکرد. صحنه جالبي ايجادشده بود.🌸
🌸دقايقي بعد،قبل ازاينکه مأمورها برسندابراهيم جمعيت رامتفرق کرد.🌸
🌸بعد باهم سوارتاکسي شديم وبه سمت ميدان خراسان حرکت کرديم.🌸
🌸دوتاچهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشــينهاراميگيرند ومسافران راتک تک بررسي ميکنند.🌸
🌸چندين ماشين ساواک و حدود10مأمور دراطراف خيابان ايستاده بودند.🌸
🌸چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنابود.او در ميدان همراه مردم بود!......
ادامه دارد....
کتاب سلام بر ابراهیم
@khamenei_shohada
روزارتش برهمه ارتشیان غیورمند جمهوری اسلامی مبارک باد
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
رهبرانقلاب:
🔹جا دارد که امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران را «حزبالله» بنامیم؛ ارتش حزبالله. «الا انّ حزبالله هم المفلحون».
🔹حزب خدا مفلح و رستگار است. حزب خدا غالب و پیروز است. هر چه میتوانید، در این خطِّ حزباللّهی جلو بروید.
🔹حزبالله، یعنی کسی که هم از امکانات خداداد بهترین استفاده را میکند - از دانش استفاده میکند، از خرد و اندیشه استفاده میکند، از نیروهای انسانی استفاده میکند، از ابتکار و تجربه استفاده میکند، از تجربهی هشت سال دوران دفاع مقدس بیشترین استفادهها را میکند - و هم ارزشهای انسانی و الهی را که اسلام به او آموخته است، گرامی میدارد و آن را مایهی پیشرفت خود به حساب میآورد و به آن تکیه میکند و با آن سرافراز است. ۱۳۷۶/۰۷/۰۵
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
شهید مدافعحــ🌸ـــرمـ « #علی #منیعات » #ولادت : ۱۳۶۴- خرمشهر #شهادت : ۱۳۹۳/۱۲/۲۰ - سامرا #نام_جه
به گزارش خبرگزاری حیات «علی منیعات» شهید مدافع حرم از بسیجیان جوان محله کوت شیخ خرمشهر بود. محلهای که کوچه پس کوچههایش گواه ایستادگی جوانمردانی را میدهد که ۳۵ سال پیش، ۳۴ روز تمام با دستان خالی مقابل هجوم ارتش بعث عراق ایستادگی کردند.
حالا یکی از جوانان نسل سومی همین شهر، خاطره رشادتهای جوانان خرمشهری را این بار در عراق زنده کرده است. آنچه در پی میآید روایتی است از زبان عباس منیعات برادر و فاطمه ساجدی اصل همسر شهید منیعات که در میدان رزم با نام جهادی ابوالحسن دراجی شناخته میشد.
علی اززبان برادر
با علی چهار برادر و چهار خواهر بودیم. دوران جنگ بسیارکم سن وسال بودیم و امکان حضورمان در جنگ فراهم نبود. پدر را خیلی زود از دست دادیم و همه مسئولیتهای خانه و خانواده به دوش من افتاد که فرزند ارشد خانه بودم. برای همین نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و تحصیل را در سال سوم دبیرستان در رشته حسابداری رها کردم. در حال حاضر هم راننده آژانس هستم. علی پنجمین فرزند خانواده متولد1364بود .
در میان همه برادر و خواهرهااو نمونه بود. هوش سرشاری داشت و بسیار مقید و مذهبی بود. از همان دوران کودکی علاقه شدیدی به مسجد، حسینیه و هیئت داشت. خوب به یاد دارم، دوم ابتدایی بود که یک روز دیر از مدرسه به خانه آمد. وقتی آمد به خاطر تأخیرش به او معترض شدم و با تندی با او صحبت کردم. اما او با همان آرامش و مهربانیاش به من گفت که مسجد بوده و چند روزی است که به عنوان مؤذن انتخاب شده است.
نماز مغرب و عشاء را به مسجد رفتم و بعد از تحقیق متوجه شدم که علی را به خاطر علاقه و صوت زیبایش به عنوان مؤذن مسجد انتخاب کردهاند. از همان کودکی نوع رفتار و کردارش چون انسانهای بزرگ بود. من خیلی به او علاقه داشتم. هر چه توان داشتم جمع کرده بودم که علی از نظر مالی کمبودی نداشته باشد. برایش ماشین و موبایل خریدم. بهترینها را برایش تهیه میکردم. برادرهای دیگر حسادت میکردند که چرا این قدر به علی توجه میکنم. من هم میگفتم در علی چیزی دیدهام که اگر شما هم ببینید، همه کار برایش میکنید. خدمت سربازیاش که تمام شد بعد از گرفتن لیسانسش، مهندس آی تی شرکت نفت و گاز اروندان شد. بعد هم ازدواج کرد.
@khamenei_shohada
🌹ایام انقلاب(قسمت دوم)
📣امیرربیعی
🌹به ابراهيم اشاره کردم.متوجه ماجراشد.قبل ازاينکه به تاکسي مابرسند در راباز کردوسريع به سمت پياده رو دويد.🌹
🌹مأمور وسط خيابان يكدفعه سرش را بالاگرفت.🌹
🌹ابراهيم راديدوفريادزد:خودشه خودشه،بگيرش...🌹
🌹مأمورها دنبال ابراهيم دويدند.ابراهيم رفت داخل کوچه،آنها هم به دنبالش بودند.🌹
🌹حواس مأمورها که حسابي پرت شدکرايه رادادم.ازماشين
خارج شدم.🌹
🌹به آن سوي خيابان رفتم و راهم روادامه دادم...🌹
🌹ظهربودکه آمدم خانه.ازابراهيم خبري نداشتم.تاشب هم هيچ خبري ازابراهيم نبود.🌹
🌹به چند نفرازرفقا هم زنگ زدم.آنها هم خبري نداشتند.🌹
🌹خيلي نگران بودم.ساعت حدود يازده شب بود.داخل حياط نشسته بودم.🌹
🌹يکدفعه صدائي ازتوي کوچه شنيدم .🌹
🌹دويدم دم در،باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره ولبخند هميشگي پشت درايستاده.🌹
🌹من هم پريدم توبغلش. خيلي خوشحال بودم.نميدانستم
خوشحاليام راچطور ابرازکنم.🌹
🌹گفتم:داش ابرام چطوري؟
نفس عميقي کشيدوگفت:خدا روشکر، ميبيني که سالم و سرحال درخدمتيم.🌹
🌹گفتم:شام خوردي؟گفت:نه،مهم نيست.🌹
🌹سريع رفتم توي خانه، سفره نان ومقداري از غذاي شام رابرايش آوردم.🌹
🌹رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد ازخوردن چند لقمه گفت:بدن قوي همين جاها به دردميخوره.🌹
🌹خدا كمك كرد.بااينکه آنها چند نفربودنداماازدستشون فرارکردم.🌹
🌹آن شب خيلي صحبت کرديم.ازانقلاب،از امام و...بعدهم قرارگذاشتيم
شبهاباهم برويم مسجدلرزاده پاي صحبت حاج آقاچاووشي.🌹
🌹شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده.🌹
🌹حاج آقاخيلي نترس بود. حرفهائي روي منبرميزد که خيليها جرأت گفتنش رانداشتند.....
ادامه دارد....
کتاب سلام بر ابراهیم
@khamenei_shohada
شهید مدافعحــ🌸ـــرمـ
« #محمود #هاشمی »
#ولادت : ۱۳۵۰/۱۱/۱۷ - قم
#شهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۱۵ - نُبل والزهرا
#نحوه_شهادت : آقا محمود15 تير در سلاح خودشان داشتند، با دقت تمام 14 نفر از افراد دشمن را نشان گرفته و همه آنها را به هلاكت ميرسانند. تكتير انداز دشمن كه ميبيند همه نفراتش از دست ميروند، سر ايشان را هدف قرار ميدهد و ایشان هم به آرزويش ميرسد.
#مزار: گلزار شهدای قم
#روحمان_با_یادش_شاد
@khamenei_shohada
🌼ایام انقلاب(قسمت سوم)
📣امیر ربیعی
🌼حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد:🌼
🌼"مردي ازقم مردم رابه حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون اوجمع ميشوند"🌼
🌼خيلي براي مردم عجيب بود.صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت.🌼
🌼ناگهان ازسمت درب مسجد سروصدايي شنيدم.🌼
🌼برگشتم عقب،ديدم
نيروهاي ساواک باچوب وچماق ريختند جلوي درب مسجد و همه راميزنند.🌼
🌼جمعيت براي خروج ازمسجدهجوم آورد.🌼
🌼 مأمورها،هرکسي راکه ردميشد
باضربات محکم باتوم ميزدند.🌼
🌼آنها حتي به زن و بچه هارحم نميکردند.🌼
🌼ابراهيم خيلي عصباني شده بود.دويد به سمت در،باچندنفر ازمأمورها درگير شد.🌼
🌼نامردهاچندنفري ابراهيم را ميزدند.🌼
🌼توي اين فاصله راه باز شد.
خيلي از زن وبچه هااز مسجدخارج شدند.🌼
🌼ابراهيم باشجاعت باآنها درگيرشده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها رازد🌼
🌼و بعد هم فرار کرد.ماهم به دنبال اواز مسجد دور شديم.🌼
🌼بعدها فهميديم که
درآن شب حاج آقا راگرفتند.چندين نفرهم شهيدومجروح شدند.🌼
🌼ضرباتي که آن شب به کمرابراهيم خورده بود،کمردرد شديدي براي اوايجاد
کردکه تاپايان عمر همراهش بود.🌼
🌼حتي در کشتي گرفتن اوتأثير بسياري داشت.🌼
🌼باشروع حوادث سال57همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب وامام معطوف
بود.🌼
🌼پخش نوارها،اعلاميه هاو...اوخيلي شجاعانه کارخودراانجام ميداد.🌼
🌼اواسط شهريور ماه بسياري ازبچه ها را با خودش به تپه هاي قيطريه بردودر نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد.🌼
🌼بعداز نماز اعلام شدکه راهپيمائي روز جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد.🌼
کتاب سلام بر ابراهیم
ادامه دارد...
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
شهید مدافعحــ🌸ـــرمـ « #مهدی #طهماسبی » #ولادت : ۱۳۶۲ - مسجد سلیمان #شهادت : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶ - حلب سو
کوله باربهشت:
کوه خضرنبی ( از خاطرات شهید مهدی طهماسبی )
هر وقت می خواستم به قدمگاه خضر نبی در کوه خضر بروم ، شهید مهدی همراهم میآمد.
چون راه طولانی بود و پیاده روی زیادی داشت، شهید مهدی همیشه بین راه با شوخی و خنده حرف میزد تا اینکه خستگی مسیر را حس نکنیم.
اما این بار بعد شهادت مهدی که خواستم به زیارت خضر نبی بروم مهدی دیگر نبود، تنها بودم .
به اهل خانه برای آنکه با من در این پیاه روی همراهی کنند گفتم؛اگر به زیارت بیایید حاجت تان برآورده میشود.
درهمین موقع امیرمحمد پسر بزرگ شهید مهدی دستم را گرفت وگفت: مرا با خود ببر.
با امیرمحمدجان راهی شدیم به پله اول رسیدیم دستم را گرفت و گفت: یادته همیشه بابا مهدی دستت را می گرفت
گفتم: آره.
بعد با لحن معصومانه ای گفت، راست گفتی هرکسی به زیارت برود هر آرزویی داشته باشد برآورده می شود⁉️
من هم گفتم: بله.
گفت: میدانی چرا با شما آمدم.
گفتم: نه پسرم.
گفت: آمدم دعا کنم به خدا بگم خیلی زود بابا مهدی سالم سالم سالم برگرده به خانه.
شما هم با من دعا کنید تا بابام سالم به خانه بیا
@khamenei_shohada
🔻❧•❈•♥️•❈•❧🔻
@khamenei_shohada
گفٺم ڪجا؟ گفٺا دمشق
گفٺم چرا؟ گفٺا ڪ عشق
گفٺم و ڪی؟ گفٺا ڪ حال
گفٺم بمان.... گفٺا محال
💕
گفٺم مرو... گفٺا ڪ لا
برپاسٺ آنجا ڪربلا
باید ولی یاری ڪنم
زینب علمداری ڪنم
💕
گفٺم چه داری با حسین؟
گفٺا وفای عهد و دِین
گفٺم حرامی بسٺه راه!!!
گفٺا ڪ زینب بی پناه...
💕
گفٺم ڪ راه چاره چیسٺ؟
گفٺا فقط آزادگی سٺ..
گفٺم مرو خوبم ز دسٺ
گفٺا ڪ زینب بی ڪس اسٺ..
✾✾══════════════✾✾
#کانال_خامنه_اے_شهدا
@khamenei_shohada
جسم تو کامل است، ناقص نیست
میدهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!
#روزتانمبارکجانبازانقلاب
سایه ات تاابد مستدام آقا
@khamenei_shohada
#هرروز_معرفےیک_شهید
@khamenei_shohada
🌷شهید مدافع حرم سردار #هادی_کجباف🌷
نام:هادی کجباف زاده
نام پدر: ___
ولادت: 1340(شهرستان شوشتر)
شهادت: 1394/1/30(سوریه)
وضعیت تاهل: متاهل صاحب فرزند
نام جهادی: نداشتند
اخرین مقام:سردار مدافعان حرم
نحوه شهادت: سردار شهید هادی کجباف پس از سال ها مجاهدت به هنگام ظهر ۳۰ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ و در منطقه “بصری الحریر” واقع در حاشیه شمال شرقی استان درعا سوریه و پس از نبردی جانانه و به همراه عده ای از رزمندگان دلاور “تیپ سرافراز فاطمیون ، دفاع وطنی و ارتش سوریه” به آرزویش رسید و بال در بال ملائک گشود.
سن شهادت: 54 ساله
علاقه: امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه شهید:وصیتنامه ای از ایشان در دسترس نیست
بخشی از پیام همسر شهید:
هیچگاه به خواسته دشمنان اسلام و شیعیان تن نمیدهیم و هیچ یک از اسیران آنها را با پیکر پاک شهیدانمان معاوضه نخواهیم کرد.
ما پیکر عزیزمان را در راه خدا دادهایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمیگیریم.
#یادش_باصلوات
(معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما
ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است)
زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است
#کـــانال_خامنه_اے_شهدا
💟 @khamenei_shohada
🍀17شهریور(قسمت اول)
📣امیر منجر
🍀صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهيم با موتور به همان جلســه مذهبي
رفتيم اطراف ميدان ژاله (شهدا ).🍀
🍀جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون ميآمد. نيمه هاي شب حكومت
نظامي اعلام شده بود.🍀
🍀بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران
زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند.🍀
🍀جمعيــت زيادي هم به ســمت ميــدان در حركت بود. مأمورهــا با بلندگو
اعلام ميكردند كه: متفرق شويد.🍀
🍀ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله
برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!🍀
🍀آمدم بيرون تا چشــم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به ســمت ميدان
مي آمد.🍀
🍀شــعارها از درود بر خميني به ســمت شــاه رفته بود. فرياد مرگ بر
شــاه طنين انداز شده بود.🍀
🍀 جمعيت به ســمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها
ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و...🍀
🍀لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي
تيراندازي مي آمد.🍀
🍀حتي از هليکوپتري که در آســمان بود و دورتر از ميدان
قرار داشت.🍀
🍀ســريع رفتم و موتــور را آوردم. از يــک کوچه راه خروجــي پيدا کردم مأموري در آنجا نبود.🍀
🍀 ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد
با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم.🍀
🍀تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان مجروحها را ميرسانديم
و بر ميگشتيم.🍀
🍀تقريبًا تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.......
ادامه دارد......
کتاب سلام بر ابراهیم هادی
#کـــانال_خامنه_اے_شهدا
@khamenei_shohada
🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
شیر کوهستان
🌸روزی از روزها مهدی خردسال که بیش از سه سال سن داشت به سختی بیمار شد و به حالت اغما رفت
مادر مهدی خاطرت تلخ آن روز را اینگونه تعریف می کنند:
🌺آن روز حال مهدی رو به به قامت و رفت و من مجبور بودم از چشمه آب بیاورم وقتی رفتم پدرش بالای سرش نشسته بود اما بعد از رفتن من حال مهدی بدتر شد
🍃پدرش وقتی این حال را دید دست و پای بچه را رو به قبله کرد. دست به آسمان برد و گفت یا قمر بنی هاشم یا باب الحوائج من این بچه را از شما می خواهم این بچه نوکری برای شماست خدایا اگر مصلحت و صلاح توست تو را به دستهای قلم شده ابوالفضل قسم می دهم بچه ام را به من برگردانی.
🌾پدرش در حال دعا کردن بود که من از راه رسیدم. دیدم دعاست اما مهدی واقعا مرده بود.
🌷من بلند فریاد زدم که مهدی مرده و این بود که همسایگان همه به منزل ما آمدند و شروع به شیون و زاری کردند. اما به طور تعجب انگیز بعد از ساعتی رنگ مهدی برگشت و انگار جان دوباره ای گرفت.
💐پدر مهدی هم به نظرش و پا کرد و فرزندش را به عنوان سقای هیئت ها تربیت کرد
📎کتاب #شیر_کوهستان ، زندگی نامه شهید #مهدی_خندان
#کـــانال_خامنه_اے_شهدا
@khamenei_shohada
🌸
🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
IMG_20180422_105528_152.jpg
199.8K
#شهادت داستان ماندگاري آنهاييست که فهميدند
دنيا جاي ماندن نيست
و شهادت راز هستي است
و تا چشم ها کم سوست همواره راز خواهد ماند..
#جهادگر_شهید_مرتضی_عسکری_زاده
#کانال_بصیرتی_شهدایی_خامنه_ای_شهدا
@khamenei_shohada