eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی امام خمینی ره از آرزوی یک ملت میگوید: 🔹مانه از محاصره نظامی میترسیم!نه از اقدام نظامی!! وای بر ما اگر این سخن امام را فراموش کرده باشیم @khamenei_shohada
4_646301975712891499.mp3
4.71M
•✦✧ @khamenei_shohada✧✦• 9⃣2⃣⇦قسمت بیست ونهم #من_رات اسارت معصومه آباد @khamenei_shohada
، نردبان آسمان بود ، آسمان را نردبان بود تمامی افراد حاضر در عڪس بہ فیض شهادت نائل آمده اندبه غیر از دونفرشان واین نردبان بہ  معروف شده‌است افراد حاضر از پایین: (شهیدنشده) (شهیدنشده) @khamenei_shohada
ای پر گشـوده به آسمـان عشـق تو رفتـه ‌ای ... امـا ردّ پای تـو بر رود زمان جاری است ... #یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات #شهید_حیدر_جلیلوند #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei_shohada تاریخ شهادت ؛ ۹۶/۳/۲۱ محل شهادت ؛ حماء سوریه #اولین_سالروز_شهـادت @khamenei_shohada
(–4) ص20: تمام بدنم درد میکنه... کف پاهام احساس سوزش دارم.. مجبورم بنویسم تا اندکی متوجه گذر زمان و گودال آتش چند روز قبل نباشم... پنج تا پسری که عقب مانده ذهنی بودند، در طول عملیات سه روز گذشته استفاده شدند... دوتاشون که مقاومت میکردند را با قرص های کیتاگون(روانگردان فوق العاده قوی و خشونت زا) راضی و بلکه غیرقابل کنترلشون کردیم... شیخ جبران عزیز اجازه استفاده از کیتاگون را برای مجاهدین در حال عملیات یا هنگام شکنجه مرتدین و مجوس ها مجاز میداند... ص21: جنوب حُمص را گرفتیم... بالاخره محاصره جواب داد و تونستیم نفوذ کنیم... الحمدلله اینجا نعمت فراوان هست... از طرف پلیس شریعت، تا سه روز همه چیزشون علی الخصوص زن ها و دخترانشون مباح اعلام شده... همون ساعت اول، حدود 200 نفر از مردهاشون که بیشتر از اهل سنت بودند اعدام شدند... باید جوری اینجا از اهل سنت زهر چشم بگیریم که شیعیان شهرهای نبل و الزهرا (دو شهر تماما شیعه نشین شمال حلب) بدونند که اگر اسلحه ها را زمین گذاشتند که هیچ، اما اگر خودمون نفوذ کردیم واویلا... وایلا... تازه اینها اهل سنت بودند که بازارهای کنیز فروشیمون پُر شد و حتی صادر هم کردیم... اما واویلا اگر اهالی نبل و الزهرا کوتاه نیایند و خودمون نفوذ کنیم... ص22: به خاطر جراحت هایی که برداشته ام، به من استراحت عملیاتی داده و اینجا مامور گرفتن زکات شده ام... زکات از واجباتی است که باید خلیفه مسلمانان توسط دستگاه الدوله از مردم بگیرد و به مصرف مجاهدان و فقیران برساند... حدّ نصاب زکات در اینجا، سه پنجم(!!) معرفی شده و ما باید به همین تعداد از گوسفندان و مرغ و شتر کسانی که دارند بگیریم... با کمک سه چهار نفر از اهالی همین جا به خانه هایی که مشمول زکات میشوند راهنمایی میشویم... معمولا مقاومت نمیکنند مخصوصا وقتی با شکل و قیافه ابوهاجر الفلسطینی مواجه میشوند... ص22: اینجا با یکی از مجاهدین به نام بن راشد سعودی آشنا شدم... خیلی در کارش جدی هست... دیشب قبل از نماز عشاء کلی با هم حرف زدیم... قبلا سر زندانبان و شکنجه گر منطقه درعا بوده... میگفت به خاطر مهارتش معمولا طعمه های خارجی را که اسیر میشدند به اون میسپردند... از جمله از افغانستان، ایران، لبنان و... میگفت اول جسمشون را ادب میکردم بعدش هم با یاد دادن صحیح وضو و نماز به تربیت روح و ایمانشون میپرداختم... میگفت چون تحت تاثیر آموزش های مشرکانه بوده اند باید بهشون دین را آموزش بدیم... دینی که از اندیشه های جناب ابن تیمیه و رشید رضا(دو تن از بزرگان وهابیت) آموخته ایم... وقتی باهاش حرف میزدم احساس میکردم مرد عجیبی هست و با تمام مجاهدینی که تا حالا دیده بودم فرق داشت... ص23: سه چهار نفر فرار کرده اند... هیچ چیز مثل خبر فرار کردن مجاهدان در تخریب روحیه بقیه اثر منفی نداره... با اینکه موفقیت های بدی هم نداشتیم اما نمیدونم چرا خبر فرار این چند نفر خیلی پیچید... بنظرم دلیلی برای فرار وجود نداره جز فقدان ایمان به نابودی اسد... امروز بیشتر ورزش کردم و نماز خوندم.. چندان لذتی از نماز خوندنم نمیبرم... نمیدونم چرا؟ اما مثل قبلا نیستم... @khamenei_shohada
🌸✨🌸✨ جـــاي شـــُهـــدا خــالــی جای "" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت: "اگر نصیبم شد منتظرت میمانم.. ((جای "" خالی که میگفت: در زمان به کسی میگویند که منتظر باشد... 😔😭)) جای "" خالی که خانمش میگفت: همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم.. اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔 جای "" خالی که همسرش گفت: لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک.. روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم... خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون.. بوی عطر پیچید توی خانه... عطر گل محمدی. بوی عطری که حسن میزد.. جای "" خالی که میگفت: برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید ای شُهدا برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...! شهادت یک لباس تک سایز است هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔 "" . ▶شهدا را یاد کنیم با یک صلوات◀❤️ @khamenei_shohada
‌ 💠•°🔸⚜◎🔷◎🔸⚜°•💠 بسم رب الشــهداء الصدیقیـــن ـ 🔮طلـب شــهاادت ـ ـ ❇️ اللهم اشتر مني نفسي الموقوفة علیڪ، المحبوسه لامرڪ بالجنـة مع معصـومین من عترة نبیڪ صلي الله علیــه و آله... و اجعلني شــهیدا سعــیدا في قبضـــتڪ... ✴️خدایا این جاني را ڪ از سوي تو نزد من ب امانت ست و تحت قبضـــه و قدرت توست ب بــهاي بهشت از من خریداري ڪن.. در حالي ڪ ب امام و فرمانرواي معصــومي از خاندان پیامبرت در جنــگي علیه دشمــنان دین تو ڪشته شوم... و مرا از شـــهیدان سعادتمــندي قرار ده ڪ نزد تو منـــزل گزیده اند... 📚الصحیفة السجـــادیه، ص ۵۶۰ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🔷🔹به به چقــــدر زیباست این منــاجات... 🌸🍃ولي خــدایا بهشت هم نمیخــااهم (دیــدن رخ یار مرا بــهشت ست و طلب، دیــدن اوست ن بــهشت برین...) ـ 💢داوطلب مییییطلبــم..... جان بطلب...سر بطلب.....دل بطلب.....توووو بطلب میطلبــم.. از طلبـــان طلبت هر چ خـــااهي بطلب.... جان بطلب...سر بطلب...دل بطلب...تووو بطلب....میییطلبـــم.. ـ 💦یازینب س بطلب بي بي ..... میطلبـم.... یا اهل بیت النبــوة بطلبید شمــا بطلبییید میطلبــم... جاانمممم مادر س بپـــذیرمممممم😭😭 💞ااي عشششق.. غم عالم نصیب جاان ما بید.. ب دور ما فراقت ڪیمیا بید.. رسد آخر ب درماان درد هر ڪس.. دل مابید ڪ دردش بي دوا بید.. اللهم الحقني بالشــهدااء😭😭 ـ 💎اللهـم ارزقنا....نگاه مادرس اللهـم ارزقنا....شهاادت..🌹 ☀️یافاطمـــه الزهراء سلام الله علیــــهاا..☀️ ═══════ ೋღღೋ══════ 💮 با ما همراه باشید در ڪانال خامنه ای شهدا💮 @khamenei_shohada 💠•°🔸⚜◎🔷◎🔸⚜°•💠
يـادتـان خـاطره اے نيستـــــ ڪہ از دل بـرود ...✨ نـقش شـن نيستـــــ ڪہ از بـاور ساحـل برود .. #شبتون_شهدایی ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada🕊🕊
ڪسانے بہ زمانشان خواهند رسید، ڪہ اهل سرعت باشند! و الا تاریخ ڪربلا نشان داده ڪہ قافلہ حسینے معطل ڪسے نمے ماند.. 🌷 @khamenei_shohada
🌺🍃 ♥️بسم الله الرحمن الرحیم ♥️ ✨ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَيِّرْ أُمُورِي فِيهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْيُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعَاذِيرِي وَ حُطَّ عَنِّيَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ يَا رَءُوفاً بِعِبَادِهِ الصَّالِحِينَ. ✨خدایا! امروز فضیلت شب قدر را روزی‌ام فرما و کارهای مشکلم را آسان کن و عذرهایم را بپذیر و گناهان و خطاهایم را بریز. ای مهربان به بندگان شایسته خویش. @khamenei_shohada
خنده ات😂 طرح لطیفی‌ست☺️ ڪہ دیدن دارد ...👌 @khamenei_shohada
🍃🌸🍃🌺🍃 🌸🍀🌷🍀 🍃🌷 🌺🍀 🍃 🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌸 🕊🌷🕊 🔸 بیست وسوم خردادسالگرد🔸 🌸 فرزند 🍃🌸🍃 فرزند ارشد خانواده👨👨👦 تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۶/۱ تاریخ شهادت :۱۳۶۷/۳/۲۳ 🔸مزارشهید: گلزار شهدای خلدبرین🔸 و صاحب ۳فرزند 🌸🌺🌸 یک 🌺 و ۲ ☘🌸🌸☘ پاسدار تیپ ۱۸الغدیر یزد، 🔹مسئول قضایی سپاه🔹 🔸پاسدار بیت رهبری جماران🔸 ❤️( پاسدار (ره)❤️ 🔶 شهریور ۱۳۴۱در یزد به دنیا آمد پدرش و مادرش نام داشت. 🔶تا پایان دوره متوسطه دررشته درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۲ازدواج کرد وصاحب یک پسر و دو دختر شد. 🔶به عنوان پاسدار در جبهه حق علیه باطل حضور یافت. 🔶 درشلمچه وقتی جنگ سختی به پا میشود در عملیات بیت المقدس ۷ بر اثر بمباران شیمیایی مجبور میشود در کانال بماند بعد از سه روز درگیری همرزمانش را‌پیدا میکنند. 🔶 طلب آب میکند😔 ولی براثر گرمازدگی به میرسد. وسرانجام در بیست و سوم خرداد ۱۳۶۷، با سمت جانشین فرمانده اطلاعات به یارانش عزیزش می پیوندد و به فیض نائل گشت😔😭🕊🌹🕊 فرازی از نامه 📜 😘 ✍ای امت مسلمان اگر به خود نیایید و به یاری مبین و خود برخیزید فردا دیگر دیر است👌 ✍-اگر فکر می کنید بی وفا فقط در زمان (ع) بودند در این زمان هم هستند.👌 ✍-با و گونه خود باعث تقویت روحیه در شوید.👌 جهت شادی روح این 😘 🌸صلوات🌸 اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّــــــــدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد🌼 خوشبحال پر کشیدن🕊 خوشبحال بهشتو دیدن😍 خوشبحالون که از دنیا بریدن🕊 🕊🕊🕊 🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی🔸🙏🙏 🍃 🌸🍀 🍃🌷 🌺☘🌷☘ 🍃🌺🍃🌸🍃 @khamenei_shohada
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─ @khamenei_shohada 💢با سلام و درود به (عج) ونائب بر حق آن و درود و سلام به اسلام بخصوص انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی. 💢باسلام به خانواد معظم ، ، و و دلیر اسلام. 💢حضور همسر گرامی ام و همچنین فرزندانم 💢(حکیمه،ابوالفظل،حمیده) 💢سلام عرض میکنم امیدوارم همیشه و در همه حال موفق و پیروز باشید. 💢همسر عزیزم از اینکه گونه درمقابل مشکلات ایستاده ای وهمواره مشوِّق من جهت حضور در بوده ای کمال تشکر را دارم. 💢این تنها چیزی است که می توانم بگویم. 💢مزد و پاداش تو دست است و اوست که جزای خیرتو را خواهد داد ان شاءالله...🙏 💢همسرم ساده و خلاصه به عرض میرسانم که هرچه تو کردی و بچه هایم. 💢آنطور تربیت کن که مایه آبروی و باشند و باعث سرافرازیِ من وخودت. 💢آنطور تربیت شوند که حقیقتأ فرزندان شایسته ای برای پدر که من باشم و مادرشان که همسر است که تو باشی باشند. 💢 ومایه رضای خ باشند ان شاءالله...🙏 💢آن موقع که آنها بزرگ شدند به آنها بفهمان که کیست؟ چیست؟ پدرشان برای چه هدفی شده؟ وپدرشان چه انتظاری از آنها دارد. 💢و اما خودت آنطور زندگی کن که شایسته یک زن ویک زن و یک همسر باشد. و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد @khamenei_shohada
🌸⇐شهیدی که به احترام امام زمان (عج) در قبر سرش را خم کرد ... #Ÿ # @khamenei_shohada
🌸⇐شهیدی که به احترام امام زمان (عج) در قبر سرش را خم کرد ... 🌷 🔹در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتاز تر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند... 🔸حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود، نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم... 🔹وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم... 🔸وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم... 🔹مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت... 📚 کتاب لحظه های آسمانی @khamenei_shohada
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 4⃣3⃣ 🌺 شهرک المهدی ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 از شروع جنگ يك ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شــهرك المهدي در اطراف ســرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند. نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟! گفتند: از نيمه شــب تا حالا خبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديده باني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود! ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت ميایند! اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و با بچه ها نگاه كرديم. ســيزده عراقي پشت ســر هم در حالي كه دستانشان بســته بود به سمت ما مي آمدند! پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود. هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسهاي آفريده باشد! آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود.حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند. يكــي از بچه ها خيلي ذوق زده شــده بود، جلوآمد و كشــيده محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت: "عراقي مزدور!" براي لحظهاي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد. روبــروي جــوان ايســتاد و يكي يكي اســلحه ها را از روي دوشــش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟! جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه. ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً او دشمن بوده الان اســيره، در ثاني اينها اصلاً نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايداين طوري برخورد كني؟! جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم. بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد.اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب اسير عراقي حرف هاي زيادي داشت! ٭٭٭ دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد. يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت:درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند. چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند! تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي ساده اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيش نماز شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شــما ميايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگيريد. ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده اش را بگيرد.چنددقيقه بعد ادامه داد: در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!خيلــي خنده ام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده! 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۸۹ الی۹۱ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
تعظیم میکنم به بلندای حضرتت!!! آری؛برای عرض تولا تو مانده ای... @khamenei_shohada
به فدای لب عطشان  حاج مهدی فرمانده قرارگاه حما اومد دو روز بود تو عملیات بودیم. از دفتر اقا گفته بودند ڪه رزمنده های مدافع تو عملیات روزه نگیرن. عملیات تموم شده بود. شاهد ۹ ده تا تپه بود ڪه تنها شاهراه دمشق وحلب بود ڪه این تپه ها تامین جاده بودن ڪه تا تپه ۸ دست ما بود ولی دوتای دیگری دست داعشی ها شاهد ۹ خیلی حیاتی بود ،رو گرفته بودیم حاج مهدی اومد شیخ هلال ...جواد چه خبر اوضاع چطور؟ ( بچه ها پای قبضه سلاح خوابیده بودن)  جواد با اون لحن شیرین اصفهانیش گفت : حاج مهدی میگم چی میشد اقا این ماه رمضونو واسه رزمندگان مدافع حرم ازاد میڪرد ؟حاج مهدی گفتن:خب جواد جان اگه سختتونه روزه نگیرن، تو این گرما اتیش خمپاره وگلوله حرجی نیس جواد: حاج مهدی من با این روزه سر خدا منتی میزارم ڪه اون سرش ناپیدا...و ساعتی بعد ( جواد با لبی عطشان به دیدار ارباب خود حضرت سیدالشهدا پر ڪشید....)😭 شهادت: ۱۱ماه مبارڪ رمضان ۱۳۹۶  راوی: همرزم شهید @khamenei_shohada