💠"دحو الأرض" در کلام حضرت رضا علیه السلام
👈روزه ۲۵ذی القعده برابر روزه شصت ماه
ـــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠"دحو الأرض" در کلام حضرت رضا علیه السلام 👈روزه ۲۵ذی القعده برابر روزه شصت ماه ـــــــــــــــــــ🕊
اطلاعیه مهم
🌹دعوت عبادی ومعنوی🌹
👈روزه گرفتن،روزدحوالارض برابر است باثواب 70سال روزه گرفتن👉
25ذالقعده( یعنی امشب، سحری بخورید و فردا که جمعه 27تیر99هست، روزه بگیرید)، چون روز دحو الارض می باشدکه:(یکی از آن چهار روز است که درسال به فضیلت روزه ممتاز است ود روایتی روزه اش مثل هفتاد سال است ود روایت دیگر کفاره هفتاد سال است وهر که این روز را روزه بداردوشبش رابه عبادت سر آورد از برای او صدسال عبادت نوشته شودواز برای روزه داراین روزهرچه درمیان آسمان و زمین است استغفارکنندواین روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده واز برای عبادت واجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و...)
مفاتیح الجنان،قسمت اعمال ذی قعده
عزیز گرامی:
برای شریک شدن در این عمل خیر،چه قدر زیباست! به تمام کسانی که شماره هاشون توی گوشی ات داری،بفرست تا در ثواب آنان هم شریک شو.
باتشکر🌹🌹
👏👏25ذالقعده،سالروز مسطح شدن زمین وکف کعبه از زیر آب مبارک باد👏
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_دوم(الف) ✍در همهمه ی فکری خودم و مادر،راهی هتل شدیم. ذ
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_دوم(ب)
با یان تماس گرفتم
آرامش چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم
- کجایی دختر ایرونی؟
جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد
- هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟😡آخه تو کی میخوای مث بقیه آدما زندگی کنی؟؟؟؟
هیچ وقت،اگر هم میخواستم،خدای این آدمها بخیل بود!
حوصله ای برای پاسخگویی نبود،پس گوشی را قطع کردم.
چندین بار گوشیم زنگ خورد عثمان بود جواب ندادم.
ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید،
صوت داشت آهنگ داشت،🎼چیزی شبیه به کلمات سجاده نشینِ مادر
انگار خدای این مسلمانان،سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.
درد به معده و سرم هجوم آورد حالم خوب نبود و انگار قصد بدتر شدن داشت.
کاش گوشهایم نمی شنید.
منبع این صداها از کدام طرف بود؟
بی حس و حال،جمع شده در معده،روی یکی از پله ها نشستم.
یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت.
شیر آب کنارش را بازکرد.
آب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد.
مرد چه میکرد؟
یعنی وضو بود؟
اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند😳
روبرویم ایستاد:
- خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟
مزحکترین سوال ممکن را پرسید،آن هم از من!
مسیر خانه ی خدایش را از من میخواست!
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد.
- مشتی این فارسی بلد نیست.
حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟برو خونه بخوون
مرد سری تکان داد
- نمازو باید اول وقت خوند.
پسر جوان سر از تاسف تکان داد.
یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد
- مشتی قبله اینوره
سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود،اون خانومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز.
پیرمرد تشکری پر محبت کرد
- ممنون دخترم.
ببین میتونی یه #مهر واسم پیدا کنی؟
دختر ایستاد
- نه ظاهرا از #اهل_تسنن هستن.
اون خانومه نه مث ما #وضو گرفت،نه مث ما #نماز خوند.
#مهر هم نداشت.
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت،چیزی را در آن جستجو کرد.
سپس با سنگی کوچک در گوشه ای از باغ ایستاد.
سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبرویش ایستاد
نماز خواند.
تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت.
#سجده رفت اما به روی سنگ.
خدای این مردمان در این سنگ خلاص میشد
چقدر حقیر!
صدای گوشی بلند شد اینبار یان بود.
- دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله؟
اون دیوونه که گذاشت رفت
برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم.
صدایش نگران شد
- سارا حالت خوبه؟
نه خوب نبود،سکوت کردم
- سارا ما با هم دوستیم پس بگو چی شده مشکل کجاست؟
حال مادر چطوره؟
چشمم به نماز خواندن پیرمرد کارگر بود.
- از اینجا بدم میاد
باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش!
⏪ #ادامہ_دارد...
@khamenei_shohada
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیف حاج قاسم سلیمانی از زبان رئیس مجلس(آقای قالیباف) در گفتوگوی شبکه یک...
ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
✨ لوح| رهبرانقلاب: باید از برکت روز بيست و پنجم ماه ذیقعده که روز #دحوالارض است استفاده کرد.
🖨 چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37422
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع سوزناک فرزند شهید جهادگر بسیجی #جمال_کریمی با پیکر مطهر پدرش
دو شب گذشته تروریستهای مزدور دو بسیجی را در منطقه اورامان در حال توزیع بستههای کمک مومنانه برای مستمندان را به شهادت رساندند
ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ
@khamenei_shohada
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حتما ببینید
#کلیپ
وقتی شهید #مهدی_زین_الدین این گونه در مورد گناهانش صحبت می کند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟
ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟
چرا استراحت نمیکنید و تفریح نمیروید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: «سیاحت امت من جهاد است»
این جمله شاهکلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعهای بود که به شهادتـــ🕊🌹ـــــ رسیدند.
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات منتشرنشده رهبرانقلاب درباره قطعنامه۵۹۸
انتشار بمناسبت ۲۷ تیر ماه #سالروز_پذیرش_قطعنامه۵۹۸
توسط حضرت امام خمینـی (ره)
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_دوم(ب) با یان تماس گرفتم آرامش چهره اش را از اینجا هم می
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_سوم
✍حرفهای آن روز یان،آرامشی سوری به وجودم تزریق کرد و قول داد تا برای پیدا کردن پرستاری مطمئن،محض نگهداری از مادر و انجام کارهای خانه با آن دوستِ ایرانی اش هماهنگ کند.
عصر برای تسویه حساب و جمع آوری وسایلم به هتل رفتم و با تاریک شدن هوا باز هم آن صوت عربی را از منبعی نامشخص شنیدم.
انگار حالا باید به شنیدن چند وعده ی این نوای مسلمان خیز عادت میکردم
وقتی به خانه رسیدم کارها تمام شده بود و پیرزنی چادر_مشکی پوش،نشسته روی یکی از آن مبلهای چوبی با روکش قرمز و قدیمی اش انتظارم را میکشید.
گوشیم زنگ خورد،یان بود.
میخواست اطلاع دهد که دوستش،پیرزنی مهربان و قابل اعتماد را برای کمک و پرستاری از مادر،روانه خانه کرده.
من در تمام عمر از زنانی با این شمایل فراری بودم حالا باید یکی شان را در دیدار روزانه ام تحمل میکردم و مزحکترین ایده ی ممکن،اعتماد به یک ایرانی!
چاره ای نبود،من اینجا کسی را نمیشناختم پس باید به یان و انتخاب دوست ایرانی اش اعتماد میکردم.
مدتی گذشت.
مادر همان زن بی زبان چند ماه اخیر بود و فقط گاهی با پیرزن پرستار چای میخورد و به خاطرات زنانه اش گوش میداد و من متنفر از عطر چای به اتاقم پناه میبردم.
اتاقی به سکوت نشسته با پنجره هایی رو به باغ
در این چند وقت از ترس خوی جنگ طلبی مسسلمانان ایرانی،پای از خانه بیرون نگذاشتم و دلم پر میکشید برای میله های سرد رودخانه.
خاطرات دانیال،عطر قهوه شیشه ی باران خورده و عریض کافه ی محل کار عثمان!
اینجا فقط عطر نان گرم بود و چای مسلمان طلب.
گاهی هم پچ پچ کلاغهای پاییز زده در لابه لای شاخ و برگِ درختان باغ.
اینجا بارانش عطر خاک داشت،دلیلش را نمیدانم اما به دلم می نشست.
یان مدام تماس میگرفت و اصرار میکرد تا برای آموزش زبان آلمانی به عنوان مربی به آموزشگاهی که دوستش معرفی کرده بود بروم،
بی خبر از ناتوانیم برای فارسی حرف زدن.
پس محض خلاصی از اصرارهایش هم که بود واقعیت را به او گفتم و او خندید،
بلند و با صدا،
اما رهایی در کار نبود چون حالا نظرش جهتی دیگری داشت و آنهم رفتن به همان آموزشگاه برای یادگیری زبان فارسی بود.
یان دیوانه ترین روانشناسی بود که میشناختم
چند روزی به پیشنهادش فکر کردم،بد هم نمیگفت.
هم زبان مادری را می آموختم،هم تنفرم را با زبانشان ابراز میکردم.
نوعی فال و تماشا!
یان با دوستش هماهنگ کرد و مدتی بعد از آموزشگاه برای دادن آدرس،تماس گرفتند و پروین، پیرزن پرستار،آن را در کاغذی یادداشت کرد و به دستم داد.
دو روز بعد،عزم رفتن کردم با شالی مشکی که به زور موهای طلاییم را میپوشاند.
@khamenei_shohada
⤴️ خاطره ای از شهید
جواد مربی تخریب بود یک روز در میدان نبرد در حالی که تیرها مثل رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمع آوری مین ها بود تا راه را باز کند همان چند روزی که در عراق بود خیلی عرب ها با او دوست شده بودند آنقدر که حاظر نبودند به مناطق خطرناک برود اما جواد میگفتند من اومدم تا به هرشکلی که هست هرکاری که از دستم بر می آید انجام دهم و در نهایت به شهادت برسم
#شهید #جواد_کوهساری
#تله_انفجاری
#ایام_شهادت
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada