.
هومنوپیمان توی دردسر بزرگی افتادن
حالا باید بزرگترین قورباغهشون و قورت بدن
کمدی اکشنِ پر بازیگرِ تر و تمیزی بود
داستان سر و ته داری که حداقل سخیف نبود
#تمساح_خونی
#فیلم_ببینیم
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
هدایت شده از [ هُرنو ]
زمان:
حجم:
31.19M
چگونه در یک سال صد کتاب بخوانیم؟
یا
#چند_از_چند چیست و چرا؟
✅ اگر جزو یکی از سه دستهٔ زیر هستید، احتمالا شنیدن این صوت برایتان مفید باشد. در غیر این صورت پیشنهاد میکنم رهایش کنید. :)
۱. کسانی که #علاقمند به کتابخوان شدن هستند.
۲. کتابخوانها
۳. همراهان #چند_از_چند یا همان #یاران_چندان
🎧 اگر این ۳۵دقیقه را شنیدید و احساس کردید ممکن است شنیدنش برای افراد دیگری هم مفید باشد، برایشان بفرستید.
ارادتمند؛ مصطفا جواهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
📣آغاز ثبتنام دوره روایت انسان
⚒ این جنگ، سر دراز دارد
جایی دورتر از اینجا، زمانی زودتر از حالا، اسرائیلیهایی جنگ را آغاز کردند، جنگی با انسان و انسانیت!
ما در روایت انسان از همان ابتدا رد پای دشمنی با انسان را دنبال میکنیم!
روایت تقابل ۷۵۰۰ ساله جبهه حق و باطل
در دوره روایت انسان
🔻اطلاعات کامل دوره و ثبتنام با ۲۵٪ تخفیف:
🆔http://B2n.ir/b67831
🆔http://B2n.ir/b67831
#آغاز_ثبتنام_روایت_انسان
| @mabnaschoole |
.
یثنا کوچولو
من چند وقته که توی صحرای ترکمنها چادر زدم
آخه دارم آتش بدون دود میخونم
قصه رسید به مریضی بچههای اینچهبرون
مادرهاشون زیر درخت مقدس دعا میکردن
که تو گم شدی
راستش من خیلی به تو فکر کردم
به مادرت
و بعدش خیلی غصه خوردم
ولی هربار میخوندم:
گرنگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
حالا امروز صبح فهمیدم که توپیدا شدی
ویک غم بزرگ و تبدیل به یک شادی کردی
منم رسیدم به اینجای کتاب
اینجا که اسمش اتحاد بزرگ
دختر قشنگ صحرا
الهی شکر که صحیح و سالمی
.
#یثنا
#آتش_بدون_دود
#کتاب
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
اخبار این روزهای دنیا عجیب من و یاد این جملات علی صفایی حائری میندازه
«یا اَللهُ یا رَحمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّت قُلوبَنا عَلی دینِک.»
#قدس
#حق
#عین_صـاد
#عاقبت_بخیری
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
فرفریِ فسقلیِ فلفلی من
اردیبهشتیِ نعنایی
گوجه گیلاسیِ خندونم
تولدت مبارک
دو روز دیگه تولدته
اما امروز گرفتیم
چون میخواستم به صاحب امروز سپرده باشمت
#ولادت
#حضرت_معصومه
#روز_دختر
#تولد
.
با بدبختی ازش وقت گرفتیم.چندماه چندماه وقتمیداد. میگفتن بهترین فوق مغز و اعصاب کودکان توی مشهد.
در مطب که باز شد دور تا دورش پر از دانشجو بود.دکتر برگههای آزمایش و ازم گرفت.گفت:«خب. این بچه مشکلش ژنتیکی و نمیشه کاری براش کرد فقط هرروز بدتر میشه و پسرفت میکنه» طوری حرف میزد که انگار از امیرحسینم بیزار بود.بیپروا پریدم وسط حرفش:«امکان نداره دکتر.امیرحسین گردن نمیگرفت الان خداروشکر چهاردستوپا میره.حتی میتونه از پلهها بالا و پایین بره» توی چشمهام زل زد و صدایش را بالا برد:«اشتباه میکنی.تو نمیفهمی.اون داره پسرفت میکنه حالیت نیست پس خیلی هم تلاش نکن.برو بندازش گوشه خونه الکی هم هزینه نکن» بدون هیچ حرف دیگهای زنگ زد تا مریض بعدی بیاد.قرار بود قلب یه مادر دیگه رو تکه تکه کنه.شبیه سلاخخونه بود تا مطب.یاد حرف مامان علی افتادم که همین دکتر بهش گفته بود«برو بچتو بنداز سطل آشغال.از این بچه چیزی درنمیاد»
تمام مسیر مشهد تا شهرمون گریه کردم.از رفتن پیشش پشیمون شده بودم.حس میکردم دکتر قلبم و چاقو زده.دلم میخواست دکتر و دم ودستگاهش را مچاله کنم بندازم توی همون سطل زبالهای که برای همه تجویز میکرد.ناامیدی چادرش و روم پهن کرده بود.پاهام رمق نداشت.شاید برای همین وقتی اسم امیرحسین برای کاشت حلزون دراومد پیگیری نکردم.حالا پشیمونم.شاید اگر اونجوری نمیشد حداقل بچهام میشنید.من هیچوقت نمیبخشمشون نه اون دکتر،نه اون کسی که موقع تولد امیرحسین بهش اکسیژن نرسوند که cp بشه.
مامان امیرحسین برایم مینوشت و من از پشت گوشی اشکهایش را میدیدم.خودم و هزاران مادر دیگر را دیدم.حتی مادربزرگم را وقتی سوزن اشتباهی به پدرم زدند و دیگر نشنید را دیدم.
ما مادرها بارها و بارها زمین میخوریم و تکهتکه میشویم.گاهی بهخاطر غیرمعمولی بودن بچههایمان و بیشتر بهخاطر حرفهای اطرافیان و مخصوصا دکترها.بهخاطر بیاحترامیها و توهینهایی که تا مغز استخوانمان را میسوزاند.ما فلج شده اشتباهات بیشمار پزشکی هستیم که بعد تبدیل میشویم به متهمان بدهکار همیشگی.
با اینوجود ما مادرها دوباره بلندمیشویم.اشکهایمان را پاک میکنیم،موهای سفیدمان را رنگ میکنیم و لبخند میزنیم شاید برای همین حالا امیرحسینِ خوش تیپِ چشم عسلیِ ما دارد با واکر راه میرود.
پی نوشت:
دکتر،حرف برای پرتاب بهت زیاد داشتم اما من مثل تو نیستم.
امام علی (ع):
هركه طبابت مىكند بايد از خدا بترسد و خيرخواه باشد و سعى خود را به كار برد.
#دکتر
#طبیب
#تشخیص
#بیمار
#ادب
#مادر
#اتیسم
#سی_پی
#ناشنوا
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
چیزهایی که اتفاق میافته هرگز فراموش نمیشن
حتی اگر نتونی به یاد بیاریشون
یک انیمیشن پر از نماد و نشانه و درس
چیهیرو به همراه خانوادهاش در حال نقل مکان به شهر دیگری هستند که در حومه شهر از مسیر اصلی منحرف میشوند. آنها پا به دنیایی میگذارند که توسط جادوگرها و هیولاها اداره میشود. دنیایی که انسان در آن جایی ندارد و تبدیل به حیوان میشود.
#معرفی_فیلم
#انیمیشن
#شهر_اشباح
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
موقعیت: ۴:۴۵ صبح
برنامه من اینه که کمتر بخوابم
که بخونم، بنویسم و برای خودم باشم
چون زمان دیگهای ندارم
برنامه دخترم اینه بیدار بشه
بره به بلدرچینها سر بزنه
و تمام برنامههات و نقش بر آب کنه
وی ید طولایی در بهم ریختن برنامههای مادرش دارد
زیرا میخواهد قدرت مدیریت بحران و صبر مادرش را بیازماید
#مادری
#مادر_نویسنده
#روزانه_نویسی
#برنامه_ریزی
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
هدایت شده از از نگاه راحله 🕊️
24.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا