eitaa logo
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
2.4هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
17 فایل
✨﷽✨ فعالیت مجموعه تقدیم به صاحب الزمان(عجّ) و روح تابناک حضرت زهرا(س) و تمام شهیــدان تا ازاین طریق مارا موردعنایت خویش قراردهند و دست مان در دنیا و آخرت بگیرند. {کاربرای رضای خـدا} قرآن صوتی نذرظهـور http://www.parsquran.com/book/ @askarii_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم بِحَق زینب زهرا سلام الله عیها🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✨✺‌﷽‌‌‌✺✨۞✦┄ 🎥 کلیپ های ماندگار و به یاد ماندنی سردار دلها ، 🌹✨ حسم اینست شدی خیره به احوال دلم دل من تنگ ترین است خودت میدانی حاجی جان کجایی فریاد از این جدایی 😭😭😭😭😭 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم بِحَق زینب زهرا سلام الله عیها🌹 💚🌼 ✨یا فاطمه زهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✨✺‌﷽‌‌‌✺✨۞✦┄ افسانہ‌ نیست ، 🕊🕊🕊 🌹نہ‌فقط‌یڪ¹بار ؛ بلکہ‌ بارها شد... توے‌ کوچہ‌↯ پشتِ‌ در و براے‌ غربتِ‌ علے ...)): 🖤🏴 ✨یا زهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
🦋🕊✨ همہ‌‌یِ همت‌تان را در صرف کنید فردایِ قیامت خواهید فهمید..:)🌱 ✨یا زهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🦋✨ گفتمـ بہ اذانم ﴿عَلِیاًوَلِی‌ُاللّہ﴾ تا که کورشود هرکہ اَمیرش"تۅ‌"نباشی🌿🌱 نمازهاتون قبول حق باشه🌺 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🥀 بچّه سیّد نیستم دست خودم نیست ولے وسط روضه دلم گفت بگویم 😭😭😭 ✨یا زهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب . وقت شما بزرگواران بخیر🌷🌷🌷 فرا رسیدن سالروز شهادت امّ ابیها فاطمہ زهرا سلام الله تسلیت🖤🏴 شرایط کپے از مطالب کانال 🌱 طاعات و عزادارے هاتون قبول🍃 دلتون شکست با نفس پاکتون اشکے جارے شد التماس دعا🤲 حاجاتتون برآورده بخیر🌿 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✨✺‌﷽‌‌‌✺✨۞✦┄ 📜#رمان_عقیق 💟#پارت_پنجم حرص در آور تر میگویم:خیلی راستی با تمامخستگیت امش
‌‌‌‌‌‌‌┄💕۞✨✺‌﷽‌‌‌✺✨۞💕┄ 📜 💟 ابوذرزنگ در را فشرد و دردلش اعتراف کرد هنوز هم برای این دختر نگران است هنوز هم میترسد...از راه کجی که قبال دیده بود میترسد... دخترک اما گوشی را که قطع کرد سست و کرخت به گوشه ای دیوار سر خورد. به صفحه موبایلش خیره شد... اشکهایش سرازیر شد! از خودش بدش آمد ... از این توقعات بی جایش از اینکه مجسمه قداست زندگی اش را حق خودش میداند! از خیالاتش از نگرانی هایی که رنگ انسان دوستی ...رنگ ناموس همه را ناموس خودپنداری اما او مداد رنگی خیالش را برداشته بود و با لجاجتی بچگانه میخواست رنگ عشق رنگ محبت خاص به آنها بزند... از اینکه اینقدر علاقه به گول زدن خودش داشت از خودش بدش می آمد... آهی کشید... به سمت دستشویی رفت و در آینه چند دقیقه به خودش خیره شد... آرام زمزمه کرد:شیوا یه نگاه به خودت بنداز... بس کن ... خودتو ببین! تو تندیس هرچی کثافته تو عالمی ... که اگه ابوذر نبود معلوم نبود تو کدوم لجن زاری داشتی فرو میرفتی...پس تمومش کن...ازت خواهش میکنم شیوا از فکرش بیا بیرون ...شیوا قسمت میدم...تو ابوذر رو میشناسی ... اون اگه بفهمه ممکنه... شیوا... و هق هقش بلند شد دستش را روی دهانش گذاشت مبادا مادرش بیدار شود از صدای گریه بی امانش امشب ابوذر با آن لحن نگرانش کار دستش داده بود... دلش خیلی تنگ بود... تنگ تنگ... صدای ناله مادرش که آمد به خودش آمد تند تند صورتش را شست و برای هزارمین بار به این پوست سفید و چشمهای رنگی که محض رضای خدا به قدر یک دانه جو راز نگهداری نمیدانستند لعنت فرستاد. مادرش ضعیف مینالید:شیوا...شیوا..کجایی؟ به دو خودش را به تخت ابوذر خرید مادرش رساند و نگران پرسید: جانم مامان؟ چی میخوای؟ لبهایش را روی هم فشرد و آب طلب کرد ... -- ابوذر با تیشرت و شلوار راحتی که برای خودش در خانه عمه عقیله داشت روی راحتی نرم عمه دراز کشیده بود دلش میخواست همانجا و همان لحظه برای مدت نا معلومی به خواب برود اما نمیشد متاسفانه در دام عمه عقیله افتاده بود... بوی ذرت بو داده معده اش را به هیجان آورد و تازه یادش افتاد که از ظهر چیزی نخورده ...خنده اش گرفته بود اینقدر دغدغه داشت که یادش رفته بود غذا بخورد صدای عمه عقیله از فکر بیرونش آورد... _پاستیلامو کجا گذاشتی؟ ابوذر آرام به پیشانی اش زد و با خنده گفت:عقیله کوچولو قاطی خرت و پرتا تو کابینت وسطیه است چند دقیقه بعد سرو کله عمه عقیله با کلی تنقالت و دی ودی از نظر ابوذر منحوسش پیدا شد! فیلم شروع که شد عمه عقیله انگشت سبابه اش را روبه روی ابوذر گرفت و تهدید کرد: مثل اوندفعه خوابت ببره پدرتو در میارم شیر فهم شد؟ ابوذر نمیدانست بخندد یا گریه کند با شانه های لرزان و بریده بریده از فرط خنده گفت: عمه به خدا عین سامره میشی اینجور وقتا... خسته ام میفهمی خسته؟ عمه عقیله خنده اش را قورت میدهد و میگوید: نفهم خواهرته!! اینجوری گفتم حواستو جمع کنی 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم صدا صلوات فرستادن های ریزش قطع میشود ... سرم را از پرونده اش بالا می آورم و به صورت چروکیده اما نورانی اش نگاه میکنم ... هروقت نگاهم به نگاهش می افتد درک میکنم چه دعای خیری است که میگویند (پیر شی الهی)لبخند میزند لبخند میزنم و میپرسم: چی شد نرجس جان؟ قطع کردی صدای صلواتهای خوشگلتو؟ چشمش را که به چشمهایم خیره است پایین می آورد و پایین و پایین تر تا یک وجب پایین تر از گردنم و خیره به همان نقطه میگوید حواسم یه لحظه رفت پی عقیقت! ... ✨ ✨یا زهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
شهید شلمچه💕🌹✨ شهید نوجوان عبدالحمید جاودانے 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم بِحَق زینب زهرا سلام الله عیها🌹
🌺شلمچہ دل‌ها را کربلایے می‌کند و کربلا ڪوتاهترین راه تا خداست... بِسمِ رَبّ الشّهداءِ والصّدیقین✨ 🌷هرنفس بوی سیب می‌آید 🌹ازمسیر شلمچه این شب‌ها... 🌷زنده شد یاد کربلای پنج 🌹یاد سربندهای یا زهرا(س) 🌺27 دی 65 سالروز مرحله دوم عملیات کربلای 5 شلمچه وپرواز ملکوتی کبوتران خونین بال لشگر 55 ویژه شهدا زنده و جاویدباد.🌹✨ 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم بِحَق زینب زهرا سلام الله عیها🌹 ✨یافاطمه زهرا سلام الله علیها🥀 @yasabas💚🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انشاالله روزیمون🤲 ڪاشڪی الان اونجا بودیم...😭💔" از همین راه دور سلام میدیم بہ آقامون 💚 آقــا جـونـم ڪمڪمون ڪن 😔