eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
385 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
12.7هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷🕊 زندگی با پول جبهه نه تورم داشت نه رکود، پول جبهه برایِ هر کاری « صلوات » بود ..! 🌷🕊 🌺🍃 💐🕊 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
خیلی کم حرف میزد، اگر می خواست در جمع چیزی بگوید حدیث یا روایت یا نکته ای معنوی می گفت. یک روز آمد و گفت: فلانی مرا حلال کن غیبت شما را کردم. قبل از اینکه چیزی بگویم ادامه داد: جایی بودم پشت سر شما حرفی زدم. تنم لرزید با اینکه نسبت به این کار خودم حالت تنفر پیدا کردم، اما آمدم که شما مرا حلال کنید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
امام زمانت را یاری کن و خودت را به گونه ای آماده کن که یاری کننده امام زمانت باشی شهید‌‌🕊🌹 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی گفته من بابا ندارم کی گفته من بی کسه و کارم بابای من یکی ازبهترین باباهای دنیاست حتی اگه تو اسموناست... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مروری بر زندگینامه شهید مدافع حرم، حاج احمد غلامی شهدای مدافع حرم، بزرگ مردانی هستند که از جان و خانواده خود گذشتند تا حرمت حرم اهل بیت(علیه السلام) حفظ شود ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌ برادرشھیدابراهیم‌هادے ♥️🌿' 📚 •﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾•
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم شهید شده ایم...🌹
بعد از مراسم حاج قاسم به سمت ماشین خود حرکت کرد. من مشکلاتی داشتم که باید آن‌ها را شخصاً با ایشان درمیان می‌گذاشتم. افراد همراه حاج قاسم خیلی زیاد بودند و من نمی‌توانستم به ایشان برسم همان جا بلند گفتم حاج آقا تو را به فاطمه زهرا (س) بایست من با شما کار دارم. یکدفعه میان این جمعیت که داشتند می‌رفتند، ایستاد... گفت: بله کی من را صدا کرد؟! گفتم: حاج آقا من بودم گفت چه شده من را صدا زدید؟ گفتم: اینجا نمی‌شود سخت است. گفت خب این‌ها که من را رها نمی‌کنند بروید در ماشین من بنشینید تا من بیایم... من و ریحانه دخترم رفتیم. تا کمی خلوت شد. به راننده‌اش گفت سریع گاز بدهید و بروید بعد من در همین فاصله که در ماشین بودم با ایشان صحبت کردم و مشکلاتم را گفتم و ایشان راه‌حل دادند و قرار شد پیگیری‌کنند. من آنقدر تحت تأثیر رفتار جوانمردانه سردار قرار گرفته بودم که ناخواسته اشک می‌ریختم. بعد حاج قاسم یک انگشتر به من و یکی به دخترم داد و گفت گریه نکن و فقط سر نماز دعا کن به آرزویم یعنی شهادت برسم... زیرعکس پدر ریحانه امضا کرد و نوشت خدایا! من را به یاران شهیدم برسان. بعد از ما خداحافظی کرد و رفت. 🎤راوی: همسر شهید اکبر ملکشاهی