اگر دلت راه دادهای به شهدا ، پسش مگیر
بگذار در این تلاطم روزگار همان دل بماند♥️!
✍پیکر این شهید در سوریه جا ماند تا حاج قاسم اذیت نشود.
#شهید_حسین_بادپا دلش نمیخواست پیکرش بعد از شهادت برگردد. میدانست حاج قاسم که خود شهدای کرمان را به خاک میسپارد، طاقت ندارد پیکر یار دیرینش را در خاک بگذارد.
حسین نمیخواست حاج قاسم را اذیت کند.
آخر هم به آرزویش رسید و پیکرش بعد از شهادت پیدا نشد و جاویدالاثر ماند
مدافع حرم
#شهید_حسین_بادپا...🌷🕊
#عاقبتمون _شهدایی...🕊
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مناجات زیبای دکتر چمران
خدایا🙏
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم ...
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،
معنایش این نیست که تنهایم ...
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
❤️دوستت دارم ، خدای خوب من
شادی روح شهدا صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 🌹🌹🌹🌹🌹
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
💔
استجابت دعای حضرت معصومه در حق شهید مدافع حرم
هیئتی که می رفت مشکلات عقیدتی داشتند. روی فکر احمد هم تأثیرش را گذاشته بود. با آنکه هر شبهه ای که مطرح می کردند می آمد و جوابش را می گرفت، اما کم کم نسبت به رهبر انقلاب بی میل شده بود. وقتی که قرار بود مقام معظم رهبری قم بیایند، می خواستیم برویم مراسم استقبال، هر چه من و مادرش اصرار کردیم نیامد.
خیلی ناراحت شدم. وقتی چشمم به گنبد حضرت معصومه (س) افتاد، گریه کردم و گفتم: «یا حضرت معصومه! من سلامت فکری و عقیدتی بچه ام را از شما می خواهم. کاری کنید که منحرف نشود».
وقتی از مراسم برگشتیم. احمد خانه نبود. وقتی آمد خیلی شاد و سرحال بود. با دوستانش رفته بودند مراسم استقبال. به حدی نزدیک شده بودند که آقا به ایشان سلام کرده بود.
بعد از آن مراسم بود که دیدگاهش نسبت به رهبری تغییر کرد و از حامیان سر سخت رهبری شدند.
راوی: پدر #شهید_احمد_مکیان
#شهید_مدافع_حرم
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
💔
حرف آخر...
خدا نکند
در صحرای قیامت
شرمنده دختران شهدا باشیم
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اینم یه خبر خوب
برا کسانیکه یاد شهدا رو زنده نگه میدارن 🍃
حاج حسین کاجی 🎙
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی شوخی ؛
بعضی ها خریدنی میشن♥
#امام_زمان #شهدا
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد.😊
به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد.👌 یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم»😍 ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد.❤️
درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.💔
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی🌹
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
شوخطبعی شهید ابراهیم هادی
در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضا گوديني پس از چند روز مأموريت از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم. جلوي مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقي بعد ماشين آنها آمد و ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد.
يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود. ابراهيم ادامه داد: جواد...جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد.
چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟
جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
بچه ها با چهره هايي اشك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
📚سلام بر ابراهیم۱/ص۱۴۶
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
بابا !
تو نیستی
و من هر شب
شیرینزبانیهایم را
به رخِ قاب عکسِ زیبایت میکشم💔
بابا !
دلم برات تنگ شده
برای اون خندههات
خیلی دلم تنگ شده
بابام رفته سوریه
گفت زودی بر میگرده
اما...
هنوز که برنگشته💔!
🕊دلتنگیهای فاطمه حلما خانم، نازدانه شهید مدافعحرم رضا حاجی زاده🌹
#فاطمهحلمادِتَربابا
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
بسمربالشهددالصدیقین
#خاطره_شهدایی
🍃 با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر از اراذل اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر میخواهند دخل را خالی کنند.
💢 ترس و وحشت عجیبی بین مردم بود و کسی جرئت نداشت کاری کند محمد رضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا کاری کند،
📛 اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بوده را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله و گردن او را می شکافد.
زخمی به عمق یک بنده انگشت در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.
آن موقع فقط چهارده سالش بود که میخواست #امر_به_معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.💔
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#اللهمعجللولیکالفرج
✨🕊🌹🌹🕊✨#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt